در این فضای تحریک و تحریک متقابل، و این حجم فیلمها و مطالبی که دل را میلرزاند و زهر میریزند، وقتی همه حاملان وسایل ارتباطی تحلیلگر شدهاند، و بیشتر شبکههای ماهوارهای عربزبان به پلتفورمهای نشر آشفتگی برای هر کسی تبدیل شدهاند و با توجه به فجایعی که قبلاً در ساحل سوریه و امروز در السویدا رخ داده، آدم احتیاط میکند که هر آنچه میداند یا به آن اعتقاد دارد را بنویسد تا آتش احساسات بیشتر نشود و آسیبی نرسد! نمیدانم آیا طرحی تحلیلی و منطقی در چنین فضای متشنجی جایگاه خواهد یافت یا نه، اما همانطور که امل دنقل پس از شکست ۱۹۶۷ گفت وقتی قلمها از نوشتن عاجز شدند: «بگو و برو!»، و تو هم بگو و پاداشت را از خدا بخواه.
ایستگاه دوم… با «ارتش عربی سوریه!»
من از جمله کسانی بودم که برای مدت طولانی ادعا میکردم و در مصاحبهها میگفتم که نظام جدید سوریه به زور وارد جبل العرب نمیشود، نه به دلیل روشنفکری بلکه به خاطر مصلحتش. و در واقع، طی ماهها تماسهای زیادی میان نظام و رهبران جبل العرب انجام شد که به تفاهمات ۲۵ می منجر شد؛ اساس این تفاهمات تسلط دولت بر جبل العرب از طریق نیروهای امنیتی و قاضیهای بومی السویداء (سویداء تقریباً یک سوم غیر دروز دارد؛ اهل سنت و مسیحیان که شریک این توافق بودند) بود، به طوری که استاندار و فرمانده نیروهای امنیتی از سوی دولت منصوب شدند، و اجرا شروع شد و السویداء دورهای از آرامش، هرچند محتاطانه، را تجربه کرد.
اما چه شد که این توافقات در ۱۳ ژوئیه نقض شد و درگیریهای محلی میان دروزها و بدوها شروع شد و سپس ورود «ارتش عربی سوریه» که وحشتناکترین جنایات را مرتکب شد و مشخص شد که نه عرب است و نه سوری!
ایستگاه سوم… اگر میخواهید بدانید در السویداء چه اتفاقی افتاد، به باکو، آذربایجان بروید!
ورود شرع بدون موافقت اسرائیل ممکن نبود؛ این موافقت در دیداری در باکوی آذربایجان و همزمان با حضور هیئت امنیتی بلندپایه اسرائیلی انجام شد و اگر هماهنگی نمیشد، اسرائیل قافلههای «ارتش» را در مسیر به جبل العرب و قبل از رسیدن به السویداء هدف قرار میداد در حالی که اسرائیل اعلام کرده بود که اجازه ورود سلاحهای سنگین یا حتی متوسط را به جنوب شام نمیدهد. علاوه بر این، شیخ هجری بیانیه استقبال از ورود ارتش را صادر کرد که اگر چنین نبود، این اتفاق نمیافتاد. چگونه چنین شد و چرا؟
شبکههای عربی حامی هماهنگی اسرائیل و سوریه درست پیش از ورود ارتش، اظهارات مسئول امنیتی اسرائیل را پخش کردند: «ما زمینی وارد استانهای درعا و السویداء نمیشویم و اقدامات را با دولت دمشق هماهنگ میکنیم.» آیا وضوح بیشتری هم هست؟
اسرائیل پس از ۷ اکتبر و نقش فعالش در سرنگونی نظام قبلی به خوبی میداند که جایگزین آن؛ نظام جدید، تهدیدی برایش است و با وجود تغییرات ظاهری، میکوشد باقیمانده ارتش سوریه را از بین ببرد و دیواری امن با اشغال بیشتر زمینهای سوری بسازد. بخش شمالی جنوب شرق سوریه؛ از قنیطره و اطرافش تا جبل شیخ تحت کنترل اسرائیل درآمده. بخش جنوبی اما سد شده چون درعا مانع است، این منطقه مملو از شبهنظامیان و اوباش است که در مثلث درعا-یرموک-سویداء متمرکز شدهاند و اسرائیل میخواهد بر آن مسلط شود و این را در شرع یافته، بنابراین توافق شده که ارتش سوریه وارد شود و کنترل منطقه را به عهده گیرد اما پس از آن اوضاع به آنچه پیش آمد کشیده شد، وقتی مشخص شد «ارتش عربی سوریه» وحشتناکترین جنایات را مرتکب شده و نه عرب است و نه سوری. شیخ هجری اعلام کرد استقبالش تحت فشار بوده (از طرف چه کسی؟!) و اسرائیل مداخله کرد، نه از سر محبت به دروزها و نه به خاطر فشار آنها. سند این مدعا را میتوان در بیانیههای رئیسجمهور هرتسوگ و نخستوزیر نتانیاهو بعد از حمله وحشیانه یافت که تأکید کردند اولویت اسرائیل مبارزه با جهادیهاست و «ارتش عربی سوریه» عقبنشینی کرد.
موضوع بزرگتر از همه سنیها و دروزهای خاورمیانه است؛ موضوع منطقهای-جهانی است. برخی رهبران در اینجا و آنجا شکست خوردند و آن را به عنوان درگیری عربی صرف و انتقام متقابل تحلیل کردند!
ایستگاه چهارم… با آتشبس و اتحاد گروههای کوهستانی
قبل از عقبنشینی ارتش و با وجود جنایاتش، توافقی به بازگشت به توافقات ماه می ۲۰۲۵ شکل گرفت که شب ۱۴ ژوئیه اعلام شد توسط شیخ جربوع. این قبل از مداخله نمایشی اسرائیل بود که در السویداء تانک ها را هدف قرار میداد اما به زودی عشیرهها بسیج شدند و با نیروهای شرع و حمایت آنها کوه را غارت کردند و اسرائیل تماشا میکرد. در اینجا تفنگها متحد شدند و دیگر هجری، حنّاوی، جربوع، اطرش، حجار و بعلوس نبودند، جبل العرب شد، چرا که وحشیگریها هیچ کس را معاف نکرد، نه توافقی و نه مخالف.
ایستگاه پنجم… معامله با شیطان
در این صحنه ضربالمثل «حالف الشيطان ردًا لأذى فوق استطاعتك» بسیار شنیده شد، و طرفدارانش در کوه آشکارا آن را میگفتند، در حالی که قبلاً محتاط بودند. اما فراموش نکنیم که اصل این ضربالمثل در فرهنگها بر این باور است که برخی افراد چنین معاملهای میکنند به عنوان اعتراف به این که شیطان ارباب آنهاست و بدون دریافت چیزی در مقابل، اما حتی در این حالت معامله خطرناک است چون قیمت دوستی با شیطان فروختن روح است. داستانهایی که درباره معامله با شیطان وجود دارد، پیام عبرتی دارند که نفرین ابدی بر فردی که روح خود را به شیطان میسپارد مینشیند. این اطلاعات را صرفاً به صورت تاریخی عرض کردم و کسی نباید آن را به سمتی یا برای کسی به کار ببرد!
و جدا از این مثل، درخواست مداخله خارجی، به ویژه اسرائیلی، از اینجا و آنجا، خطری بزرگ است که نه در کوتاهمدت و نه در بلندمدت به نفع دروزها نیست، بلکه برعکس باعث نفرت بیشتر و ناراحتی روشنفکران غیرطایفهای از آنها که در همه جا از السویداء حمایت کردند، میشود. کسانی که چنین درخواستهایی را میکنند ابعاد این موضوع را درک نمیکنند و اسرائیل نیازی به این دعوتها برای ضربه زدن به امکانات سوریه ندارد، اما وقتی این حملات با این درخواستها همزمان شود، نفرت از دروزها را بیشتر میکند. بنابراین چه نفعی برای دروزها در این موضوع است؟ چه در محلی و چه منطقهای؟
ایستگاه ششم… مصونیت مردم کوه و راه حل
راه جلوگیری از خونریزی و سد مستحکم در برابر دشمنان سوریه و امنیت و آرامش آنها بازگشت به توافق ماه می میان اکثر فعالان منطقه و نظام جدید است (و کسی تصور نکند من از طرفداران آن هستم). توافقی که به اجرا درآمد، اما بدون شک نیروهای داخلی و خارجی معاند آن را منفجر کردند که دغدغه سوریه و دروزهای سوریه را ندارند، و این امر مسئولیت حکومت را از نقش در نقض توافق پاک نمیکند. اکثریت رهبران دروزی عرب و همه نیروهای ملی از تمام اقشار مردم سوریه مخالفت خود را با طرحهای تجزیه و فتنه اعلام کرده و اصل گفتوگو برای حفظ صلح داخلی و جلوگیری از خونریزی را قبول دارند و هرگونه مداخله خارجی را به شدت رد میکنند و صدای این افراد را سرکوب میکنند هرچند کم هستند.
ایستگاه هفتم… میراث مردم کوه
مردم کوه با میراث مبارزاتی عربی و ملی خود مصون شدهاند و هرگز این میراثی که با خون و خاک کوه پیوند خورده را رها نمیکنند. این اعتماد در این روزهای سخت وقتی میبینیم مواضعی را که همیشه از آنها انتظار داشتیم، افزایش مییابد: آمادگی برای فداکاری، پاسخ به هر تجاوز، و اتکا به عقل و گفتگو برای حفظ سلامت کشور و وحدت آن و در نتیجه سلامت خودشان. گفتوگو برای وحدت اراضی سوریه قاطع است و سد در برابر فتنهها و برافروزان آنها.
آیا در قرآن کریم نیامده است: «و الفتنة أشد من القتل»؟ و آیا افلاطون نگفته است: «جهل همراه با دین ترور است»؟