sobhe-no.ir
2133
سه شنبه، ۱۰ تیر ۱۴۰۴
5

فرماندهان الهام بخش

همچنان به ساخت پرتره‌های سینمایی فرماندهان دفاع مقدس نیاز داریم

صبح نو

فرماندهان الهام بخش

همچنان به ساخت پرتره‌های سینمایی فرماندهان دفاع مقدس نیاز داریم


این هفته، ایران در سوگ و عزای عمیقی فرو رفت؛ چراکه پیکر مطهر چند تن از فرماندهان والامقام و شهید خود را که به دست رژیم اشغالگر صهیونیستی به شهادت رسیدند، تشییع و بدرقه کرد. این فرماندهان عزیز که با جان و دل از خاک و کیان این سرزمین دفاع کردند، اکنون به یادگاری جاودانه در تاریخ این ملت تبدیل شده‌اند. هر چند فقدان آنان جبران‌ناپذیر است، اما یاد و خاطره‌شان همچون چراغی فروزان در دل‌ها روشن مانده و روح بلندشان الهام‌بخش نسل‌های آینده خواهد بود. دیر یا زود، عظمت شخصیت و فضائل انسانی این فرماندهان بزرگ به عرصه سینما هم سرریز خواهد شد و فیلم‌هایی مهم و تأثیرگذار درباره زندگی، مبارزات و ویژگی‌های انسانی آنان ساخته خواهد شد تا همگان بتوانند بهتر با عمق این حماسه‌ها آشنا شوند. سینما، به‌عنوان رسانه‌ای قدرتمند، ظرفیت آن را دارد که فراتر از روایت‌های کلیشه‌ای و شعارگونه، پرتره‌هایی واقعی، انسانی و عمیق از این قهرمانان خلق کند؛ پرتره‌هایی که بتوانند علاوه بر ثبت تاریخی، دل و جان مخاطب را نیز به خود پیوند زنند. به همین بهانه، در ادامه مروری خواهیم داشت بر مهم‌ترین پرتره‌های سینمایی فرماندهان برجسته دفاع مقدس که از ابتدای دهه نود تاکنون در سینمای ایران ساخته و اکران شده‌اند. این آثار هر یک با رویکردی متفاوت و زاویه نگاهی خاص، تلاش کرده‌اند چهره‌ای حقیقی و ملموس از فرماندهان را به تصویر بکشند و در این مسیر، با تکیه بر تحقیق، بازیگری تأثیرگذار و زبان بصری خاص، به روایت بخشی از تاریخ پرافتخار این سرزمین بپردازند. از «ایستاده در غبار» تا «صیاد» و «موقعیت مهدی» هر کدام داستانی زنده و نفس‌گیر از جانفشانی‌ها، اعتقادات و انسانیت فرماندهانی هستند که نه‌تنها در میدان جنگ، بلکه در دل و جان مردم ایران جاودانه شده‌اند.
ایستاده در غبار - احمد متوسلیان
در میان کارنامه نه‌چندان پربسامد سینمای ایران در حوزه دفاع مقدس، «ایستاده در غبار» محمدحسین مهدویان، اثری است که هم به لحاظ فرم و هم از منظر محتوای تاریخی و روایی، تجربه‌ای متفاوت و مهم به‌شمار می‌رود؛ فیلمی که نه فقط به بازسازی چهره‌ای از فرماندهان مهم دوران دفاع مقدس می‌پردازد، بلکه تلاشی است برای نزدیک‌ شدن به «حقیقتِ انسان» پیش از آنکه به اسطوره بدل شود.
«ایستاده در غبار» روایتی مستند - داستانی (داکیودرام) از زندگی احمد متوسلیان، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) است. اما مهم‌تر از آن، تلاش موفق فیلم در گریز از قهرمان‌سازی‌های شعاری و نزدیک شدن به تصویر واقع‌گرایانه‌ای از یک انسان مؤمن، جدی و متعهد است. مهدویان در نخستین فیلم بلند سینمایی‌اش، جسورانه، به ‌جای بهره‌گیری از روایت کلاسیک، به استفاده از تصاویر بازسازی‌شده با حال‌وهوای مستند روی آورد. استفاده از صداهای واقعی که از آرشیوها و ضبط‌های تاریخی استخراج شده‌اند، بر قدرت القای واقعیت در ذهن تماشاگر می‌افزاید.
این فیلم، احمد متوسلیان را همچون قدیسی فراواقعی معرفی نمی‌کند؛ بلکه انسانی به‌ شدت واقعی، گاه عبوس و حتی خشمگین، گاهی دل‌رحم، اهل نظم، قاطع در تصمیم و درعین‌حال دچار چالش‌های درونی تصویر می‌کند. این همان چیزی است که «ایستاده در غبار» را از بسیاری آثار مشابه متمایز می‌کند. قهرمان فیلم، قابل لمس است؛ نه نمادین و دور از دسترس.
 
منصور - منصور ستاری
در سینمای دفاع مقدس، همواره نام‌هایی برجسته شده‌اند که حضورشان در خط مقدم و در میانه میدان نبرد، محور داستان‌ها بوده است، اما در این میان، سینمای ایران کمتر به فرماندهانی پرداخته که در پشت‌صحنه جنگ، بی‌سروصدا و با عمق اندیشه، آینده‌ساز دفاع کشور بوده‌اند. فیلم سینمایی «منصور» دقیقا از این جنس است؛ روایتی غیرکلیشه‌ای، موقر و مؤثر از شهید منصور ستاری، فرمانده پیشرو و دوراندیش نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران. محسن قصابیان در یکی از پخته‌ترین بازی‌های دوران حرفه‌ای‌اش، با وسواس و مهارت، نقش شهید ستاری را ایفا کرده است. او در این نقش، شخصیتی را خلق می‌کند که اقتدار و آرامش را هم‌زمان دارد. در نگاهش همدلی با سربازان موج می‌زند و در صدایش، عزمِ ساختن آینده. قصابیان قهرمان را اسطوره نمی‌کند، بلکه انسانی باورپذیر و ملموس می‌سازد؛ فردی که میان تعهد شغلی، دغدغه‌های خانوادگی و فشارهای سازمانی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. فیلم با اتکا به طراحی صحنه و لباس دقیق، فضاسازی دهه ۶۰ را باورپذیر ساخته است؛ از ساختمان‌های اداری ارتش گرفته تا خطوط تولید هواپیما و نمایش موتورهای جت، همه‌ چیز گواهی بر تحقیقات دقیق سازندگان دارد. انتخاب‌های بصری و تدوین ریتم‌دار اثر، باعث می‌شود مخاطب بدون خستگی، در جریان جزئیات فنی و تصمیم‌سازی‌های راهبردی قهرمان فیلم قرار بگیرد. موسیقی متن نیز با لحنی متین و حماسی، حس فخر و اندوهی نهفته را به جان مخاطب منتقل می‌کند.
 
آسمان غرب - علی‌اکبر شیرودی
فیلم «آسمان غرب» با تمرکز بر زندگی و رشادت‌های شهید علی‌اکبر شیرودی، یکی از اسطوره‌های نبردهای هوایی در غرب کشور، تلاش می‌کند روایتی سینمایی از حماسه‌ای بزرگ را بر پرده نقره‌ای بازآفرینی کند. در این میان، میلاد کی‌مرام در یکی از متفاوت‌ترین نقش‌آفرینی‌های کارنامه‌اش، ایفاگر شخصیتی است که بیش از آنکه در قاب تبلیغات رسمی دیده شده باشد، در دل خاطرات نسل‌های جنگ‌دیده زنده مانده است.
کی‌مرام با نگاهی آرام، صدایی کنترل‌شده و بدنی که از درون نیرو گرفته، می‌کوشد تا شیرودی را نه به‌عنوان یک قهرمان غیرقابل‌دسترس، بلکه به‌مثابه یک انسانِ زمینیِ آسمانی نشان دهد. او در برخی سکانس‌ها با نگاه‌هایی پنهان‌شده پشت عینک آفتابی و سکوت‌هایی سنگین، ترکیب جالبی از شکوه و خضوع را به نمایش می‌گذارد، اما پرسش اینجاست: آیا پرتره درونی شیرودی آن‌طور که باید و شاید شکل می‌گیرد؟
اینجاست که «آسمان غرب» با تمام قدرت تولیدی‌اش - صحنه‌های خیره‌کننده نبرد هوایی، طراحی صحنه پرجزئیات و قاب‌های جنگی کم‌نظیر - کمی از درام انسانی غافل می‌شود. پروداکشن فیلم که بدون تردید یکی از قوی‌ترین بخش‌های آن است، گاهی چنان درخشنده می‌شود که سایه‌ای ناخواسته بر شخصیت‌پردازی می‌اندازد. شیرودیِ «آسمان غرب» بیش از آنکه درگیر تلاطمات روحی، درونیات و تردیدهای قهرمانانه‌اش باشد، بیشتر در قالب یک قهرمان بصری تعریف می‌شود: خلبانی که در آسمان‌ها خوش می‌درخشد، اما بر زمین، به‌ قدر لازم مکاشفه نمی‌شود. فیلم می‌توانست با تعمق بیشتر بر ریشه‌های اعتقادی، بحران‌های درونی و حتی تضادهای فردی شیرودی، به یک پرتره کامل‌تر و احساسی‌تر برسد. اما در عوض، درخشش اکشن‌ها و تصویرسازی‌ها، ناخواسته لحن روایت را به سمت بیرونی‌تر شدن می‌برد. بااین‌حال، نمی‌توان انکار کرد که «آسمان غرب» با ارائه تصویری تازه و جسور از یکی از قهرمانان مغفول‌مانده جنگ، سهم مهمی در زنده نگه‌داشتن حافظه تاریخی این سرزمین ایفا می‌کند. شاید هنوز جای ساخت فیلمی دیگر با رویکردی درونی‌تر درباره شیرودی خالی باشد، اما «آسمان غرب» راه را باز کرده - هم بر پرده سینما و هم در دل مخاطبانی که نام شیرودی را از نو شنیدند.
 
غریب - محمد بروجردی
فیلم «غریب» ساخته محمدحسین لطیفی، شاید از منظر سینمایی حامل شگفتی‌های فرمی یا خلاقیت‌های ساختاری نباشد و از روایت غیرخطی و پیچیده‌ای هم بهره نبرد، اما همین سادگی و وفاداری به اصول کلاسیک روایت، باعث شده تا تصویری گیرا و اثرگذار از یکی از کم‌تکرارترین قهرمانان دوران دفاع مقدس بر پرده جان بگیرد: شهید محمد بروجردی.
غریب با تکیه بر ساختاری آشنا از تقابل قهرمان و ضدقهرمان، تصویری انسانی، ملموس و درعین‌حال پرشکوه از بروجردی ارائه می‌دهد. او نه فراتر از انسان است و نه فروتر از یک اسطوره. در دل میدان، با لباس خاکی و نگاهی پر از آرامش، برای مردمش (به شکلی چریکی و مبتنی بر عقلانیت و مهارت) می‌جنگد، اما بیش از همه، برای امید، پیوند و آرامش. فیلم لطیفی با انتخاب این زاویه نگاه، برخلاف بسیاری از آثار جنگی که قهرمان را در اوج و دور از دسترس می‌سازند، تلاش کرده تا او را به دل مخاطب نزدیک کند.
شاید اگر بابک حمیدیان نبود، این نزدیکی هرگز تا این حد باورپذیر نمی‌شد. حمیدیان که پیش‌تر هم نقش‌های دشوار تاریخی و دراماتیک را تجربه کرده، در غریب به نقطه‌ای تازه از بلوغ بازیگری می‌رسد. صدای گرفته، لحن شمرده، نگاه‌های سراسر درک و گاه حتی بغض‌دارش، بروجردی را از قالب یک تصویر کلیشه‌ای بیرون می‌کشد و بدل به پرتره‌ای زنده، تپنده و عمیق می‌کند. طراحی بازی او نیز با جزئیاتی دقیق همراه است؛ از حرکات بدنی گرفته تا ریتم دیالوگ‌ها، همه‌ چیز نشان از یک طراحی دقیق و حساب‌شده دارد.
«غریب» بیش از آنکه اثری در ستایش جنگ باشد، فیلمی است در ستایش نجابت یک انسان. فیلمی که با سادگی و احساس، قلب تماشاگر را هدف می‌گیرد و در آخر، وقتی سالن سینما تاریک می‌شود، بروجردی را در ذهن ما روشن‌تر می‌سازد. گاهی، سینما برای ماندگار شدن، نیاز به معجزه تکنیکی ندارد؛ کافی‌ است راوی صداقت باشد و قهرمان، غریب.
 
چ - مصطفی چمران
فیلم «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا، روایتی ا‌ست از تنها ۴۸ ساعت پرالتهاب در زندگی مردی که شبیه دیگر قهرمانان جنگ نبود. مصطفی چمران، نه با فریاد که با سکوتش پیش می‌رفت. نه اهل نمایش بود و نه اهل شعار. مردی تحصیل‌کرده در آمریکا، آشنا با جنگ چریکی، برخوردار از گرایشات عرفانی عمیق و درعین‌حال سربازی مؤمن برای وطن. او را نه می‌شود صرفا در قالب یک فرمانده نظامی شناخت و نه‌تنها در قامت یک شخصیت انقلابی. چمران یک تجربه بود؛ ترکیبی از علم، عرفان و تعهد.
حاتمی‌کیا در «چ» دست به جسارت مهمی زد: دراماتیزه کردن قهرمانی که با عرف کلیشه‌ای سینمای جنگی نمی‌خواند. او به ‌جای تصویرسازی از نبردهای پرآتش، در پی آن بوده تا صدای قدم‌های آرام چمران در دل آشوب را به گوش مخاطب برساند؛ و در این مسیر، فریبرز عرب‌نیا بازیگری ا‌ست که به‌ درستی برای این نقش انتخاب شد. او با نگاهی که همیشه چیزی در درونش در جریان است، با صدایی شمرده و تن‌داده به تأمل، چمران را بدل به انسانی واقعی کرد.
فیلم «چ» بیش از آنکه نمایشی از جنگ باشد، جست‌وجویی‌ است برای شناخت مردی که درونش از بیرونش پرهیاهوتر بود. پروداکشن چشمگیر، صحنه‌های درگیری خشن و نفس‌گیر و بازسازی دقیق فضای کردستان در سال‌های آغازین انقلاب، همه به کمک آمده‌اند تا این تصویر کامل شود، اما حاتمی‌کیا هوشمندانه اجازه نمی‌دهد این حجم از تولید بصری، شخصیت اصلی‌اش را در سایه فرو ببرد. چمران در این فیلم، همچنان محور است؛ قهرمانی که می‌توان دوستش داشت، درکش کرد، و به‌خاطر آرامش درونش، در دل تماشاگر باقی بماند. «چ» یک فیلم معمولی نیست، چون چمران یک مرد معمولی نبود. و در روزگاری که قهرمانان اغلب پرصدا و پرمدعا هستند، چمرانِ ساکت و متفکر یادمان می‌اندازد که گاهی بزرگ‌ترین جنگ، درون خود آدم است.
 
موقعیت مهدی - مهدی باکری
«موقعیت مهدی» نه‌تنها یکی از مهم‌ترین آثار سینمای دفاع مقدس در سال‌های اخیر است، بلکه می‌توان آن را سینمایی‌ترین و هنرمندانه‌ترین پرتره از یک شهید در تاریخ سینمای ایران دانست؛ فیلمی که با نگاهی بی‌ادعا و روایتی عمیق، به بازخوانی زندگی شهید مهدی باکری می‌پردازد؛ مردی که آرام و بی‌صدا زیست، جنگید و ماندگار شد.
هادی حجازی‌فر در مقام نویسنده، کارگردان و بازیگر نقش اصلی، دست به کاری بزرگ زده است. او برخلاف بسیاری از روایت‌های جنگی که به دام کلیشه، اغراق و شعار می‌افتند، به شکلی ساده، بی‌پیرایه و واقع‌گرایانه سراغ این قهرمان رفته است. همین پرهیز حیرت‌انگیز از شعارزدگی است که «موقعیت مهدی» را بدل به یک اثر اصیل کرده؛ فیلمی که به‌ جای آنکه به تماشاگر بگوید چه احساسی داشته باشد، فقط نشان می‌دهد - با صداقت، با درد، با حقیقت.
موفقیت چشمگیر فیلم در جشنواره فجر، دریافت چندین سیمرغ و تحسین گسترده منتقدان و مردم، نشان‌دهنده تأثیر عمیق این روایت بر مخاطبان ایرانی‌ است. شاید برای اولین‌بار، یک فیلم دفاع مقدسی توانست هم تحسین سینمادوستان حرفه‌ای را جلب کند، هم اشک خانواده شهدا را دربیاورد و هم تماشاگران جوان‌تری را که کمتر با فضای جبهه‌ها آشنا هستند، مجذوب خود کند. نکته مهم دیگر آن است که «موقعیت مهدی» محصول مشترک موفقی میان صداوسیما و سینماست؛ همکاری کم‌سابقه‌ای که نشان داد اگر تمرکز بر روایت انسانی باشد و خلاقیت هنری در خدمت حقیقت قرار گیرد، رسانه‌ها می‌توانند در کنار هم معجزه‌ای خلق کنند. «موقعیت مهدی» تنها یک فیلم نیست؛ یادآوری شریف‌ترین شکل قهرمانی در تاریخ معاصر ماست - قهرمانی که با صداهای بلند نمی‌آید، بلکه در سکوت، در فداکاری، در مرام و در نگاه فروتن یک فرمانده خلاصه می‌شود.
 
صیاد - علی صیاد شیرازی
«صیاد» تازه‌ترین ساخته جواد افشار، تجربه‌ای جسورانه و درعین‌حال پرجزئیات در بازآفرینی زندگی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های نظامی تاریخ معاصر ایران است؛ شهید علی صیاد شیرازی؛ فیلمی که هم از نظر فنی، هم از نظر روایی و هم در ابعاد پرتره‌سازی شخصیت، یکی از پروژه‌های مهم سال‌های اخیر در سینمای دفاع مقدس به‌شمار می‌آید.
در مرکز این فیلم، علی سرابی، بازیگر برجسته و کارکشته تئاتر، قرار گرفته که با تسلطی مثال‌زدنی، نقش شهید صیاد را جان می‌دهد. سرابی به‌ خوبی توانسته وقار، صلابت و درعین‌حال آرامش درونی این فرمانده مؤمن و متفکر را به تصویر بکشد؛ بی‌آنکه به دام اغراق یا شمایل‌سازی‌های گل‌درشت بیفتد. او به‌ جای ایفای نقشی نمادین، شخصیتی انسانی، خاکی و باورپذیر ارائه می‌دهد که مخاطب می‌تواند با او هم‌دلی کند، نه فقط تحسینش.
اما «صیاد» تنها به بازی خوب بازیگر اصلی‌اش متکی نیست. یکی از نکات مهم و تحسین‌برانگیز فیلم، استفاده از فناوری‌های نوین در بازسازی صدا و حالات چهره واقعی شهید صیاد شیرازی است؛ تلاشی که به شکل هوشمندانه‌ای در خدمت روایت درآمده و به جای آنکه نمایشی صرف باشد، به افزایش حس باورپذیری فیلم کمک کرده است. در این میان، جواد افشار موفق شده میان درام انسانی و بازنمایی رویدادهای تاریخی - نظامی توازن برقرار کند. هرچند فیلم در برخی لحظات ممکن است به لحاظ سینمایی ساختاری کلاسیک داشته باشد، اما تصویری زنده، بی‌واسطه و گیرا از شخصیتی ارائه می‌دهد که سال‌هاست در حافظه ملی ایرانیان، به‌عنوان الگویی از اخلاص و وفاداری نقش بسته است.
 
مجنون - مهدی زین‌الدین
فیلم «مجنون» با نگاهی متفاوت، نه صرفا به پرتره‌سازی از شهید زین‌الدین، بلکه به تبدیل یک جغرافیا به قهرمان اصلی داستان دست زده است. این فیلم، با محوریت شهید مهدی زین‌الدین، فرمانده جوان و مؤمن لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب، ساخته شده، اما تمرکز روایت صرفا روی خود او نیست؛ بلکه جزیره مجنون به‌عنوان نماد مقاومت، غیرت و سرسپردگی به خاک وطن در مرکز درام قرار گرفته است.
سجاد بابایی، بازیگر جوان و خوش‌آتیه سینما، در نقش شهید زین‌الدین، حضوری ملموس، خاکی و بی‌تکلف دارد. او در این نقش نه قهرمانی دست‌نیافتنی که انسانی باورپذیر با ایمان، هوش، و دغدغه‌ درونی را به تصویر می‌کشد. بابایی به ‌خوبی توانسته سادگی و درعین‌حال رهبری ذاتی زین‌الدین را در بازی خود جاری کند، بی‌نیاز از شعار یا حرکت‌های اغراق‌شده.
اما همان‌طور که از عنوان فیلم پیداست، «مجنون» فقط درباره زین‌الدین نیست. فیلم با انتخابی آگاهانه، تمرکز را از قهرمان فردی به قهرمان جمعی سوق می‌دهد؛ جزیره مجنون این‌بار نه به‌عنوان یک مکان صرف، بلکه چون قطعه‌ای مقدس از خاک وطن، خود به شخصیت بدل می‌شود. هر سنگر، هر نیزار و هر قطره از شط، یادگار خون جوانانی است که برای حفظش جنگیدند؛ نه برای خود، بلکه برای حقیقتی بالاتر.
این انتخاب روایی، گرچه ممکن است باعث شود شخصیت زین‌الدین کمی در پس‌زمینه قرار گیرد، اما عمق حسی فیلم را افزایش داده و آن را از دیگر آثار مشابه متمایز می‌سازد. «مجنون» نه صرفا یک زندگینامه‌ است، بلکه مرثیه‌ای عاشقانه برای سرزمینی است که هنوز خاطره قهرمانانش در خاکش جاری است.
 
اسفند و اشک هور - علی هاشمی
در روایت‌های سینمایی از شهدا، همیشه این خطر وجود دارد که قهرمانان، بیش از حد بی‌نقص یا بی‌اندازه شعاری تصویر شوند؛ آن‌قدر که فاصله‌شان با مخاطب بیشتر شبیه یک تندیس شود تا یک انسان. اما در دو فیلم «اسفند» و «اشک هور» که به بازنمایی زندگی و شهادت سردار شهید علی هاشمی می‌پردازند، تلاش شده تا این فرمانده کمترشناخته‌شده جنگ، نه صرفا در قامت یک اسطوره دست‌نیافتنی، بلکه به‌عنوان انسانی ریشه‌دوانده در خاک و هور، زنده و نفس‌کش به تصویر کشیده شود.
در «اسفند» علی هاشمی مردی است با درد، با تردید، با تصمیم‌های سخت و تنهایی سنگین یک فرمانده. فیلم، تصویری انسانی و چندلایه از او ارائه می‌دهد؛ فرمانده‌ای که میان استراتژی و عاطفه، میان تعهد و احساس، گرفتار است. این فیلم، قهرمان را روی زمین نگه می‌دارد؛ او را در لحظاتی از خستگی، اضطراب و حتی خشم نشان می‌دهد، بی‌آنکه ذره‌ای از عظمت شخصیتش کاسته شود.
در «اشک هور» اما همان چهره انسانی، در دل جغرافیا و خانواده تنیده شده است. این‌بار شهید هاشمی نه فقط یک فرمانده که روح مجسم جنوب است؛ مردی که با نیزارها و آب‌های هور عجین شده و به‌سان یک نگهبان خاموش، با خاک جنوب پیوندی عرفانی یافته است. طبیعت در این فیلم نه پس‌زمینه‌ای زیبا که آینه‌ای از شخصیت قهرمان است. در «اشک هور» سکوت و سادگی، گویاتر از هر شعارند و دوربین تلاش می‌کند تا از دل هور، یک قهرمان برخاسته از زمین را بسازد.
ترکیب این دو رویکرد به ما پرتره‌هایی یگانه از شهید علی هاشمی می‌دهد: قهرمانی که هم از جنس مردم است و هم فراتر از آن؛ مردی با چشمانی خسته و نگاهی عمیق که جنوب را نه فقط در نقشه نظامی که در عمق جانش می‌شناسد. فیلم‌هایی چون «اسفند» و «اشک هور» اگرچه از نظر سینمایی بی‌نقص نیستند، اما در رساندن تصویر یک شهید واقعی، موفق‌اند و همین موفقیت، گامی مهم در ادبیات تصویری دفاع مقدس است.

captcha
شماره‌های پیشین