در عصر جنگ ترکیبی و عملیات روانی پیچیده، دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران از حساسیتهای فرهنگی جامعه ما برای ایجاد آشوب و بیثباتی سوءاستفاده میکنند. واقعه تلخ قتل الهه حسیننژاد، نمونهای بارز از این تاکتیک محسوب میشود که مستلزم تحلیل دقیق و ارائه راهکارهای مقابلهای است. این تاکتیک در سال 1401 یک بحران اجتماعی آفرید و هزینههای هنگفتی را بر ملت ایران تحمیل کرد. بر اساس نظریه آشوب اجتماعی، مراکز قدرت معاند با انتخاب حوادث خاص که بار عاطفی بالایی دارند، زمینه تحریف واقعیات را فراهم میآورند.
در حوزه زنان در سالهای گذشته به خوبی شاهد این راهبرد هستیم . واقعه مرحوم الهه حسیننژاد نیز در همین چارچوب قرار گرفته و تلاش میشود تا از آن نمادی برای مقاصد سیاسی ساخته شود. این روش دقیقا همان الگویی است که در دهههای گذشته علیه کشورهای مختلف به کار رفته است. آنها میدانند که یک حادثه منفرد زمانی به محرک انفجار اجتماعی تبدیل میشود که شبکههای سازمانیافته برای بهرهبرداری از آن آماده باشند و از حساسیت ویژه ایرانیان نسبت به حرمت زن سوءاستفاده میکنند
قتل این دختر بسیار تلخ و زجرآور است، اما رویکرد کاسبکارانه و بهرهگیری از آن برای نیل به اهداف سیاسی به دنبال درمان و دلسوزی نیست بلکه زمینه ساز گسترش ناامنی اشت. شبیه قتلی که در تهران رخ داد ممکن است در جاهای دیگر جهان نیز اتفاق بیفتد، اما این حادثه محلی بلافاصله ماهیتی فراملی پیدا کرده و در داخل و خارج عدهای سعی میکنند از یک جنایت، پروژهای سیاسی - امنیتی بسازند که جای تأمل دارد.
آمارهای بینالمللی حقیقت تلخی را آشکار میسازند که عمدا از آن چشمپوشی میشود. بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، میزان خشونت علیه زنان در آمریکا ۳۳ درصد، در استرالیا ۴۱ درصد و در برخی کشورهای اروپایی تا ۴۵ درصد گزارش شده است.
آمار قتل زنان در آمریکا ۵.۳ نفر در هر ۱۰۰ هزار زن است، درحالیکه در ایران این رقم ۱.۲ است. بر اساس گزارش ملل متحد در سال ۲۰۲۳ در سراسر جهان در حدود هر ۱۰ دقیقه یک زن کشته شده است و بر اساس همین گزارش مردان چهار برابر بیشتر از زنان قربانی قتلهای عمدی بودهاند.
بااینحال، رسانههای معاند تنها بر موارد منفرد در ایران تمرکز کرده و از وضعیت فاجعهبار کشورهای خود غافل میمانند. جالب آنکه همین کشورهایی که آمار بالای خشونت دارند، خود را مدافع حقوق زنان ایرانی معرفی میکنند و عدهای هم در داخل خواسته یا ناخواسته همین رویکرد را ترویج میکنند.در این راستا مجلس شورای اسلامی در بررسی لایحه منع خشونت علیه زنان با معادله پیچیدهای مواجه است. این لایحه که قدمتش از یک دهه فراتر رفته هنوز به نتیجهای نرسیده است. نمایندگان ملت از یکسو ضرورت حمایت از زنان را درک میکنند، اما از سوی دیگر نگران تأثیرات مخرب قانونگذاری عجولانه بر بنیان خانواده هستند. آنها با دوگانگی پیچیدهای روبهرو هستند، زیرا از یکسو فشار بینالمللی و داخلی برای تصویب وجود دارد، از سوی دیگر نگرانی از آنچه «قانونگذاری تحت فشار» نامیده میشود. تجربه کشورهای اروپایی نشان داده قوانین عجولانه منع خشونت گاهی به تضعیف بنیان خانواده منجر شده و نرخ طلاق را افزایش داده است. البته این موارد نافی ضرورت حمایت از حقوق زنان نیست.
اما نکته کلیدی در اینجاست که اپوزیسیون دقیقا از جایگاه مقدس زن در فرهنگ ایرانی - اسلامی برای نفوذ و تخریب سوءاستفاده میکنند. زن در فرهنگ ایرانی از جایگاه والا و مقدسی برخوردار است که ریشه در هزاران سال تمدن کهن ایران و تعالیم اسلام ناب محمدی دارد. حتی در دوران پیش از اسلام، آناهیتا ایزد بانوی آب و باران و اسپندارمذ ایزد بانوی زمین و باروری، نمادهای قدرت مؤنث بودند و اسلام نیز این جایگاه را تقویت کرد. این حرمت و احترام موجب شده تا جامعه ایرانی نسبت به هرگونه تعرض به زنان، حساسیت فوقالعادهای داشته باشد که برخلاف جوامع غربی که خشونت علیه زنان پدیدهای عادی تلقی میشود، در ایران چنین رفتاری محکومیت اجتماعی به همراه دارد.
هربرت بلومر در نظریه «رفتار جمعی» تأکید دارد که عوامل خارجی میتوانند از «نقاط حساس فرهنگی» برای دستکاری اجتماعی استفاده کنند و جایگاه والای زن در فرهنگ ایرانی - اسلامی، دقیقا چنین نقطه حساسی است. الگوی عملیات روانی علیه ایران از مراحل مشخصی تشکیل شده: انتخاب حادثهای با بار عاطفی بالا، بزرگنمایی رسانهای، ایجاد هشتگ جهانی و سپس مطالبه تغییر نظام. این دقیقا همان چیزی است که با موضوع قتل مرحوم الهه حسیننژاد در حال رخ دادن است.
رسانههای معاند تلاش دارند تا موارد منفرد را به بحران عمومی تبدیل کنند و میدانند که موضوع زن برای ایرانیها خط قرمز است، لذا آن را تبدیل به اهرم فشار میکنند، حال آنکه در همین مدت دهها زن در آمریکا و اروپا قربانی خشونت میشوند اما هیچ رسانهای آنها را نماد نمیکند. آنها میدانند که ایرانی هرگز از آزار زن نمیگذرد، پس این حساسیت را به ابزار جنگ ترکیبی تبدیل کردهاند.
راه مقابله با این مهندسی اجتماعی نه انکار مسائل موجود و نه فرار از مسئولیت، بلکه تقویت ظرفیتهای درونی و پیشگیری از سوءاستفاده دشمنان است. باید قوانین حمایت از زن را در چارچوب هویت ایرانی-اسلامی تدوین کرد، نه تحت دیکته مراکز قدرت خارجی. تجربه نشان داده هر جامعهای که بخواهد مسائل داخلیاش را بر اساس الگوهای بیگانه حل کند، دچار بحران عمیقتری میشود. لایحه منع خشونت باید محصول اجماع ملی باشد، نه فشار بینالمللی.
از اینرو هیاهو با بهره برداری سیاسی از قتل یک دختر جوان اقدام جدیدی نیست اما باید ابعاد موضوع بخوبی تبیین و نگاه متفاوت به زن در جامعه ایرانی برای همگان تشریح شود تا دشمنان با بهره گیری از گره های فکری و با دیدن میدان ها خالی، خیال ضربه زدن به ملت ایران را در ذهن نپرورانند.