تحلیل تحولات اخیر در جنگ ایران و رژیم اسرائیل، نشاندهنده یک شکست چندلایه در سه سطح زمانبندی، فناوری دفاعی و ساختار سیاسی-نظامی اسرائیل است. در هر سه سطح رژیم صهیونسیتی حتی با برخوردی از حمایت همه جانبه آمریکا، بریتانیا، آلمان، و دیگر کشورهای غربی-عربی دچار خطای محاسباتی شد و التماس برای آتش بس، این مولفه را به خوبی اثبات می کند. آنچه ابتدا بهعنوان یک «عملیات برقآسا» معرفی شد، در عمل به یک بحران فرسایشی و پرهزینه تبدیل شد؛ نمونهای کلاسیک از اشتباه محاسباتی در جنگهای مدرن. حمله برق آسا اگر چه در ساعات نخست منجر به غافلگیری و شهادت برخی از فرماندهان ارشد و دانشمندان هستهای کشور شد و غیر عملیاتی شدن پدافند هوایی به همه شوک وارد کرد، اما در کوتاه ترین زمان ممکن با عملیاتی شدن پدافند و پاسخهای عذاب آور موشکی-پهپادی، دشمن صهیونی-آمریکایی متوجه ابعاد شکننده تهاجم خود شد.
نخست، در سطح زمانی، برنامهریزان نظامی رژیم اسرائیل و حامیان سیاسیشان، تصور یک عملیات محدود و کوتاهمدت را داشتند؛ طرحی که قرار بود ظرف ۲۴ ساعت با حذف رهبری سیاسی و نظامی ایران به پایان برسد. موضوعی که با هدف گذاری حمله به جلسه سران قوا و لفاظی علیه رهبر معظم انقلاب که با واکنش گسترده طرفداران ایشان مواجه شد، بخوبی نمایان است؛ اما آنچه رخ داد، دقیقاً خلاف این پیشبینی بود. ظرف کمتر از ۴۸ ساعت، پاسخ ایران با صدها موشک و پهپاد به قلب مراکز نظامی، امنیتی و زیرساختهای رژیم اسرائیل، معادله زمان را به نفع تهران تغییر داد. محاسبات اشتباه در برآورد سرعت واکنش و سطح آمادگی ایران، موجب شد اسرائیل وارد فاز دفاعی فرسایشی شود؛ مرحلهای که هر ساعت ادامه آن تبعات انسانی، اقتصادی و روانی بیشتری به همراه داشت.
جنگ فرسایشی برای رژیم صهیونی خیلی زودتر از آنچه تصور می کرد آغاز شد و ایران آمادگی ادامه جنگ تا هفته ها را از خود نمایان کرده بود.
در بعد فناوری دفاعی نیز ضعفهای عمیق آشکار شد. هرچند سامانههای «آیرون دام»، «فلاخن داوود یا دیوید اسلینگ» و «ارو» برای مقابله با تهدیدات نقطهای و محدود طراحی شدهاند، اما حجم بیسابقه حملات ایران عملاً این سامانهها را اشباع کرد.