الهه فیاضی/ در «وحشی» تازهترین ساخته هومن سیدی، با جهانی مواجه میشویم که در آن مرز میان قهرمانی و سقوط به طرز بیرحمانهای محو شده است. داستان مردی از دل یک معدن، از بطن طبقهای فراموششده و تحت فشار که آرامآرام و در سکوت در حال پوستاندازی است؛ از انسانی شرافتمند، به موجودی خشن، خسته و بیاعتماد. سریالی که با بازی درخشان جواد عزتی، قابهای مرعوب کننده و روایت روانشناختیاش، نهتنها روایتی از خشونت و نابرابری است، بلکه بازتابی عمیق از وضعیت فرودستان در جامعهای است که به جای پاسخ دادن، فقط نگاه میکند و میگذرد. «وحشی» نهتنها قصه فردی درگیر با سرنوشت، بلکه سندی تصویری از یک زخم اجتماعی است؛ زخمهایی که زیر فشار نادیده گرفته شدن، به خشمی بیصدا تبدیل شدهاند. در جهانی که سکوت بلندترین فریاد است، «وحشی» هومن سیدی زبان همین فریاد بیکلام است.
این روزها جدیدترین ساخته هومن سیدی با نام «وحشی» از فیلمنت منتشر میشود؛ قصه قهرمانی که آرامآرام در حال فروپاشی است و همه چیز دست به دست هم میدهد تا قهرمان پوست بیندازد و با ظاهری جدید و خشن این مینیسریال هومن سیدی را پیش ببرد.
«وحشی» سریالی به کارگردانی و نویسندگی هومن سیدی و تهیهکنندگی محمد صابری از تاریخ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴ در پلتفرم نمایش خانگی منتشر شد و هر دوشنبه یک قسمت از آن در حال پخش است. در این سریال بازیگران مطرحی چون جواد عزتی و نگار جواهریان نقشآفرینی میکنند که ایفای نقش اصلی برعهده جواد عزتی است. «وحشی» رئال است و شاید بتوان جدیدترین اثر سیدی را دنبالهای مفهومی بر مسیر تازهای دانست که او قبل از این با سریال انتزاعی یا سورئال «قورباغه» شروع کرده بود.
به صورت کلی، میتوان گفت که هومن سیدی کارگردان خوبی است؛ او سعی میکند هر قابی را که میبندد، حتی بدون دیالوگ، ولی حرفهایی برای گفتن داشته باشد. همین امر از او کارگردانی با شناخت و اصول هنری ساخته است؛ اصولی ذهنی که ریشهاش در ذهن بسیاری از کارگردانهای ایران در حال خشک شدن است.
علاوه بر شناخت قاب و مسائل زیبایی شناسی آن؛ انتخاب بازیگر و بازی درست گرفتن از او، فضاسازی درست و قرار دادن بازیگر در لوکیشنی که باید آنجا باشد؛ همگی از نشانههای یک کارگردان با شناخت و البته مؤلف است که هومن سیدی تا حدود بسیار زیادی آن را رعایت میکند. در سریال «وحشی» و در قابهای ابتدایی آن که در فضای معدن بسته شده است، میبینیم که به زیبایی بیانگر این است که بدانیم «وحشی» کجا کار میکند و کلنگ قصه از کجا کوبیده میشود که سکانس افتتاحیه را آغاز کند.
سریال «وحشی» داستان داوود اشرف، یک کارگر معدن را روایت میکند. مردی نجیب و اخلاقمدار که دارد تلاش میکند مشکلات خود و خانوادهاش را حل کند. اما زندگی او دستخوش اجبارهایی است که او را به دنیای پیچیده و خشونتآمیز کارگران معترض، ورود میدهد و گرفتار درگیرهایی بیپایان میکند. داوود که شرافتمندانه از یک زندگی ساده شروع کرده، به تدریج وارد مسیر تاریکی میشود که او را به دنیای اراذل و اوباش میکشاند. دنیایی که با فضاسازیهای تیره و تاریک، داستانی پیچیده و عجین به عنصر خشونت، ناامیدی و تغییرات شخصیت را به آرامی به تصویر میکشد. ابزارهایی که به راحتی و در منطق روایی میتواند از یک انسان ساده و شریف یک هیولا بسازد.
هومن سیدی در «وحشی» به دل تاریکیها رفته است و روایتی تماشایی؛ اما تلخ و تراژیک از زندگی مردی را به تصویر میکشد که گرفتار گرداب بیعدالتی و فشارهای اجتماعی است؛ او اینبار، با نگاهی انسانی و واقعگرایانه، طبقه فراموششدهای را به تصویر میکشد که صدای اعتراضشان در سکوت عمیق و سنگین یک معدن سیاه گم شده است؛ قصهای که بر پایه یک داستان واقعی ساخته شده و بستر روایی آن بحرانهای معیشتی و بیعدالتی اجتماعی است.
«وحشی» از همان قسمت اول، در فضایی صنعتی، پرتنش و اجتماعی آغاز میشود و تماشاگر را مستقیما به دلِ یک بحران کارگری و فضای خشنِ ناشی از آن میبرد. اکستریم کلوزآپهایی از معدن که مخاطب را از همان آغاز سریال کنجکاو نگه میدارد؛ جایی تاریک را میبیند، بسته و نفسگیر که داوود همان شخصیت اصلی داستان در آن کار میکند؛ طراحی فضای فیزیکی در قابها که استعارهای است از وضعیت روانی و اجتماعی شخصیتهایی کاملا در محاصره، درگیر، در تاریکی، در وضعیتی نفسگیر و طاقتفرسا. فرسایشی که با هر ضربه به دیوار، ضربهای نیز به شخصیت و روان قهرمان وارد میکند.
داوود از تاریکی معدن به روشنایی عبور داده میشود، ولی مواجه میشود با جمعیت معترض کارگر که گذار از خشونت ساختاری را به خشونت عینی و قابل لمس تصویر میکنند و یک انتقال درست صورت میگیرد. کارگرانی که با آن همه سختی کار از ساختار مدیریتی معدنی که در آن کار میکنند شاکی هستند.
یک تجمع اعتراضی کارگری که نه صرفا یک حرکت صنفی، بلکه نمود عینی فشارهای ساختاری و اقتصادی است. داوود، قهرمان قصه، نماینده انسانهایی زحمتکش، خویشتندار، در چارچوب قانون و البته اهل مدارا است؛ کسی که سعی دارد در این فضای پرتنش راهی بیابد و تعادل را حفظ کند که همین ویژگی قهرمانانه، بهویژه در سکانس پایانی قسمت اول، به چشم اسفندیار و همان پاشنه آشیل قهرمان تبدیل میشود. خشونتی که ابتدا در قالب فقر، نابرابری و تبعیض ظاهر میشود، در نهایت به خشونت فیزیکی میانجامد.
هومن سیدی کارگردانی است که همیشه بر عنصر تعلیق تأکید و اصرار دارد و در سریال «وحشی» نقطهگذاریهای مناسبی در قصه انجام میدهد تا بتواند تکه پازلها را آهسته و پیوسته و پرتعلیق کنار هم بچیند. در کنار توجه درست بر تعلیقهای روایی، جزئیات تصویری نیز در کار او از دست نمیرود. به وضوح میبینیم که با بازی خوب جواد عزتی سیر تحول شخصیت اصلی به درستی شکل میگیرد و قاببندیهای سریال را وقتی با دیگر آثار تولید شده در نمایش خانگی قیاس کنیم، قطعا وضعیت بهتری دارند و در طول هر اپیزود میتوان چندین قاب ارزشمند دید.
از لایههای پنهان «وحشی» میتوان به بحران عمیق اعتماد در اجتماع اشاره کرد و حالا این بیاعتمادی است که تعلیق میآفریند. قهرمان در شرایطی قرار میگیرد که نه به قانون اعتماد دارد، نه به رسانه، نه به سیستم قضایی، نه حتی به نزدیکترین آدمهای اطرافش! در واقع، راهی به جز بیاعتمادی برایش نمانده است. شرایطی همذاتپندارانه که حتی مخاطب نیز نمیداند به چه چیز باید اعتماد کرد و این حس از چینش دقیق سیر روایت و شخصیتپردازی کارگردان است.
شاید این عامدانه باشد که نگاه هومن سیدی به زندگی آدمهای پایینشهر، تفاوت چندانی با ساختههای دیگرش نداشته باشد؛ چراکه وضعیت شخصیت «وحشی» نیز همین گونه است. در سینمای او، جنس آدمهای پایینشهر همه یکسان هستند! حال آنکه این خوب است یا بد و حتی سبک شخصی این کارگردان محسوب میشود، بحثی مفصل و تخصصی را میطلبد.
تمرکز هومن سیدی بر زندگی داوود اشرف، کارگر معدنی که گرفتار پیچ و خم بیرحم سیستم اقتصادی و اجتماعی میشود، صحنه اصلی روایتی جسورانه است که نشان از نگاه سیدی به دغدغههای اجتماعی دارد. او بسیار نکتهسنج و ظریف، خشونت نهفته در روابط کاری، نابرابری در یک ساختار و خشکی زندگی طبقه کارگر را، بدون اینکه شعار بدهد، به تصویر میکشد؛ تصویری که کمتر در آثار نمایشی ایران دیده میشود: خلق قهرمانی که یک قربانی است. یک چهره دراماتیک تمامعیار که با تمام جزئیات روانیاش خلق شده است. شخصیتی که در میانه فرار و مبارزه گیر افتاده و بیش از آنکه بتواند اعمالی قهرمانانه داشته باشد، قربانی سیستم است.
سیدی در آثار قبلی خود بسیار درگیر جلوههای بصری بوده تا جایی که حتی محتوا قربانی این خواسته بود؛ اما او در «وحشی» نسبت به آثار گذشتهاش پختهتر عمل کرده و کمتر درگیر جلوهگریهای بصری است. تمرکز بر جزئیات، بازی با نور و استفاده از رنگهای سرد، فضای خفقانآور روایت را به خوبی به مخاطب منتقل میکند؛ اما گاهی کند شدن ریتم و فضاسازی بیش از حد را در این سریال شاهدیم که متأسفانه مانع تنش داستانی شده و در برخی قسمتها نیز، این تعلیق است که قربانی زیباییشناسی میشود.
داوود نماینده جامعهای است که در سکوت میجنگد و زیر بار سنگین نابرابری، قد خم کرده است؛ تناقضی که به تنهایی میتواند قصه بیافریند و سینما باشد؛ درحالیکه رنگ و نور و یک موسیقی متن غریب، با فضای بومی نیز به آن اضافه میشود تا لحن این قصه را شاعرانه کند. کشمکشهای ذهنی، نماهای ایستا، فشار اجتماعی و تضادهای درونی قهرمان و فرار از عدالتی که نیست هم میتواند اثر را به گونههای روانشناختی نزدیک کند.
«وحشی» سعی میکند به جای زیاد حرف زدن نشان بدهد که البته این موضوع هم خوب است هم بد؛ چراکه در جاهایی ریتم را از تبوتاب میاندازد. سیدی به جای دیالوگ، زیاد از سکوت استفاده میکند؛ سکوت در این سریال به شخصیتی بدل شده است که فریادهای بلندی برای شنیدن دارد. سکوتهایی که نماد سرکوب اجتماعیاند؛ خصوصا سرکوب طبقه کارگر که حتی اگر این سرکوبها با خشونت فیزیکی همراه نباشد، روان انسانها و عزت نفسشان را خرد میکند و مثل خوره از درون میخورد و ویران میکند.
«وحشی» برگرفته از یک داستان واقعی با تلاشی آسیبشناسانه است که در کنار واقعگرایی و عناصر فرمی خاص خود، یک موقعیت جسورانه برای بازنمایی نماینده یکی از اقشار کمتر دیده شده جامعه است؛ چهرهای خاکستری، پیچیده و انسانی؛ فردی درگیر با سرنوشت، فشار اجتماعی و تضادهای درونی.
«وحشی» بیش از آنکه بخواهد پاسخگو باشد، پرسشگر است و همین چراییها برترین ویژگی این سریال محسوب میشود که «وحشی» را به اثری قابل تأمل و متفاوت در میان تولیدات اخیر بدل کرده است؛ مواجه شدن با صورتی زخمخورده از بیعدالتی یا عدالتی که صورتش زخمی است؟