sobhe-no.ir
2153
شنبه، ۱۱ مرداد ۱۴۰۴
3

صبح نو

پای وطن وسط می‌آید، همه چیز تغییر می‌کند حتی دنیای اپراتورها

زینب رجایی/ در روزهای اخیر، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، ضرب‌الاجلی ۱۲ روزه برای پایان جنگ اوکراین تعیین کرد؛ موضعی صریح و بی‌سابقه که واکنش تند کرملین را در پی داشت. این تنش لفظی تازه، ابعاد جدیدی به مناقشه اوکراین افزوده و تحلیلگران را وادار کرده تا یک‌بار دیگر به راهبرد ایالات متحده و سناریوهای پیش‌روی جنگ بپردازند
هرکدام از ما شاید حداقل یک‌بار از دست اپراتورهای پاسخگو حرص خورده باشیم؛ از اینکه باید نیم ساعت منتظر باشیم جوابمان را بدهند؛ از اینکه یک دقیقه‌ای می‌خواهند سر و ته تماس را هم بیاورند؛ از جمله‌های تکراری که تک به تک‌‌شان با همان لحن یکسان می‌گویند جوری که انگار خیلی به فکر کسی هستند که این طرف خط گره به کارش افتاده است؛ از اینکه کارمان را راه نمی‌اندازند؛ اما آخر تماس می‌گویند: «کار دیگری از من برمی‌آید؟» و قبل از اینکه منتظر جواب باشند ادامه می‌دهند: «لطفا در نظرسنجی بعد از این تماس شرکت کنید.» و تماس را 
قطع می‌کنند.
تماس با اپراتورها شبیه یک فیلم بیست دقیقه‌ای تکراری است که هجده دقیقه‌اش آهنگ انتظار است و دو دقیقه‌اش گفت‌وگوی ناکارآمد. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم همه‌مان حرص خورده‌ایم؛ اما همیشه یک مثال نقضی پیدا می‌شود که بیاید روبرویمان بایستد و بگوید: دنیا هنوز تکراری نشده است؛ حتی دنیای اپراتورها!
اپراتور ایرانسل تماس را جواب می‌دهد. زنی جوان آن سوی خط می‌گوید که اینترنتش وصل نمی‌شود؛ صدایش از همان ابتدای گفت‌وگو می‌لرزد. اپراتور هم مثل همان گفت‌وگوهای تکراری، توضیح می‌دهد که اختلال در شبکه است و باید تا ۲۴ ساعت منتظر بماند. همه‌ چیز در این تماس تکراری است تا وقتی جایی نزدیک زن جوان صدای انفجاری مهیب می‌آید. اسرائیل است که شیراز را زده.
دو زن جوان، غریبه، یکی تنها زیر سقف خانه‌اش در شیراز، آن یکی تنها توی اداره‌ا‌ش در تهران. هر دو مضطرب و احتمالا هر دو رنگ و روز جنگ را به چشم ندیده!
زن شیرازی به گریه می‌افتد. لابه‌لای صدای انفجار مدام سراغ باقی‌مانده بسته اینترنتش را می‌پرسد. بی‌فایده‌ است؛ اینترنتی وصل نیست که به کارش بیاید. می‌خواهد اطلاعات کارت بانکی‌ا‌‌‌ش را به اپراتور بدهد تا او از آنجا خط ایرانسل را برایش شارژ کند؛ شاید بتواند با خانواده‌‌‌اش تماس بگیرد. اپراتور جواب می‌دهد که افزایش شارژ خط ایرانسل از این طریق غیرممکن است.
زن جوان بی‌تاب می‌شود؛ نگران خانواده‌ است؛ دست‌وپا می‌زند و دنبال راه چاره می‌گردد، اما چاره کار، نه توی سیستم ایرانسل تعریف شده و نه روی نمایشگر رایانه اپراتور است. چاره جایی‌ است که اپراتور دست از تکرار برمی‌دارد و به جای سیستم و ساختار و دستورالعمل‌ها، سراغ قلبش می‌رود. «خط‌تون شارژ شد خانم.»
زن جوان تهرانی می‌توانست مثل همه تماس‌های دیگر، بگوید: «اختلال سراسری‌ است، باید منتظر بهتر شدن اوضاع بمانید، متأسفانه در حال حاضر کاری از دست ما برنمی‌آید. لطفا در نظرسنجی پایان تماس شرکت کنید.» و دکمه قطع مکالمه را بزند.
اما تکرار را شکست و بی‌خیال دستورالعمل‌ها شد. صبور و دلسوز چند دقیقه‌ای هم‌وطن شیرازی‌اش را آرام کرد، دلداری‌اش داد و بعد حساب خط ایرانسل او را، با هزینه شخصی خودش شارژ کرد. باز هم مکالمه را ادامه داد و هر طور بود مطمئن شد که حال زن جوان در شیراز خوبِ خوب است. حالا نوبت زن شیرازی بود که حال اپراتور را بپرسد. انگار دو دوست، انگار دو همسایه، انگار دو هم‌کلاسی، دو دخترخاله لابه‌لای ساعت‌های جنگ به نوبت حال هم را می‌پرسند و از راه دور، دستی روی سر هم می‌کشند تا آرام بگیرند.
 
کسی نیست که نداند پنج هزار تومان این روزها اصلا پول زیادی نیست؛ ارزش مادی‌ این عدد با «هیچ» رقابتی ندارد؛ اما (اسم دختر شیرازی) تا عمر دارد این تماس و این پنج هزاری را فراموش نمی‌کند.
حساب این پنج هزار تومان هم توی دفتر جنگ ۱۲ روزه نوشته شد؛ دفتری که هرچه هم بنویسیمش، باز به اندازه یک خط از مثنویِ ‌ناتمامِ معرفتِ ایرانی‌ها نمی‌شود.

 

captcha
شماره‌های پیشین