بیانیه گذارطلبانه موسوی، اظهارات بی پایه کواکبیان و سخنان عجیب ظهرهوند در مقابل انسجام و تفاهم اجتماعی و به دنبال قطبیسازی جامعه است
کامران شیرازی، روزنامهنگار/ در شرایطی که جامعه ایران، پس از عبور موفق از یک مواجهه نظامی گسترده و کمسابقه، نیازمند آرامش، انسجام ملی و بازسازی اعتماد عمومی است، متأسفانه شاهد ظهور نوعی سیاستورزی رادیکال، التهابساز در برخی تریبونها و گفتارهای سیاسی بودهایم. این جریان که در گفتار چهرههای سیاسی، رسانهای و حتی برخی نمایندگان فعلی و سابق مجلس خود را نشان داده، کمکی به تقویت منافع ملی نکرده.
آنچه این روزها در برخی محافل و رسانهها بهعنوان نقد وضعیت موجود ارائه میشود، اغلب در لفافهای از واژگان مبهم، انگزنیهای بدون سند و گمانهزنیهای توطئهمحور بیان میشود. از ادعای کودتا گرفته تا سخن گفتن از «نفوذ گسترده دشمن در لایههای بالای حاکمیت» یا حتی دعوت به اقدام متقابل علیه نهادهای رسمی، همه و همه نشانههایی از هشدار برای گفتوگوی ملی و فروپاشی منطق در عرصه تحلیل سیاسی است.
در چنین فضایی، نقد جای خود را به «تهدید» و گفتوگو جای خود را به «رویارویی» داده است. این افراد، به جای تبیین راهحلهای عقلانی، با ترکیبهایی چون «کودتا»، «سقوط»، «لیبیسازی» و «فروپاشی ساختار»، تصویر آیندهای عجیب برای کشور ترسیم میکنند؛ آیندهای که در آن، تنها راهحل، برهمزدن قواعد موجود است. این گفتار، چیزی جز پروژهای برای مشروعیتزدایی از سازوکار قانونی کشور نیست.
یکی از خطرناکترین جلوههای این موج گفتاری، بهرهبرداری بیمسئولیت از مفاهیمی مانند «نفوذ» و «جنگ شناختی» است.
وقتی سخنانی مطرح میشود که بدون ارائه هیچ سندی، مدعی نفوذ دشمن در بالاترین سطوح کشور میشود، نتیجهاش نه آگاهیبخشی، بلکه ناامنی روانی و سلب اعتماد عمومی است. بدتر آنکه گاه این گفتارها نهفقط هشدار، بلکه تأیید ادعاهای دشمن محسوب میشود؛ ادعاهایی که هدف آنها تضعیف ستونهای اعتماد مردم به نظام است. به بیان دیگر، این گفتارها، اگرچه در ظاهر میهندوستانهاند، در عمل همراستا با پروژههای جنگ شناختی دشمن عمل میکنند.
در این فضا، برخی اوقات رسانه ملی نیز با میزبانی از چهرههایی که سابقه تندگویی و هیجانزدگی دارند، به جای ایفا کردن نقش ترمیمی، خواسته یا ناخواسته به میدان تقابل درونی بدل شده است. در یکی از برنامههای اخیر، به جای گفتوگویی آرام و ملی، شاهد طرح اتهاماتی عجیب و بدون پشتوانه درباره مباحث امنیتی، اخلاقی و سیاسی بودیم که سطح تحلیل را تا حد بحثهای کوچه و بازاری پایین آورد.
در زمانی که کشور به دلیل جنگ، فشار اقتصادی و هجمههای رسانهای خارجی در وضعیت شکنندهای قرار دارد، رسانه باید نقش «حافظ منافع روانی ملت» را ایفا کند، نه آنکه با دامنزدن به منازعات بیپشتوانه، چهرهای مضطرب، چندپاره و بیثبات از کشور ترسیم کند.
برخی تحلیلگران و فعالان سیاسی نیز با بازخوانی ایدههایی چون «بازنگری در ساختار سیاسی»، «مجلس مؤسسان»، یا «رفراندوم ساختاری»، تلاش دارند فضای پساجنگ را به سکویی برای احیای پروژههای ناکام دهههای پیشین تبدیل کنند. در باطن این ایدهها نوعی فرار از واقعیت، بیاعتنایی به روندهای قانونی و تقلیل مشکلات پیچیده به راهحلهای سهلانگارانه نهفته است.
فضایی که بنیانهای نظام را نادیده بگیرد، واقعیتها را تحریف کند، نقش نهادهای امنیتی و دفاعی را سانسور کند و در بزنگاه تهدید، گفتمان وحدتمحور را قربانی کند، نقد نیست؛ بلکه نوعی کمک به پروژههای بیثباتکننده و خطرناک در عرصه سیاست داخلی است.
ایران بهعنوان کشوری که بارها شاهد حضور میلیونی مردم پای صندوقهای رأی بوده، مشروعیت سیاسی خود را از رأی مردم و نظام جمهوری اسلامی میگیرد. در چنین شرایطی، هرگونه بیاعتنایی به روندهای انتخاباتی، نهادهای قانونی یا برچسبزنی به دولت منتخب مردم، در واقع نوعی سلب مشروعیت از جمهوریت نظام است.
کسانی که روزگاری مدعی «اصلاح از درون ساختار» بودند، اکنون در مقام فروپاشی همان ساختار سخن میگویند. این چرخش، نه نشانه تحول، بلکه نشانه بحران در منظومه فکری آنان است؛ بحرانی که اگر کنترل نشود، سیاست را از بستر عقلانیت خارج و به گرداب آشوب خواهد کشاند.
در شرایطی که منطقه آبستن تحولات ژئوپلیتیکی عمیق است و ایران بیش از همیشه نیازمند آرامش، بازسازی اقتصادی و انسجام اجتماعی است، تریبونهایی که سخن از «براندازی»، «لیبیسازی» یا «کودتا» میگویند، نهتنها در مسیر منافع ملی گام برنمیدارند، بلکه خواسته یا ناخواسته، زمین بازی دشمن را تقویت میکنند.
لازم است در این برهه، همه نخبگان سیاسی، رسانهای و فرهنگی، مسئولانه و آیندهنگرانه سخن بگویند. نقد باید باشد، اما نقدی که بوی گفتوگو بدهد. تحلیل باید وجود داشته باشد، اما تحلیلی که امید بیافریند، نه ترس.
اگر سیاستورزان ما نتوانند میان «نقد سازنده» و «تخریب ساختاری» مرزی شفاف بکشند، آیندهای که ساخته میشود نه از جنس عدالت و اصلاح، بلکه از جنس بحران، فروپاشی و سرنوشت کشورهایی خواهد بود که فریاد اصلاح زدند، اما به ویرانی رسیدند.
حرفهای عجیب ظهره وند
به تازگی ابوالفضل ظهرهوند، نماینده مجلس در اظهاراتی پرتنش و رادیکال، مدعی شد که «پزشکیان وحشتناک است؛ از خون های مقدس تا ژن هخامنشی را به باد داده است!»، «تمام فرماندهان نظامی ما قبل از جنگ حذف شدند»، «این یعنی کودتا» و نهایتا «باید علیه کودتا، کودتا کنیم؛ وگرنه دولت پزشکیان ایران را لیبی میکند.»
نخستین نکته درباره این سخنان، لحن اغراقآمیز و آخرالزمانی آنهاست. ترکیب «پزشکیان وحشتناک است» با کلیدواژههایی عجیب تلاشی است برای تحریک احساسات تاریخی و مذهبی. این رویکرد، عملا هیچ تحلیل واقعی از وضعیت موجود ارائه نمیدهد. چنین گفتارهایی بیش از آنکه به دنبال روشنگری باشند، خوراکی برای اضطراب، تفرقه و هرجومرج ذهنی فراهم میکنند.
یکی از محوریترین ادعاهای ظهرهوند، حذف فرماندهان نظامی پیش از آغاز جنگ و نتیجهگیری از آن بهعنوان «کودتا» است.
ظهرهوند در حالی از «کودتا» سخن میگوید که برچسبزنی خطرناک «کودتا» صرفا بیاعتمادی به ساختار رسمی حاکمیت را القا میکند، آنهم در حساسترین موقعیت ملی.
نکته مهمتر، پیشنهاد صریح ظهرهوند برای «کودتا علیه کودتا» است. اگر تا پیش از این، برخی مواضع اپوزیسیون، دعوت به اعتراضات مدنی یا نافرمانی مدنی بود، اینبار یکی از نمایندگان مجلس، تشویش ذهنی را موجب می شود.
باید پرسید، ظهرهوند بر چه اساسی این قضاوت را درباره دولت منتخب دارد. پزشکیان با رأی مستقیم مردم، تأیید شورای نگهبان و نظارت نهادهای مربوطه رئیس جمهور شده است. هرگونه بی اعتمادسازی به دولت خلاف ایده همبستگی است.
ظهرهوند در بخشی دیگر از سخنانش میگوید: «نتانیاهو میگوید در لایههای بالا نفوذ داریم، راست میگوید.» این جمله عجیب، بدون هیچ سندی، سخن دشمن اصلی ایران را تایید میکند! بیآنکه توجه شود چنین اظهار نظری چه پیامدهای روانی برای جامعه دارد. وقتی یک نماینده مجلس، حرف دشمن قسمخورده را تایید میکند، آیا این خود نوعی همصدایی با جنگ روانی اسرائیل نیست؟ آیا ظهرهوند با این گفته، ناخواسته یا آگاهانه، به پروژه جنگ شناختی دشمن کمک نمیکند؟
نتانیاهو همواره کوشیده تصویری از «نفوذ گسترده در ساختار ایران» ارائه دهد تا ضمن تضعیف اعتماد عمومی، فضای داخلی را برای درگیریهای بیشتر آماده کند. نقل و تأیید چنین ادعایی توسط چهرهای همچون ظهرهوند، درست نیست.
ظهرهوند در مقطعی، سفیر ایران و از تحلیلگران دیپلماسی کشور بود، اما این مسیر ، از تحلیل و دیپلماسی به ناامنی روانی جامعه کشیده شده است. او به جای نقد منطقی، با واژگانی نظیر «کودتا»، «نفوذ»، «لیبیسازی» و «پزشکیان وحشتناک» سخن میگوید. این واژگان نهتنها زبان دیپلماسی نیستند، بلکه در قاموس گفتمان ملی و عقلانیت انقلابی نیز جایی ندارند.
رفتار اینچنینی، نوعی سقوط از مرزهای تحلیل عقلانی به ورطه فانتزیهای سیاسی است؛ آن هم فانتزیهایی که بستر مناسبی برای برهمزدن امنیت روانی جامعه فراهم میکنند.
به نظر میرسد در این فضای پرتنش، بیش از همیشه به مسئولیتپذیری نخبگان و چهرههای رسانهای نیاز داریم. این سخنان به جای کمک به وحدت، ساز مخالف کوک کرد. از این منظر، نقد جدی به او نهتنها لازم، بلکه دفاع از امنیت روانی و انسجام ملی است.
کواکبیان و اظهارات بدون سند
از سوی دیگر هم در روزهایی که رسانه ملی باید با هدف بازسازی اعتماد عمومی و افزایش انسجام ملی در فضای پساجنگی کشور، محتوایی مسئولانه، راهبردی و آرامشآفرین تولید میکرد، حضور مصطفی کواکبیان در یک برنامه تلویزیونی بهعنوان نماینده طیف موسوم به اصلاحطلب، به صحنهای برای اتهامپراکنی، فرافکنی و ایجاد دوقطبی بدل شد. اظهارات او نهتنها فاقد منطق گفتوگویی و استدلال سیاسی بود، بلکه با ادبیاتی رادیکال و تحریکآمیز، فضای عمومی را مسموم کرد و سبب شد تا انتقادهای زیادی نسبت به صداوسیما و شیوه برگزاری مناظره در این برهه حساس شکل بگیرد.
یکی از نکات حیرتآور در سخنان کواکبیان، ادعای او درباره «نفوذی بودن کاترین شکدم» و تأکید بر اینکه وی با «۱۲۰ نفر از افراد بسیار مهم مملکت همخوابگی داشته است» بود؛ جملهای زننده، غیرمستند و بهغایت خطرناک. این جمله از یک چهره باسابقه سیاسی، نهتنها در شأن بحث پیرامون نفوذ امنیتی نیست، بلکه سطح ادبیات گفتوگوی ملی را به پایینترین حد ممکن میکشاند.
تحلیل مفهوم نفوذ، امری تخصصی در حیطه اطلاعات، امنیت و رسانه است که نیاز به ظرافت در تحلیل و دقت در گزارهها دارد، اما کواکبیان با بهرهگیری از شایعهای اثباتنشده، آن هم در رسانه ملی، آن را به شکلی مبتذل و سخیف مطرح کرد. این یعنی تبدیل مفهومی مهم و استراتژیک به یک شوخی شبانهروزی که اعتبار واقعی بحث نفوذ را از بین میبرد.
موضوع «نفوذ» یکی از تهدیدهای راهبردی علیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود؛ مسألهای که مقابله با آن بارها از سوی رهبر انقلاب و دستگاههای امنیتی کشور مورد تأکید قرار گرفته است، اما زمانی که یک نماینده پیشین مجلس، در گفتوگویی زنده، آن را به موضوعاتی سطحی، شخصی و اخلاقی تقلیل میدهد، در واقع در حال تخریب بنیادین مفهوم نفوذ است.
نکته تلخ آنجاست که این حرف، نهتنها از منظر اخلاقی و شرعی مردود است، بلکه در صورت عدم صحت (که تاکنون هیچ مرجع رسمی آن را تأیید نکرده) ممکن است مشمول اتهام افترا، نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی شود. در شرایطی که مردم از یک تجاوز تمامعیار عبور کردهاند و هنوز در فضای ناشی از آن قرار دارند، آیا مطرح کردن چنین ادعای وقیحی کمکی به آرامش عمومی میکند؟
گرچه عنوان رسمی برنامه، مناظره نبود، اما صحنه چیدمان افراد با دیدگاههای متضاد، عملا شکل مناظرهای تنشزا را ایجاد کرده بود. تجربه برنامههایی از این دست در سالهای گذشته نیز نشان داده است که بدون طراحی دقیق و تمهیدات هوشمندانه، حضور چهرههایی با رویکردهای ایدئولوژیک متضاد، نه به تبیین بهتر موضوعات، بلکه به تقابلهای لفظی و تحریک افکار عمومی میانجامد.
در این مناظره، علی خضریان، نماینده مجلس تلاش کرد درباره نامه انتقادی برخی نمایندگان به مصاحبه پزشکیان روشنگری کند. در مقابل، کواکبیان به جای تحلیل محتوای مصاحبه و نقد عالمانه، به برچسبزنی، بیان عباراتی تند و اتهامزنی به بدنه نظام پرداخت. او که بارها در مواضع رسانهای خود، از انسجام ملی سخن گفته بود، اینبار در مقام یک خطشکن رسانهای ظاهر شد که گویی هدفش نه دفاع از اصلاحطلبی که تخریب کامل مشروعیت حاکمیت بود.
در شرایطی که ایران در میدان نظامی پیروز شده، اما همچنان با فشارهای رسانهای و شناختی مواجه است، وظیفه رسانه ملی، ترمیم تصویر ملی، افزایش آگاهی عمومی و آرامسازی جامعه است، اما آنچه در برنامه پنجشنبهشب رقم خورد، تبدیل شدن رسانه ملی به میدان جنگ روانی داخلی بود. جنگی که در آن، سلاحها نه علیه دشمن، بلکه علیه همدیگر نشانه رفته بود.
کواکبیان که سالها داعیه آزادی رسانه، گفتوگو و آشتی ملی داشت، در این برنامه نشان داد که همچنان درگیر همان ادبیات تخریبی و هیجانی دهه ۸۰ است؛ رویکردی که امروز، هیچ نسبتی با ضرورتهای انسجامبخش کشور ندارد.
صداوسیما، برخلاف انتظار، با دعوت از چهرههایی با پیشینه منازعهای و جناحی، آنهم بدون طرحریزی گفتمانی روشن، نقش منفی در این اتفاق ایفا کرد. در شرایطی که بخش عظیمی از مردم به دلیل جنگ ۱۲ روزه، نیاز به همزبانی از طریق رسانه ملی داشتند، تریبون صداوسیما بدل به میدان تسویهحسابهای انتخاباتی و سیاسی شد.
چه ضرورتی داشت که در چنین شرایطی حساس، فضای مناظرهای با حضور چهرههایی چون کواکبیان که سابقه جنجالآفرینی دارند، رقم بخورد؟ چرا هیچ ملاحظهای نسبت به تأثیرات روانی و سیاسی این مناظره بر افکار عمومی صورت نگرفت؟ مگر نه اینکه رهبر انقلاب بر ضرورت همبستگی حداکثری و پرهیز از تفرقه در چنین شرایطی تأکید داشتند؟
سخنان کواکبیان در این مناظره همچنین نشانهای از فرار به جلو و انحراف افکار عمومی بود. به جای پاسخ به انتقادات به جریان سیاسی خود با مطرح کردن حرف های عجیب فضای بحث را از محتوای اصلی منحرف کرد.
این روش کلاسیک در سیاستورزی رادیکال، به جای پاسخگویی، بر پایه «ایجاد موج» و «انحراف تمرکز» عمل میکند.
مصطفی کواکبیان در برنامهای که میتوانست فرصتی برای دفاع منطقی از دیدگاههای اصلاحطلبانه باشد، با افتادن در ورطه ادبیات سطحی، تهمتآلود و تحریکآمیز، بیش از آنکه دولت یا نهاد خاصی را زیر سوال ببرد، اصلاحطلبی عقلگرا و معتدل را قربانی کرد. او با بیپروایی، گفتار ملی را تخریب کرد و از رسانه ملی تریبونی برای قطبیت سیاسی ساخت.
درحالیکه کشور بیش از هر زمان به آرامش، انسجام، تحلیلهای دقیق و گفتوگوی سازنده نیاز دارد، آنچه از مصطفی کواکبیان دیده شد، نمونهای کامل از سیاستورزی هیجانی و مسئولیتگریز بود. اگر این روند ادامه یابد، نهتنها گفتوگوی ملی قربانی میشود، بلکه شکافها تعمیق یافته و فرصتهای بازسازی انسجام اجتماعی به تهدیدهای بیثباتکننده بدل خواهد شد.
عبور مردم از گذارطلبان
درحالیکه تنها چند هفته از پایان جنگ دوازدهروزه ایران و اسرائیل میگذرد و ملت ایران با همبستگی بینظیر در برابر تجاوز بیسابقه صهیونیسم ایستادگی کردند، میرحسین موسوی، ۲۸ روز پس از آغاز جنگ و با تأخیر معنادار، بیانیهای منتشر کرد که به جای تحکیم وحدت ملی، به بازگویی ایدههای کهنه، غیرواقعبینانه و در مواردی انحرافی پرداخت؛ ایدههایی که نهتنها بویی از تحلیل ملی و درک شرایط نداشت، بلکه تلاشی بود برای زندهنگهداشتن رؤیاهای شکستخورده ۱۳۸۸.
اولین نکته قابل تأمل، زمان انتشار بیانیه است. موسوی زمانی موضع گرفت که کشور، از مرحله جنگ و بحران عبور کرده بود و وحدت و انسجامی کمسابقه در بدنه مردم، نیروهای مسلح و جریانهای سیاسی شکل گرفته بود. درست در این مقطع، بیانیهای با ادبیاتی پر از ابهام منتشر میشود که به جای همصدایی با مردم، آنها را به تجدیدنظر اساسی در ساختار جمهوری اسلامی و بازگشت به «مجلس مؤسسان» فرامیخواند.
موسوی هیچ اشارهای صریح به نقش کلیدی فرماندهان شهید در ناکام گذاشتن عملیات دشمن نمیکند؛ حتی نامی از سپاه یا مدافعان حرم نمیآورد و با عباراتی چون «فرزندان نظامی ملت شهید»، از پرداختن به نقش واقعی نهادهای دفاعی پرهیز میکند. این سکوت، بیش از آنکه بیطرفی باشد، نشانهای از نوعی تحریف عامدانه واقعیت است.
بیانیه موسوی مملو از گزارههایی مانند: «ساختار کنونی نماینده همه مردم ایران نیست»، «برگزاری رفراندوم برای تعیین مجلس مؤسسان» و «حق تعیین سرنوشت» است. اینها عبارات آشنا برای مخاطبانی هستند که فضای سیاسی سال ۸۸ را بهخاطر دارند. در آن سال نیز او و حامیانش، با ادعای تقلب در انتخابات، ساختار رسمی کشور را زیر سوال بردند و آشوبهای سیاسی و رسانهای را به راه انداختند که یکی از دلایل اصلی اعمال تحریمهای فلجکننده توسط غرب شد.
اکنون نیز در بحبوحه تهدید جدید دشمن، موسوی به جای دعوت به آرامش و اتحاد، با تکرار ادبیاتی همانند «فرصت تاریخی»، «بازنگری در ساختار نظام»، «بازسازی اعتماد ملی»، در واقع طرح سیاسی را برای فروپاشی تدریجی مشروعیت نظام ارائه میدهد؛ طرحی که نه بر اساس منطق تاریخی، نه بر اساس عقلانیت امنیتی، بلکه تنها بر مبنای یک فضای انتزاعی شکل گرفته است.
آنچه موسوی در بیانیه اخیرش نوشت، امتداد همان رویکردی است که در سال ۸۸ دنبال میکرد؛ انکار دستاوردهای نظام، پررنگسازی ضعفها و طرح ایدههای غیرواقعگرایانه برای ایجاد «گذار» به ساختار جدید. نکته آنجاست که امروز حتی بسیاری از منتقدان نظام نیز در جریان جنگ اخیر، به صراحت به درایت رهبر انقلاب در مدیریت بحران اشاره کردند. آیا موسوی متوجه این اجماع بیسابقه نشده یا آگاهانه در پی انکار آن است؟
موسوی در بیانیهاش از «لزوم آزادی زندانیان سیاسی»، «تغییر رویکرد رسانه ملی» و «دلجویی از مردم» سخن میگوید. اینها در ظاهر مطالباتی انسانیاند، اما در واقع، با پیوند خوردن به مفاهیمی همچون «تجدیدنظر در ساختار»، «حق تعیین سرنوشت» و «مجلس مؤسسان»، به یک بسته گذارطلبانه تبدیل شدهاند. چنین تلفیقی نشان میدهد که هدف موسوی نه اصلاحات، بلکه عبور از کلیت نظام است، آن هم در شرایطی که کشور در معرض تهدید قرار دارد.
او در حالی از «حق تعیین سرنوشت مردم» سخن میگوید که در انتخاباتهای متعدد گذشته، از جمله ریاستجمهوری اخیر، میلیونها نفر در پای صندوقهای رأی شرکت کردهاند. اساس جمهوریت نظام، بر پایه همین انتخاباتهاست. طرح مباحثی مانند «رفراندوم ساختاری» در این فضا، نه نشانه دلسوزی که نوعی گرهافکنی در سازوکار مشروعیت نظام است.
در تحلیل نهایی، این پرسش پیش میآید: چرا موسوی در میانه جنگ موضعی نگرفت؟ چرا در ایام شهادت فرماندهان و دانشمندان هستهای، سکوت اختیار کرد و چرا درست در زمانی که دشمن از شکست در تجاوز مستقیم ناامید شده، ناگهان بیانیهای منتشر میشود که گزارههایی نادرست را مطرح
می کند.
در روزهایی که رژیم صهیونیستی با تجاوز آشکار به خاک جمهوری اسلامی ایران، وحدت و همبستگی ملی را هدف قرار داده است، بیانیهای که از سوی میرحسین موسوی منتشر شد که در آن، بهجای تمرکز بر انسجام داخلی و تقویت سپر دفاعی کشور، مسئله «برگزاری رفراندوم برای تشکیل مجلس مؤسسان قانون اساسی» مطرح شده است؛ اقدامی که در شرایط کنونی، جز تضعیف روحیه عمومی و خوراک رسانهای برای دشمنان ایران، ثمر دیگری ندارد.
در این بیانیه دیرهنگام اگرچه به مقاومت مردم در برابر تجاوزات اخیر اشاره شده، اما ادامه آن، حاوی رویکردی تأملبرانگیز است؛ چرا که طرح مجدد موضوع بازنگری ساختار نظام، در مقطعی که دشمن خارجی با ابزار نظامی، امنیت ملی را هدف گرفته است، پرسشهایی جدی را درباره نیت و کارکرد چنین بیانیهای در فضای عمومی کشور ایجاد میکند.
این یک سوال مهم است که آیا همزمان که اسرائیل از بیرون به دنبال فروپاشی جبهه درونی کشور است ، موسوی و اطرافیان او، نمی خواهند با چنین هدفی مرزبندی کنند و همچنان در حال و هوای قبل از جنگ به سر می برند؟
آیا در هنگامهای که فرزندان نظامی ملت، جان خود را در دفاع از مرزها فدا کردهاند، باید شاهد بازتولید گفتمان «نظام نماینده مردم نیست» از تریبون داخلی باشیم؟
روایت اقدام جدید موسوی در میانه بحران امنیتی دقیقا در مسیر پروژههای براندازانه رسانههای بیگانه قرار گرفته است؛ همان رسانههایی که سالهاست با روایتهای ساختگی، سعی در مشروعیتزدایی از نظام جمهوری اسلامی داشتهاند.
بدیهیست که طرح چنین موضوعاتی در لحظات بحرانی کشور، آن هم از جانب افرادی که سابقه اقدامات التهابآفرین در فتنه ۸۸ را در کارنامه دارند، نمیتواند صرفاً در چارچوب نقد سیاسی تعریف شود. این نوع از مداخله در افکار عمومی، بیش از آنکه اصلاحطلبانه باشد، یادآور پروژههایی است که قرار بود از بیرون به نتیجه برسد اما با هوشیاری ملت ناکام ماند.
در این میان اما مردم ایران تحلیل های گذارطلبانه و براندازانه از جنس اپوزیسیون داخلی و خارجی را به بهترین نحو کنار زدند. بسیاری از نخبگان در این مسیر کنار مردم بودند. حتی بسیاری از چهره های اپوزیسیون هم با کنار گذاشتن مواضع قبلی به دفاع از کشور پرداختند تا واقعیت صحنه تنهایی گذارطلبان و براندازان را نشان دهد.
در شرایطی که مردم ایران یکصدا به دفاع از وطن برخاستند، او همچنان از اصلاح ساختار و آزادی سیاسی سخن گفت، بیآنکه واقعیت میدان، فشار دشمن و لزوم حفظ انسجام را در نظر گیرد.
این بیانیه بیش از آنکه راهگشا باشد، تکرار همان پروژههای رسانهای قدیمی است: برساختن یک بحران درونی، در دل پیروزی بیرونی.