بررسی تحولات ژئوپلیتیک خاورمیانه و معادلات سیاسی جهان به خوبی نشان میدهد که مذاکرات هستهای تهران و واشنگتن میتواند موجب بروز تغییرات گستردهای در نظام منطقهای خاورمیانه شود. همزمان با شدتگیری اختلافات و رقابت اقتصادی آمریکا و چین همچنین استمرار بحران اوکراین که بر بازارهای اقتصادی و خصوصا انرژی جهان تأثیر قابلتوجهی داشته، هرگونه توافق احتمالی میان ایران و آمریکا میتواند تأثیراتی به مراتب گستردهتر از موضوع هستهای در منطقه و جهان داشته باشد. این توافق احتمالی بدون تردید موجب تثبیت بازار انرژی خواهد شد و میتواند بسیاری از معادلات پیچیده در صحنه رقابتهای اقتصادی جهان را تحت تأثیر خود قرار دهد همانطور که در صحنه معادلات نظامی و امنیتی خاورمیانه تأثیرگذار است.
ایران امروز که ایران 2015 نیست
برای درک اهمیت و حساسیت این لحظه تاریخی باید به این موضوع توجه داشت که صحنه استراتژیک منطقه از توافق سال 2015 تا امروز تغییرات گستردهای داشته و ایران امروز دیگر ایران دیروز نیست.
ایران توانسته برگههای برندهای به دست بیاورد که پیش از این در اختیار نداشته و طرف مقابل را در زمان مذاکره تحت فشار قرار میدهد. برگههایی که موضع ایرانیها را در هنگام مذاکره تقویت کرده از جمله پیشرفت محسوس و قابلتوجه در صنعت موشکی، گسترش شبکه نفوذ همپیمانان خودش در خاورمیانه و در معادلات تأثیرگذار مختلف و تقویت همکاریهای نزدیکش با قدرتهای تأثیرگذاری مانند چین و روسیه. این عوامل و خصوصا حمایت همپیمانان ایران موجب پشتیبانی سیاسی و اقتصادی از این کشور در تقابل با بلوک غرب خواهد شد.
نمیتوان از این مسأله غافل شد که ایران امروز به سطحی از توان غنیسازی رسیده که میتواند به سلاح هستهای دست یابد و در سوی دیگر از منظر ژئوپلیتیک در موقعیت مهمی همچون تنگه هرمز قرار دارد که امکان بستن این شاهراه حیاتی انرژی جهان را در اختیار آنها قرار داده است.
آمریکا برای توافق تحت فشار است
در سوی دیگر دولت ایالات متحده با چالشهای متعدد و متفاوتی روبهرو است، چالشهای پیچیده داخلی و خارجی که آمریکا را برای رسیدن به راهحل دیپلماسی در مقابل ایران تحت فشار قرار میدهد.
بحران جهانی انرژی، بالا رفتن نرخ تورم و بحران اقتصادی در آمریکا، رقابت نفسگیر اقتصادی با چین که بخش قابلتوجهی از انرژی سیاست خارجی آمریکا وقف آن شده همراه با زیانهای ناشی از ادامه جنگ اوکراین موجب شده تنها انتخاب استراتژیک تصمیمسازان در واشنگتن بازگشت به میز مذاکره و توافق با ایران باشد. در این موقعیت سه سناریو در مسیر مذاکرات دوجانبه قابل پیشبینی به نظر میرسد. سناریوی اول دستیابی به یک توافق کامل و بازگشت آمریکا به برجام مورد توافق در سال 2015 میلادی است همراه با تغییراتی که نگرانیهای ایالات متحده را در برخی جزئیات مرتفع سازد.
سناریوی دوم یک توافق محدود حداقلی است یا همان توافق گام به گام که متمرکز بر موضوعات جزئی خواهد بود و در مقابل محدودسازی غنیسازی اورانیوم، آزادسازی بخشی از دارایی های ایران و امکان محدود فروش نفت را فراهم میسازد.
سومین سناریو شکست مذاکرات است که موجب بالاتر رفتن سطح فعالیت هستهای ایران خواهد شد و البته میتواند با برخی اقدامات، امنیت و آرامش منطقه را تهدید کند.
تأثیرات سناریوهای محتمل در منطقه
هرکدام از این سناریوها تأثیرات عمیق و گستردهای در منطقه خواهد داشت.
اسرائیل خودش را در مقابل دوراهی پذیرش هرگونه توافقی میبیند با این وجود که به خواستههای خودش دست نیافته یا اینکه با عدم پذیرفتن توافق بخواهد به سراغ گزینه خطرناک اقدام نظامی برود.
دولتهای حاشیه خلیج فارس در چنین موقعیتی، واقعیت جدید منطقه را خواهند پذیرفت و برخی دیگر از کشورهای منطقه مانند ترکیه به دنبال استفاده حداکثری از این فرصت برای حفاظت از منافع و نفوذ خودشان خواهند بود.
در حوزه اقتصادی نفت ایران عنصری مهم در خاورمیانه بهشمار میرود که بازگشت آن به بازارهای جهانی بدون تردید در تغییر قیمتها و شرایط حاکم بر بازار اقتصاد انرژی اثرگذار است.
نباید فراموش کرد که راه دستیابی به هر توافقی با خطرها و تهدیدهای متعددی مواجه است از جمله امکان مقاومت و حتی مخالفت کنگره یا وقایع و تحولات منطقهای و جهانی که در این مسیر تأثیرگذار باشد.
آمریکا از افزایش نفوذ چین میترسد
همزمان با شدتگیری بیسابقه رقابتهای منطقهای و جهانی دیگر جریان مذاکرات تهران و واشنگتن تنها تحت تأثیر نفوذ اقتصادی و تجاری آمریکا و غربیها قرار ندارد و نمیتوان از بازیگران تأثیرگذاری مانند چین در این بین به راحتی عبور کرد.
ایالات متحده در دهههای گذشته خلیج فارس را حیاط خلوت امن خودش میدانست و در آن حکمرانی میکرد. کنترل توازن و امنیت منطقه برعهده آنها بود و به همین دلیل بیشترین سرمایهگذاری اقتصادی و نظامی خودش را در همین نقطه متمرکز کرد؛ اما سالهای اخیر عقبنشینی روشن واشنگتن از این منطقه را به خوبی نمایان ساخت و پکن پیش از هر قدرت دیگری خلأ به جا مانده از عقبنشینی آمریکاییها را در خاورمیانه پر کرد. البته نه از طریق لشکرکشی و تجهیزات نظامی، بلکه از مسیر تجارت، سرمایهگذاری و انتقال تکنولوژی.
این سرمایهگذاری موجب شده که چین حالا بزرگترین شریک تجاری شورای همکاری خلیج فارس لقب بگیرد.
حالا کشورهای عربی منطقه به چین تنها بهعنوان یک سرمایهگذار نگاه نمیکنند، بلکه پکن را مسیر دستیابی به فناوریهایی میدانند که به دلایل امنیتی و محدودیتهای خاص از طریق بلوک غرب در اختیار آنها قرار نگرفته است. تکنولوژیهای مرتبط با هوش مصنوعی و فناوریهای نظامی.
در چنین موقعیتی مذاکره در خصوص پرونده هستهای ایران از منظر آمریکاییها بیش از تلاش برای جلوگیری از دستیابی به سلاح هستهای معنی پیدا میکند، بلکه اقدامی است در راستای ایجاد توازن در مقابل نفوذ چین در خاورمیانه.
آمریکا تنها از دستیابی ایران به سلاح هستهای نمیترسد، بلکه میداند تحریم ایران موجب ایجاد فرصتهای سرمایهگذاری مضاعف برای چین در این کشور شده و تقویت روابط پکن و تهران این دو کشور را به شرکایی نزدیک در حوزه صنعت و زیرساختها مبدل کرده است. نزدیکی ایران و چین در واقع مجور استراتژیکی را در خاورمیانه شکل میدهد که از هم پاشیدن آن در طولانیمدت بسیار دشوار و حتی دستنیافتنی است. آنچه ترس آمریکا را بیشتر میکند این است که پکن برخلاف روسیه، روی تقابلهای نظامی ریسک نمیکند، بلکه در حوزههای مختلف و متنوع استراتژیک ضربات خودش را به طرف مقابل وارد خواهد کرد.
پکن با سکوت در حوزههای اقتصادی و فناوری اهداف خودش را دنبال میکند و این چیزی است که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به خوبی درک کردهاند، خصوصا بعد از آنکه فهمیدند تضمینها و قولهای آمریکایی قابل اعتماد نبوده و نیست.
این موضوع به شکل روشن نشان میدهد که مذاکرات هستهای ایران و آمریکا تنها مربوط به ایران نخواهد بود، بلکه در یک نزاع بزرگ و گسترده جهانی در حوزههای فناوری، انرژی، اقتصاد، بازارهای جهانی و موازنههای بینالمللی بزرگ تأثیرگذار است.
اگر این پرونده پیش از این با پیچیدگیهای گستردهای در روابط تهران و واشنگتن همراه بود، امروز به یکی از کلیدهای اصلی رقابت آمریکا با چین مبدل شده و سرنوشت تقابلهای دیگری را رقم میزند.
بر این اساس آینده و نتیجه مذاکرات هستهای را نباید تنها از زاویه شکلگیری یک توافق جدید یا بازگشت به توافق قبلی مورد تحلیل قرار داد. با نگاهی عمیقتر به موضوع میتوان دریافت که در این مذاکرات آیا واشنگتن میتواند نفوذ سنتی خودش را در خاورمیانه مجددا به دست بیاورد و ارتباط نزدیک با همپیمانانش را مجددا به شکل تازهای تعریف کند؟
ما در ظاهر از مذاکرات هستهای ایران و آمریکا میگوییم و در واقع مذاکراتی که در عمق استراتژیک خودش به این سوال جواب خواهد داد: «چه کسی چهره دنیای جدید را ترسیم خواهد کرد؟»