رویدادی که تاریخ را لرزاند
در عملیات بیتالمقدس، خرمشهر پس از ۵۷۸ روز اشغال، در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۶۱، با جانفشانی و اتحاد نیروهای ایرانی آزاد شد؛ عملیاتی که نهتنها یک پیروزی نظامی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران بود. این عملیات، نماد پیروزی ملتی بود که با دستانی خالی، در برابر ارتشی تا دندان مسلح و برخوردار از حمایت گسترده جهانی ایستادگی کرد. سقوط خرمشهر در آغاز جنگ، زخم عمیقی بر پیکر ملت ایران وارد ساخت؛ شهری که هم از نظر استراتژیک و هم از نظر نمادین، قلب تپنده جنوب کشور بود، ناگهان در محاصره و اشغال دشمن قرار گرفت، اما آزادی آن، چونان معجزهای زمینی، امید را به مردم ایران بازگرداند، روح تازهای در کالبد رزمندگان دمید و مفهوم واقعی «ایستادگی» را به جهانیان نشان داد.
بااینحال، پرسش بنیادین اینجاست: آیا این معجزه زمینی و این حماسه انسانی، آنگونه که شایسته است، در زبان جهانی هنر ثبت و ماندگار شده است؟ آیا سینما، ادبیات، موسیقی، نقاشی و سایر جلوههای هنری ما توانستهاند تصویری درخشان، الهامبخش و جهانی از این فتح بزرگ بسازند که بتواند در ذهن و دل نسلهای آینده بماند؟ پاسخ، متأسفانه چندان امیدوارکننده نیست. هنوز فاصلهای عمیق میان عظمت آن واقعیت تاریخی و بازتاب آن در هنر فاخر وجود دارد.
پژواک هنر؛ از نوحه تا سمفونی
در طول سالهای گذشته، هنرمندان عرصه موسیقی تلاشهایی برای پاسداشت این واقعه داشتهاند. آثاری چون نوحه ماندگار «ممد نبودی ببینی» با آن ترکیب منحصربهفرد موسیقی عزاداری جنوب ایران و روایت شهادت محمد جهانآرا، تا امروز در حافظه صوتی ایرانیان حک شدهاند. سرود «خجسته باد این پیروزی» با صدای محمد گلریز نیز بلافاصله پس از آزادسازی خرمشهر، در خیابانها و رادیوها طنینانداز شد و اشک شوق بر چشمان میلیونها ایرانی نشاند.
مجید انتظامی با سمفونی چهار قسمتی «حماسه خرمشهر» تلاش کرد این عظمت را در زبان موسیقی کلاسیک بازآفرینی کند. او خود اذعان میدارد که اجرای این قطعه چنان فشاری به نوازندگان وارد میکند که لبهایشان تاول میزند؛ همانطور که رزمندگان جانشان را فدای این خاک کردند.
قطعههای معاصرتر مانند «نخلهای بیسر» از محسن چاوشی، «سرباز وطن» با صدای محمد اصفهانی و «کسی از ما جهانآرا نمیشه» رضا یزدانی نیز در سالهای اخیر سعی کردند این حماسه را به نسل جدید منتقل کنند، هرچند میزان فراگیری آنها در حد حماسه بزرگ خرمشهر نبوده است. با این همه، موسیقی تا حدی توانسته است بار انتقال این افتخار را به دوش بکشد، اما آیا هنرهای نمایشی، سینما و سریال نیز پا به پای آن آمدهاند؟
جای خالی روایتگران بزرگ در قاب تصویر
با نگاهی به تاریخ سینمای ایران، تعداد آثار سینمایی یا تلویزیونی درخوری که بهطور مستقیم و حرفهای به فتح خرمشهر پرداخته باشند، بسیار اندک است. سریالهایی نظیر «خاک سرخ» (ابراهیم حاتمیکیا) با لحنی استعاری و غیرمستقیم به جنگ پرداختهاند. فیلمهایی چون «روز سوم» ساخته محمدحسین لطیفی یا «ملکه» به کارگردانی محمدعلی باشه آهنگر نیز اشارههایی به خرمشهر داشتهاند، اما عمدتا یا به وجوه دراماتیک و احساسی داستان اکتفا کردهاند یا نتوانستهاند عموم مخاطب سینمای ایران را درگیر ابعاد وسیع این حماسه کنند.
جای خالی یک سریال حماسی بزرگ، با کیفیت سینمایی بالا و زبانی جهانی که بتواند حماسه آزادسازی خرمشهر را در ابعاد دراماتیک، انسانی و تاریخی برای مخاطب ایرانی و غیرایرانی بازگو کند، سالهاست که احساس میشود. این خلأ تنها یک کمبود در سبد فرهنگی کشور نیست، بلکه شکافی است میان آنچه در میدان جنگ به دست آمد و آنچه در میدان هنر به تصویر کشیده شد.
جهان امروز، واقعیتها را از دریچه روایتهای هنری بهخاطر میسپارد.
همانطور که آمریکا توانست با فیلمهایی چون «نجات سرباز رایان» نه فقط یک عملیات جنگی، بلکه مفهوم فداکاری برای وطن را در ذهن مخاطبان جهانی ثبت کند یا بریتانیا با «دانکرک» شکست نظامی را به یک پیروزی روایی بدل کند، ما نیز میتوانستیم از آزادسازی خرمشهر - که بیتردید یکی از برجستهترین رخدادهای قرن معاصر ایران است - روایتی خلق کنیم که سالها در ذهن و قلب مردم جهان باقی بماند.
مسأله اما فقدان سوژه نیست. داستانهای خرمشهر، آمیزهای از تراژدی، قهرمانی، استقامت و اشک است. کدام نویسنده یا فیلمساز در جستوجوی یک درام حماسی، میتواند از کنار روایت نوجوانانی که جان بر کف، داوطلب دفاع از شهر شدند، بیتفاوت عبور کند؟ از مادرانی که در پشت خطوط، داغ دیدند، اما خم به ابرو نیاوردند ؟ از محلههایی که کوچه به کوچه، خیابان به خیابان، به میدان مقاومت بدل شدند؟ از نخلهای سوخته و لبهای ترکخوردهای که سرود آزادی را زمزمه میکردند؟
همه اینها آمادهاند تا به صحنه بیایند، اما آنچه کم داریم، جسارت و اراده برای خلق یک اثر بزرگ و جهانی است. تولید یک سریال حماسی درباره خرمشهر، نیازمند نگاه حرفهای است؛ نگاهی که از روایتهای شعاری فاصله بگیرد و به جای آن، بر انسانها تمرکز کند. بر انتخابها، تردیدها، شجاعتها و شکستها. نیازمند بودجهای شایسته، برنامهریزی دقیق و نگاه هنرمندانی است که خرمشهر را نه صرفا بهعنوان یک نقطه جغرافیایی، بلکه بهعنوان یک نماد جهانی مقاومت درک کرده باشند.
شاید وقت آن رسیده است که هنرمندان، نهادهای فرهنگی، مدیران رسانهای و سرمایهگذاران فرهنگی، جسارت کنند و به جای تولید آثار تکراری، به سراغ روایتی بروند که شایسته نام ایران و نسلهایی است که برای این آب و خاک، جان دادهاند. سریالی حماسی درباره خرمشهر، نه یک پروژه معمولی، بلکه فرصتی برای بازسازی هویت، امید و افتخار ملی ما در گسترهای جهانی است.
از نماد تا تجربه زیسته
بازسازی مسجد جامع خرمشهر در موزه ملی انقلاب اسلامی، نمایشگاههای تعاملی، نقالیها و اجراهای خیابانی در سالروز آزادسازی خرمشهر، گامهایی ستودنی و ارزشمند برای زنده نگه داشتن خاطره این حماسهاند. این تلاشها، نشاندهنده دلبستگی فرهنگی و ملی به واقعهای هستند که در حافظه تاریخی ایران جایگاهی بیمانند دارد، اما با وجود ارزش نمادین و عاطفی این اقدامات، باید پذیرفت که آنها بیش از آنکه روایتگر باشند، یادمان هستند و بیش از آنکه تجربهای عمیق بیافرینند، به اشارهای گذرا بسنده میکنند.
یادمانها اهمیت خودشان را دارند، اما آنچه ملتها را با گذشتهشان پیوندی زنده و ماندگار میکند، روایت است؛ روایتی که نه فقط اطلاعرسان، بلکه حسآفرین باشد. مخاطب امروز، در جهانی غوطهور در تصویر، صدا و روایتهای چندرسانهای زندگی میکند؛ بنابراین برای درک عظمت واقعهای چون سوم خرداد، تنها دیدن عکسها یا شنیدن نقلها کافی نیست. او باید بتواند در قاب تصویر، در فریم به فریم یک اثر هنری - فیلم، سریال، تئاتر یا مستند - آن لحظات را دوباره زندگی کند، با رزمندگان همنفس شود، در کوچههای پرآشوب خرمشهر قدم بزند، نگران فردای نامعلوم شهر باشد و با طنین تکبیر رزمندگان در لحظه فتح، اشک شوق بریزد.
آنچه جامعه ما به آن نیاز دارد، «تجربه زیسته دوباره» است؛ هنری که یاد را به حس بدل کند و احترام را به درک عمیق. تنها در این صورت است که حماسههایی چون سوم خرداد، از صفحه تقویم فراتر میروند و به بخشی از زیست فرهنگی روزمره یک ملت بدل میشوند.
حماسه بیتکرار که نباید بیتفسیر بماند
فتح خرمشهر، صرفا یک پیروزی نظامی نبود، بلکه تجسم اراده یک ملت بود. اگر ملتی نتواند چنین لحظات سرنوشتسازی را در حافظه فرهنگی و هنری خود ماندگار کند، دچار فراموشی تاریخی خواهد شد؛ فراموشی که پیشدرآمد تکرار فجایع است. سینما، تلویزیون، ادبیات، تئاتر و نقاشی، باید زبانهایی باشند برای بازگویی این افتخار. باید راهی بیابیم تا خرمشهر، نه فقط در تقویم که در ناخودآگاه فرهنگی ما «زنده» بماند. خرمشهر آزاد شد، اما روایتش هنوز جای کار دارد.