sobhe-no.ir
2128
سه شنبه، ۰۳ تیر ۱۴۰۴
5

صبح نو

علاج درد مشترک ما...


درباره محسن چاوشی و قطعه جدیدش که برای ایران خوانده
محسن چاوشی، متولد ۳۰ تیر ۱۳۵۸ در خرمشهر، نه صرفا یک خواننده پاپ یا صدایی متفاوت در بازار موسیقی ایران، بلکه پدیده‌ای کم‌نظیر در زیست‌بوم فرهنگی معاصر ماست؛ انسانی که در خلوت زیسته، اما صدایش آینه جمع است. موسیقی او نه تقلیدی کور از سبک‌های وارداتی است و نه فریادی بی‌هویت در میانه غوغای مدرنیته. او از میان انواع تولیدات پاپ، راک، کلاسیک و... راهی  را باز کرده که در آن، سنت و احساس، عقلانیت و سوز، شور ملی و اعتقاد دینی درهم‌تنیده شده‌اند و به زبان نغمه، روایتی از تاریخ معاصر ما را بیان می‌کنند.
چاوشی از همان آغاز، صدای مردمان گمنام و بی‌ادعایی بود که نه در سالن‌های کنسرت دیده می‌شوند، نه در برنامه‌های بزک‌شده سرگرمی تلویزیون. او به‌ جای نمایشگری و هیاهو، با لباس مبدل در لابه‌لای مردم ایستاد و با شعر و موسیقی و صدا، تلاش کرد تا حرف دل آن‌ها را به زبان آورد. صدای او، صدای زخمی است که می‌خواند؛ زخمی از رنج خوزستان، از فقر جنوب، از غربت مردان کار و جنگ، از بی‌کسی فرزندان وطن. در قطعه «پسرم»، ما روایتی پدرانه می‌شنویم که در آن امید و درد، ریشه در وطن دارد. در «مام میهن» نغمه‌ای برخاسته از دل زنی وطن‌پرست به گوش می‌رسد که خاک را چون فرزند به آغوش می‌کشد و در «پرچم سفید» مفهوم صلح با ظرافتی شاعرانه ترکیب می‌شود و به آینه‌ای از دغدغه‌های نسل ده‌های پنجاه و شصت مبدل می‌گردد.
آنچه چاوشی را متمایز می‌کند فقط فرم صدا یا ملودی‌های نوآورانه نیست، بلکه قدرت بی‌نظیرش در انتخاب شعرهایی با جان‌مایه اندیشه، مقاومت، آرمان و مهر است. او احمد شاملو می‌خواند، مولوی می‌خواند، حسین منزوی هم می‌خواند و با حسین صفا و امید روزبه کار می‌کند. اما در هر انتخاب، آنچه برجسته می‌شود دغدغه اجتماعی اوست. قطعات چاوشی نه فقط گوش‌نواز که جان‌نوازند؛ تجربه‌ای عاطفی و فکری می‌سازند که شنونده را از صرف لذت موسیقایی عبور داده و به تأمل درباره سرنوشت انسان، وطن و معنویت می‌برند.
چاوشی امروز، در مقام هنرمندی قرار گرفته که دیگر فقط خواننده نیست؛ او به هنرمند اجتماعی بدل شده است؛ صدایی برای درد، زبانی برای اعتراض، مرهمی برای خستگی مردم و تلنگری برای وجدان‌ها. او نه‌تنها موسیقی می‌سازد، بلکه با انتخاب‌هایش، موضع می‌گیرد و موضعش، هم‌راستای مردم ستمدیده، مظلوم و آرمان‌خواه است. در دنیایی که بسیاری از هنرمندان به بازی‌های رسانه‌ای و ظاهری سرگرم‌اند، محسن چاوشی یک‌تنه ایستاده تا صدای کسانی باشد که صدایی ندارند. او بی‌آنکه بر صحنه باشد، در قلب میلیون‌ها نفر جا دارد. او با نغمه‌اش، روح جامعه را زنده نگه می‌دارد و به ما یادآور می‌شود که هنر اگر از رنج و معنا تهی شود، چیزی جز صدای تزئینی برای مهمانی قدرت‌ها نیست، اما وقتی در خدمت حق، وطن، ایمان و انسانیت قرار گیرد، می‌تواند به «علاج» زمانه بدل شود.

وارسته‌ای که نور به‌ چشم نمی‌زند
محسن چاوشی، برخلاف بسیاری از چهره‌های مشهور عرصه هنر و سرگرمی که در جست‌وجوی نورافکن‌ها و تیتر اول رسانه‌ها هستند، آگاهانه و صبورانه راهی دیگر برگزیده؛ راه سکوت، وقار و بی‌نیازی از ستایش عمومی. او نه بر صحنه کنسرت‌های پر زرق‌وبرق ظاهر شده و نه در مهمانی‌ها و جشنواره‌های رسمی حضور یافته است. از ابتدای حضور حرفه‌ای‌اش، نوعی انزوا و فروتنی در رفتار هنری‌ او مشهود بوده؛ سکوتی که برخلاف ظاهرش، پرطنین‌ترین صداها را در دل مردم برانگیخته است.
محبوبیت چاوشی برخاسته از تبلیغات نیست؛ بلکه ریشه در «اعتماد» دارد و این اعتماد نه یک‌شبه که در گذر سالیان، با کردار و رفتار شکل گرفته است. او نه‌تنها با صدایی خاص و محزون دل‌ها را تکان داده، بلکه با قلبی مهربان، دردهای واقعی مردم را لمس کرده و برای التیام آن‌ها گام برداشته است. در روزگار وانمودها و شعارها، محسن چاوشی از معدود هنرمندانی است که سکوتش، صداقت را فریاد می‌زند.
یکی از برجسته‌ترین جلوه‌های انسان‌دوستی او، اقدام کم‌نظیرش در کمک به آزادی زندانیان جرائم غیرعمد است؛ مردان و زنانی که در تنگنای بدهی‌های ناچیز یا مسائل مالی، در معرض نابودی زندگی و گاه اجرای حکم اعدام بوده‌اند. در سال‌های گذشته، بیش از ۶۰۰ نفر به کمک پویش‌هایی که چاوشی راه انداخت یا در سکوت حمایت کرد، آزاد شدند و آنچه این اقدام را متمایز می‌سازد، بی‌ادعایی و بی‌نام‌ونشانی است. او نه در قاب دوربین‌ها، بلکه پشت پرده، در تماس با خانواده‌ها، در مکاتبه با خیرین، در تذکر به مسئولان و در برانگیختن وجدان عمومی، کاری می‌کند که بسیاری از نهادهای رسمی از آن ناتوان مانده‌اند.
چاوشی دارایی‌هایش را به رخ نمی‌کشد و حتی مایل نیست که از خودش هم حرف بزند. او در جایی گفته بود: «من اگر کاری می‌کنم، وظیفه‌ام را انجام می‌دهم. آدم باید در سکوت کاری را کند، نه با بوق و کرنا.» همین باور ساده، اما عمیق، از او شخصیتی ساخته که در چشم و دل مردم، نه یک «سلبریتی»، بلکه یک «وجدان زنده» است.
وقتی در آهنگ «علاج» از ظلم می‌گوید، از خیالی هنری سخن نمی‌گوید. مخاطب حس می‌کند این صدا از گلوی کسی بیرون آمده که درد را لمس کرده، برای مظلوم اشک ریخته و در عمل، با جان و مال خود پای کلمه‌ای به نام «حق» ایستاده است. همین است که کلامش می‌گیرد، می‌سوزاند و می‌لرزاند. محسن چاوشی دیگر فقط یک خواننده نیست؛ او صدای یک نسل است؛ نسلی خسته از دروغ، تشنه راستی و دل‌تنگ برای یک حنجره صادق. در عصری که بسیاری از چهره‌ها تصویر می‌فروشند، چاوشی حقیقت عرضه می‌کند. در زمانی که بسیاری به‌ دنبال الگوسازی از چهره‌های دروغین‌اند، او خود ناخواسته به الگوی یک انسان نجیب و مؤمن تبدیل شده است؛ الگویی که در قامت «امید مردم» می‌ایستد و هرگاه لب به اعتراض می‌گشاید، شنونده می‌داند که این صدا، اهل ریا نیست. این صدا، از دل برآمده است.

ورود به میدان نبرد رسانه‌ای با «علاج»
طبیعی و حتی اجتناب‌ناپذیر بود که در هنگامه شعله‌ور شدن دوباره آتش فتنه در منطقه و ورود ایران به فصل تازه‌ای از نبرد ترکیبی با دشمنان قسم‌خورده‌اش، صدایی برخاسته از دل مردم، با زخمی در گلو و شعله‌ای در جان، خود را به میدان برساند: صدای محسن چاوشی. قطعه «علاج» صرفا یک آهنگ نیست، بلکه بیانیه‌ای هنری و حماسی‌ است در برابر هیاهوی رسانه‌ای دشمن و جنگ روانی مهندسی‌شده‌ای که قصد دارد باور ملت ما را بمباران کند. این قطعه ادامه طبیعی مسیر چاوشی در دفاع از وطن، ایمان، حقوق مردم مظلوم و حقیقت است؛ مسیری که او پیش‌تر آغازش کرده بود، اما در «علاج»، این مسیر وارد مرحله‌ای دیگر شده است: مرحله مقابله بی‌پرده با اهریمن عریان.
زبان «علاج» بی‌پرده و خشم‌آلود است. اینجا دیگر نه جایی برای کنایه‌های شاعرانه، بلکه وقت هجوم مستقیم به چهره دروغین دشمن است. شعری که در این قطعه استفاده شده، لبریز از خشم مقدس است؛ خشمی برخاسته از تماشای کودکانی که زیر آوار دفن می‌شوند، زنانی که اشک‌شان سنگینی هزار سال تاریخ را دارد و سرزمینی که بارها قربانی خباثت چکمه‌پوشان مدرن شده است.
چاوشی در این قطعه، نه فقط صدای خود که صدای یک نسل، یک ملت و یک حقیقت تاریخی را فریاد می‌زند. با کلماتی چون «کودک‌کشان»، «ابلیس‌زادگان»، «خائن»، «جرثومه‌های ظلم و ستم»، فضای آهنگ بیش از آنکه شعری صرف باشد، بیانیه‌ای انقلابی و نبردمحور است؛ رودررو با تمدنی که قهرمانانش بر پرده‌های نقره‌ای ساخته می‌شوند، اما در میدان، از روبه‌رو شدن با واقعیت فرار می‌کنند.
در «علاج» چاوشی از شعارسازی سطحی پرهیز کرده و به ریشه‌های فکری و اعتقادی ملت ایران پرداخته است: توکل به خدا، رجوع به ذوالفقار، آگاهی از نقشه دشمن و تمسک به وحدت مردم. پیام اثر روشن است:
در برابر دشمنی که به ساحت دین، انسانیت، زن، کودک و وطن تعرض می‌کند، نه می‌توان نشست، نه سکوت کرد و نه مسامحه. تنها راه عزتمندانه پیش‌رو، ایستادن است و بس. این قطعه، برخلاف آثار معمول بازار موسیقی، برای سرگرم‌سازی یا سوگواری صرف نیست؛ بلکه این‌بار با فریاد بر طبل می‌کوبد، با وزن طنین خشم می‌آورد و در اوج خود مخاطب را به قیام فرا می‌خواند: «این جنگ جنگ تن‌به‌تن است/ آزادگان کل جهان» چاوشی با «علاج» نشان داد که در بحبوحه‌ جنگ ترکیبی، صدای مستقل هنرمندِ مؤمن می‌تواند از صدها گزارش سیاسی و تحلیل دیپلماتیک تأثیرگذارتر باشد. این قطعه هم تسکین است، هم اخطار، هم مرهم است و هم تیغ و شاید برای کسانی که به دنبال قهرمان واقعی می‌گردند، علاج خود آن قهرمان است؛ بی‌نیاز از شنل و شمشیر، مسلح به آگاهی و شجاعت.

نغمه‌ای علیه دشمن غاصب
قطعه «علاج» با ضرباهنگی از غم، کنایه و خشم آغاز می‌شود؛ گویی روایتی از دل خاکسترهاست. در همان مصرع نخست، محسن چاوشی با اشاره‌ای دردناک به پیکر شهدا و گیسوان پریشان دختران مظلوم، چهره عریان توطئه دشمنان را به رخ می‌کشد: «با تکه‌های پیکرمان/ با گیسوِ دخترمان/ می‌خواستید چه کار کنید؟» این سطور طعنه‌ای آشکار هستند به نقشه شوم تجزیه‌طلبانه و تلاش صهیونیسم جهانی برای فروپاشی هویت ایران از درون؛ گویی شاعر می‌پرسد: آیا با خون ما، با استخوان‌های شهیدان، می‌خواهید تاج قدرت بر سر بگذارید؟ پاسخ اما در همان سطر بعدی نهفته است: «ما زنده‌ایم مثل امید» این جمله، چون کوهی از ایمان در برابر طوفان دروغ‌ها ایستاده است؛ ملت ایران مرده‌ تاریخ نیست، بلکه نفس می‌کشد با امید، با حماسه، با خون شهدا.
در ادامه، دشمن را نه ‌فقط به‌عنوان متجاوز نظامی، بلکه به‌مثابه موجودی ریاکار و فرصت‌طلب به تصویر می‌کشد: «شیپور جنگ را زده و/ یک‌باره صلح می‌طلبید» این دوگانگی، آینه‌ای است از رفتار امپریالیسم غربی که یک دستش بر ماشه است و دست دیگرش بر میز مذاکره؛ بی‌آنکه نیت صلحی در دل داشته باشد. اینجاست که حقیقت، با زبان ترانه، آشکار می‌شود: آن کسی که جنگ را آغاز می‌کند و هم‌زمان از صلح دم می‌زند، دشمنی پلیدتر از جنگ‌افروزان خالص است؛ منافقی با چهره سفید و دلی تاریک.
سپس شاعر، دشمن را به صراحتی بی‌سابقه «ابلیس‌زادگان پلید» خطاب می‌کند. این تعبیر، از دل ادبیات قرآنی و حماسه‌های اسلامی بیرون کشیده شده و در برابر مخاطب غربی و صهیونیست با ادبیاتی از این جنس می‌ایستد که: شما بدترین اهل زمینید، نه به‌خاطر سلاح‌هایتان، بلکه چون علیه حقیقت ایستاده‌اید و آن‌گاه از مردم می‌خواهد نه به شورای امنیت و معامله‌های دیپلماتیک، بلکه به «وطن» پناه برند، می‌گوید: «مردم، علاج در وطن است/ دنیا فقط لب و دهن است» در اینجا، چاوشی صدای یک ملت‌ است که فریاد می‌زند: راه درمان، نه در وابستگی، بلکه در ریشه‌ داشتن است. این نغمه‌ای است که از خون فلسطینی، اشک یمنی، ایستادگی لبنانی و زخم ایرانی تراویده، پیامی به همه آزادگان جهان.
در اوج استعاره و خشم، دشمن به «موش‌های شب‌زده» تشبیه شده که باید توسط «گربه‌ها شکار شوند» این تصویرسازی، بی‌پرده و جسورانه، شکوهی دارد که از ادبیات مقاومت وام گرفته، اما در زبان امروز بازآفرینی شده. هیچ رودربایستی نیست: دشمن، موش پلیدی است که شبانه می‌دزدد و از نور گریزان است و گربه‌هایی، یعنی ملت‌هایی آگاه و شجاع، باید او را به سزای عملش برسانند.
تمسخر نابینایی اخلاقی دشمن در سطر «بزدل‌تر از شما چه کسی است؟» فریاد مشترک ملت‌هایی ا‌ست که از فریب رسانه‌ای و ژست‌های دروغین حقوق بشر خسته‌اند. این بند، هم‌زمان توهین نیست، بلکه افشاگری‌ است؛ بدین معنا که کسانی که با پهپاد انسان‌های بی‌گناه را می‌کشند، اما پشت میز نشست‌های دیپلماتیک از انسانیت دم می‌زنند، نه ‌فقط بزدل که ریاکارند.

نغمه حماسه برای وحدت
آهنگ «علاج» دقیقا در لحظه‌ای منتشر شد که جامعه، در کوران جنگ شناختی و روانی، به چیزی فراتر از تحلیل و خبر نیاز داشت: به ندایی از جنس ایمان و امید. در بحبوحه تردیدها، هجمه‌ها، آشفتگی‌های رسانه‌ای و چرخش‌های خبری، این صدا از جایی برخاست که مردم به آن باور دارند؛ از حنجره مردی که هرگز نخواست دیده شود، اما همیشه با مردم بود. 
در این شرایط پرتنش که دشمن با دروغ‌پراکنی، جعل واقعیت و تحریک احساسات، تلاش می‌کند تا بدنه ملت را از درون دچار فرسایش کند، آهنگ «علاج» نه یک ترانه معمولی، بلکه پاسخی هنری به یک جنگ ترکیبی است. از یک‌سو، لحن اثر ستیزنده و رسواگر است و بی‌تعارف به جنایت‌ها و منافقت دشمن می‌تازد. از سوی دیگر، رویکرد معنوی اثر، آن را به فریادی روح‌بخش تبدیل کرده که نه از سر کینه، بلکه از ژرفای اعتقاد برخاسته است. چنین توازن کم‌نظیری تنها از هنرمندی برمی‌آید که هم صداقت در زندگی دارد، هم شجاعت در خلق اثر.
چاوشی پیش‌تر هم در میدان‌های ملی و دینی صدای مقاومت بوده، اما آنچه «علاج» را متمایز می‌سازد، ظرفیت بیانی خاص آن در دوره‌ای است که سلاح دشمن نه فقط گلوله، بلکه تحریف حقیقت است. این آهنگ، با واژگانی چون «موش‌های شب‌زده»، «ابلیس‌زادگان پلید» و «فرار کنید» تیری مستقیم به پیکر پروپاگاندای صهیونیستی و حامیان غربی آن می‌اندازد، اما مهم‌تر از خشمِ شاعرانه، آن پیام بنیادینی است که درون این قطعه نهفته است: راه نجات، نه در تسلیم که در بازگشت به خویشتن است؛ در بازگشت به ایمان، به مردم، به وطن.
در دورانی که برخی از ستارگان فرهنگی ترجیح می‌دهند پشت سکوت یا ابهام پنهان شوند، محسن چاوشی نه‌تنها بی‌مصلحت‌سنجی لب گشود، بلکه با صدایی لرزاننده و پرصلابت، قلب ملت را به تپش واداشت. خلوصی که در صدایش هست، پیش از آنکه در نت‌ها یا تنظیم آهنگ منعکس شود، در سادگی زیست و کردار اوست؛ همان کسی که بی‌سروصدا جان صدها زندانی را نجات داده، اکنون صدای زخمی وطن شده است.
از این منظر، «علاج» فقط قطعه‌ای هنری نیست؛ بلکه یک اعلام موضع است، یک بیانیه موزیکال در دفاع از شرافت ملت ایران. در جهانی که «قهرمان‌سازی» را با جلوه‌های دیجیتال و داستان‌های ساختگی هالیوودی می‌فروشند، چاوشی یادآور می‌شود که قهرمان واقعی، در میدان نبرد نرم، همانی است که صدای مردم را فریاد می‌زند، نه آن‌ کسی که در فستیوال‌ها می‌درخشد. «علاج» نه یک پاسخ موقت که یک سند ماندگار است؛ سندی از لحظه‌ای که موسیقی، مسئولیت تاریخی خود را به‌ درستی شناخت و در قامت سنگری فرهنگی قد برافراشت. این قطعه، نه در هیاهوی روزمره، بلکه در حافظه بلندمدت مردم جای خواهد گرفت، به‌عنوان آوای ایمان در روزگار فتنه و نغمه وحدت در لحظه تهدید.
با مرور مسیر هنری محسن چاوشی، از نخستین آثار ملی و دینی‌اش گرفته تا اقدام‌های انسانی و حمایت‌های بی‌سروصدا از آزادی زندانیان و نهایتا انتشار قطعه پرشور «علاج» می‌توان به این جمع‌بندی رسید که چاوشی بیش از هر چیز هنرمندی است که صدایش را به وسواس انتخاب می‌کند؛ صدایی که نه‌تنها در لایه‌های موسیقایی، بلکه در ذهن و دل مخاطب نفوذ می‌کند و با رفتار و کردار او اعتبار می‌یابد. تصمیم به خلق قطعه‌ای جسورانه و صریح مانند «علاج» در شرایطی که جنگ فرهنگی و ترکیبی دشمن علیه کشور در جریان است، نه‌تنها قابل درک است، بلکه کاملا ضروری و حیاتی جلوه می‌کند. این آهنگ به وضوح نمایانگر روحیه مقاومت است؛ اثری که دشمنان را به سخره می‌گیرد، ایمان مردم را به حرکت وامی‌دارد و شعله وحدت ملی را در دل‌ها برافروخته نگه می‌دارد.
در روزگار پر از تلاطم کنونی، وقتی جنگ‌های نرم و پیچیده، امنیت، فرهنگ و روان جامعه را تهدید می‌کنند، صدایی چون محسن چاوشی با صداقتی بی‌پیرایه می‌تواند همچون تیر آتشین، تاریکی‌ها را شکافته و مسیر مقاومت را روشن کند. این صدا به همه ما یادآور می‌شود که درمان واقعی و علاج این روزهای پر چالش، بازگشت به ایمان راسخ و هویت ملی‌مان است و ما در برابر هر نیروی ظلم و ستم، همچون نگهبانان وفادار خاک و جان وطن ایستاده‌ایم.

 

captcha
شماره‌های پیشین