«در آغوش درخت» در ایده و مضمون تلاش کرده به سوی مخاطب خانواده گرایش پیدا کند؛ یعنی سعی بر این بوده که تمام گروههای مخاطبان را از هر سن و قشری، در نظر بگیرد. این فیلم شاید در زمره معدود فیلمهایی باشد که در روزگار کنونی، توانایی این را دارد که یک خانواده کامل اعم از پدر و مادر و فرزندانشان در هر سنی را جذب کند و تمام اعضای این خانواده در کنار یکدیگر فیلم را به اتفاق ببینند. احترام سینما ذاتا به این است که ما توانایی با هم فیلم دیدن و با هم بودن را آزمایش کنیم. «در آغوش درخت» سعی دارد که در ذات خودش، مخاطبی به نام خانواده را در نظر بگیرد و به سمت دیدن فیلم دعوت کند.
در این فیلم رگههایی از فضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چشم میخورد. به نظر میرسد که از آثار درخشانی که توسط این کانون در سالهای گذشته ساخته شدهاند، الهام گرفتهاید.
قطعا یکی از ارگانهای تأثیرگذار در رشد سینمای ملی ما، بالاخص در سالهای پس از انقلاب، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بوده است. من هم یکی از کسانی هستم که در دوران کودکی و نوجوانی به آثار تولید شده توسط این کانون گرایش داشتهام. شاید اولین نمایشهایی که من در دوران کودکی دیدم، نمایشهایی بودند که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آنها را تولید میکرد. این نمایشها در درون من رخنه کرده بودند و کانون پرورش فکری را بهعنوان جایی که دغدغه کودک و نوجوان را دارد، میشناختم.
پس از سالهایی که با سینما آشنا شدم، کانون در تولید آثار فاخر ژانر کودک و نوجوان بسیار مؤثر بود و با فیلمهایی مثل «خانه دوست کجاست» که یکی از بهترین فیلمهای دوران است، توانست سینمای ایران را در عرصه بینالمللی معرفی کند. برای من هم این کانون و دغدغه آن بسیار محترم بوده است؛ اما چیزی که من در فیلم «در آغوش درخت» قرار دادهام، ربطی به نگرش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به سینما ندارد؛ بلکه ناشی از تأثیری است که کانون بر ذهن من داشته است. من سعی کردهام که با تمام وجودم این فیلم را بسازم تا واقعا منجر به پرورش فکری کودک و نوجوان شود، نه اینکه صرفا رضایت چند نفر را تأمین کند.
خط اصلی قصه بسیار ساده است؛ اما در نهایت میتواند مخاطب را همراه کند. این جهش بر اساس قصه و دیالوگ اتفاق میافتد یا بر اساس پرداخت فرمیک؟
بیشتر با اتکا به روابط انسانی پیش میرود. اساسا ملودرامهای انسانی قرار نیست که الزاما با یک موقعیت دلهرهآور یا منحصربهفرد جلو بروند؛ بلکه بیشتر با ارائه جزئیات و جزئیتر شدن در روابط انسانهاست که پیش میروند. از این منظر به ماجرا نگاه کنید که وقتی کودک در سن پنج سالگی یک اسباببازی خود را از دست میدهد یا آب آن را میبرد، در زاویه دید و نگاه او، این بحران چقدر بزرگ است. موقعیتی که در فیلم وجود دارد، شاید از نگاه انسانهایی که سن بیشتری دارند، یک موقعیت ساده و معمولی باشد؛ اما از نگاه آن کودک بسیار بزرگ است. فیلم سعی کرده که ماجرای بحران طلاق را از نگاه دو کودک به تصویر بکشد؛ نه اینکه بخواهد توضیح دهد که طلاق با آن دو کودک چه میکند. مسأله این است که آن دو بچه طلاق را چطور میبینند.
گاهی اوقات ما بزرگترها، به بچهها و مشکلاتشان از زاویه دید خودمان نگاه میکنیم؛ درحالیکه باید موضوع را از زاویه آنها ببینم. آیا در مدارسی که میسازیم، همقد بچهها میشود و معماری مدرسه را از نگاه کودکی که قدش یک متر و بیست سانت است، میبینیم؟ بچههای ابتدایی وقتی وارد کلاس درس میشوند، زیر نیمکتها را میبینند؛ اما ما بزرگترها روی نیمکتها را رنگ میکنیم. این زاویه دیدی است که متأسفانه در عرصه فرهنگ و هنر در حیطه کودک و نوجوان رعایت نمیشود. ما از نگاه خودمان سینمای کودک و نوجوان را میبینیم؛ درحالیکه باید همقد بچهها شویم و به سینما نگاه کنیم تا بتوانیم فیلمی در راستای رشد و پرورش فکری کودکان و نوجوانان بسازیم. دو کودک فیلم «در آغوش درخت» یک کاریکاتور از بچهها نیستند؛ بلکه بچههای امروز هستند که بسیار آگاه هستند و برای خودشان تحلیل و اقدام میکنند.
مفهوم درخت در این فیلم باید بهطور نمادین تفسیر شود یا به شکل طبیعی خودش باقی بماند؟
قطعا دو عنصر درخت و رودخانهای که به دریا میریزد، برای من پر از نشانه هستند؛ بالاخص یک درخت تنومند با ریشههایی که در خاک فرو رفته و میوهها و سایههایش که شمایلی زیبا از یک خانواده است. من این نگرش را داشتهام که از این عنصر در فیلم استفاده کنم.
یا رودخانهای که جریان زندگی است و این جریان گاهی آرام و گاهی خروشان است و سرانجام به دریا میریزد. حتما نشانهها و نمادها در این فیلم جریان داشتهاند و کاملا با نگاه نشانهشناسانه در فیلم گنجانده شدهاند.
از نگاه مخاطب عام، سه بازیگر اصلی این فیلم از سه جهان مختلف و با سه پیشینه متفاوت میآیند. اغلب مخاطبان مارال بنیآدم را از سریال «همگناه» میشناسند، درحالیکه روحالله زمانی با فیلم «خورشید» به مردم معرفی شده و جواد قامتی با «پوست» نزد مردم شناخته میشود. این سه انتخاب چطور در یک قالب و بهعنوان اعضای یک مجموعه به همگرایی رسید؟
به نظر من، اینکه سابقه بازیگر در چه آثاری بوده و چه کارهایی کرده است، در انتخاب نقش تأثیرگذار نیست؛ بلکه این همکلامی کارگردان و بازیگر در پروسه انتخاب نقش است که تأثیر میگذارد. بهطور خاص در ژانر ملودرام، کارگردان باید ببیند که آیا بازیگر با دغدغههای او همراه هست یا نه؟ آیا در زیست و رفتار بازیگر الگوهایی وجود دارد که امکان بازی کردن این نقشها را به او بدهند؟
ما در حوزه انتخاب بازیگر، پس از گفتوگو با این عزیزان و بررسی این موضوع که آیا شاخصههایی دارند که بتوانند نقش را بازی کنند، به این نتیجه رسیدیم که همکاری خود را شروع کنیم. بازیگران این نقشها همگی در جایگاه خودشان درخشان هستند. یکی از دلایل این موضوع این است که هم مارال بنیآدم و هم جواد قامتی فرزند دارند و دغدغههای فیلمساز را درک میکردند. این دو بازیگر به نقشها نزدیک بودند و ما میتوانستیم درباره موقعیتها با هم گپ بزنیم. روحالله زمانی هم به نقش نزدیک بود و دو کودک فیلم، به دلیل هوش بالایی که در بازیگری داشتند، همراهی خوبی کردند و همه این شاخصهها جمع شد و این بازخورد را به من داد که این هنرپیشهها میتوانند این نقشها را بازی کنند.
اتفاقی که در حوزه اکران برای شما رخ داده، این است که فیلم اولتان بعد از دومین فیلمتان به اکران عمومی درآمده است و طبعا «آبی روشن» در نگاه اول، نسبت به «در آغوش درخت» بیشتر برای مخاطب جذابیت دارد. چرا این اتفاق رخ داد و چه تأثیری بر میزان دیده شدن این دو فیلم گذاشت؟
اینها مربوط به سیاستهای پخشکننده است و من هیچگونه دخالتی در روند پخش این دو فیلم نداشتهام؛ اما هر دو فیلم مثل فرزندان من هستند و برایم بسیار محترماند. طبیعتا در هر کدام از این دو فیلم نقاط قوت و ضعفی هست و حتما دیکته نانوشته غلط ندارد. ما سعی میکنیم که در روند فیلمسازی رشد کنیم و بهتر شویم. گاهی فیلم بد میسازیم و تلاش میکنیم تا ایرادات را رفع کنیم. قبل از هر چیز، من خوشحالم که دو فیلمم اکران شده و در معرض نظرات مردم قرار گرفتهاند. این موضوع بسیار مهم است. نظرات مردم را میشنوم و ایرادات خودم را میفهمم و سعی میکنم که در راستای رفع ایراداتم در تولیدات بعدی اقدام کنم. همین که توانستهام در سینمای ایران گامی بردارم، برایم بسیار خوشحالکننده است.
به نظر میرسد که تبلیغات فیلم «در آغوش درخت» بسیار محدود است. از این شرایط راضی هستید؟
در حال حاضر، آسیبی که در سینمای ایران و بهطور کلی درباره هر کالایی در سبد خانواده، خواه کالای فرهنگی باشد و خواه کالای اقتصادی وجود دارد، این است که اولین اولویت سرمایه و پول است. گاهی فکر میکنیم که تنها این موضوع است که حرمت دارد و شریف است. برخی از مسئولین یا فعالان سینمایی تلاش میکنند که سینمای دردمند و اندیشمند را هم حمایت کنند و آن را روی پرده به مردم ارائه دهند؛ اما گویی منتی بر سر سینمای اندیشمند قرار دارد. انگار لطف میکنند و منت میگذارند که 130 سانس، در مقابل هفتصد سانس یک فیلم کمدی، به فیلم من اختصاص میدهند. دلیلشان هم این است که مخاطب ما کمتر است؛ اما موضوع این است که یک فیلم اندیشمند اگر در یک سانس با پنج مخاطب هم اکران شود، احتمال رونق این سینما وجود دارد. من و سایر همکارانم این موضوع را بارها گفتهایم که در سالهای اخیر، برای فیلمهایی که دردمند بوده و دغدغه اجتماعی داشتهاند، چه فضای فروشی وجود دارد؟ از فیلم خودم حرف نمیزنم. برای «نگهبان شب» آقای رضا میرکریمی یا «خورشید» آقای مجید مجیدی در پروسه فروش چه اتفاقی افتاد؟ در تمام دنیا، سینما به دلیل گران بودن به سمتی گرایش پیدا کرده است که فقط و فقط بفروشد. یعنی ابتدا بفروشد و سپس اگر توانست، مفهومی را هم منتقل کند.