چه در دوازده روز دفاع مقدس مردم ایران که غریو غیرت دلیر مردان ایرانی خواب خوش از بیگانه گرفته بود و چه هم الآن که صدای «آتش بس یکطرفه» همه جا طنین انداز شده، اگر به راستی گوش جان بسپاری، هنوز هم نهیب هشدار آن پیر خمین (ره) را از بلندای تاریخ به وضوح میشنوی، که از پس تحلیلهای ناصواب در باب جنگ، فریاد برآورد که «ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود، و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است. آیا از اینکه به وظیفۀ خود عمل کرده است نگران باشد؟... همۀ ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه».
ما امت وظیفهایم و نتیجه را به رضای خدا واسپرده. وظیفه، هدف است و برای مردمِ وظیفهمحورِ خداپرست، نتیجه هرچه باشد، چه صلح و چه فتح، یکی است. همچنان که حق تعالی «صلح حدیبیه» را بر پیامبرش «فتح مبین» قرار داد: «انا فتحنا لک فتحا مبینا». مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان ذیل این آیه مینویسند: «مـراد از ايـن فـتح به طورى كه قرائن كلام هم تاييد مىكند، فتحى است كه خدا در صلح حديبيه نصيب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) فرمود». صلح حدیبیه، توافقی عزتمندانه بود میان مسلمانان و مشرکان قریش که تا ده سال جنگ را کنار بگذارند؛ صلحی که مقدمهای شد بر از جای کندن درب خیبر و فتح الفتوح مکه.
وانگهی گفتنی است که فرق است میان صلحی که از پی نصرت الهی میآید با صلحی که از ترس و زبونی و شکست نشأت میگیرد. در همین فقره آتش بس، گاه، استقامت و ایستادگی مومنان، دشمن را به عقبنشینی و آتش بس یکطرفه وامیدارد و گاه، آتش بس از سر سستی برمیخیزد که فقط با تسلیم خاک و معاهده ننگین انجام میگیرد و
مع الاسف چنین چیزها را این مرز و بوم به خود کم ندیده است. حق این است که هرگز این دو را مترادف و یکی تصور نکنیم.
صحبت اما اینجاست که نصرت الهی از دل وظیفهها سربرمیآورد و نه، لزوما، نتیجهها. این گونه است که قرآن کریم به مومنان وعده میدهد که اگر خدا را یاری کنید، خداوند هم شما را یاری خواهد کرد و برایتان ثبات قدم به ارمغان میآورد. مطابق این آیه شریفه، نصرت الهی شامل کسانی است که خداوند را یاری کنند. اینان که در راه وظیفه (یاری خدا و دین خدا) میشتابند، به نصرت الهی قرصدل و ثابتقدم میشوند و از همین روست که نتیجه، هرچه باشد، برایشان شیرین است و شعار «بِنَا إِلَّا إِحدَى ٱلحُسنَيَينِ» سرمیدهند. همچنین است نصرت الهی به مومنان در جنگ بدر که به واسطه فرشتگان بر دل آنها سکینه افکند و در نبرد با دشمن آرامشان کرد و از پی این نصرت بود که مسلمین بر دشمنان فائق آمدند.
نتیجه اینکه ما باید دل در گرو تکلیف داشته باشیم و وعده صادق حق، مبنی بر نصرت مومنان، از دل ادای تکلیف جوانه میزند. اما تکلیف چیست؟ و چه کسی آن را را معین میکند؟
جامعه دینی، هماره، بر محور ولایت میگردد که تعلق به خدا دارد و گاه در قامت رسول تجلی میکند، گاه امام معصوم و گاه فقیه و فرمانده کل قوا. تکلیف تسلیم است و رضا. تسلیم هرچه نزد ناخدا ناموجه است و مذموم، در محضر خدا و ولی خدا رنگ وظیفه به خود میگیرد. آنچه در ماجرای حدیبیه، صلح را بر اهل ایمان تبدیل به فتح مبین کرد پیمانی بود که آنان با پیامبر (ص) تحت شجره بستند که، به صداقت، پاکار ولی خدا باشند. این است که رضایت خداوند از ایشان، نصرت و سکینه را به قلوبشان نازل میکند و وعده فتح نزدیک را بر ایشان میخواند. از همین جنس است داستان مواجهه یاران طالوت و سپاهیان جالوت که از پس گوشسپاری و اطاعت از ولی، به اذن خدا گروهی اندک بر سپاهی بزرگ غلبه کردند.
حال سنجه دست ماست. اگر در جنگ، و پیش و پسا جنگ، به وظیفه عمل کردهایم، که ان شاءالله کردهایم، پس حتم پیروزی از آن ماست؛ حتی اگر با معادلات سرانگشتی و تنگنظریهای انسانی، بهتمامی نخواند و اگر وظیفه را پیشاپیش به نتیجه باختهایم، ولو با غلبه نظامی نیز دست از گوهر مقصود کوتاه است. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.