تحولات میدانی در نوار غزه وارد مرحلهای تازه شده است. ارتش اسرائیل بهطور رسمی آغاز عملیات زمینی در شهر غزه را اعلام کرده و هدف از این اقدام را نابودی زیرساختهای حماس عنوان کرده است. این رخداد در حالی صورت میگیرد که نشست اضطراری سران و دیپلماتهای عربی و اسلامی در دوحه برای بررسی حمله هوایی اسرائیل به خاک قطر و محکومیت آن برگزار شده بود. به محض اینکه نشست کشورهای عربی و اسلامی در دوحه با صدور بیانیه به کار خود پایان داد، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، خشم خود را با بمباران غزه و جنوب لبنان ابراز کرد. وی همچنین با «مارک روبیو» وزیر خارجه آمریکا به این نشست خندیدند؛ نشستی که صهیونیستها هیچگاه ارزشی برای آن و چنین نشستهایی قائل نیستند؛ زیرا هیچ اقدامی در آن انجام نمیگیرد.
زمانبندی عملیات و پیامهای تلآویو
آغاز عملیات زمینی در همان شبی که کشورهای عربی و اسلامی گرد هم آمده بودند، نشاندهنده نوعی چالش مستقیم با ابزار دیپلماسی و بیانیههای سیاسی است. اسرائیل با انتخاب این زمان عملا نشان داد که باور دارد کلمات و نشستهای نمادین مانعی برای پیشروی میدانی نیستند. این اقدام درعینحال پیامی آشکار برای دولتهایی است که امنیت خود را به چترهای فرامنطقهای گره زدهاند؛ چراکه حمله همزمان به قطر و غزه آشکار ساخت که هیچ تضمین قطعی برای امنیت وجود ندارد و اتکا به حمایت قدرتهای خارجی نیازمند بازنگری جدی است.
ابعاد میدانی و انسانی عملیات
منابع میدانی گزارش دادهاند که بمباران شدید شبانه، تخریب برجها و ساختمانهای مسکونی و هشدار به ساکنان برای ترک مناطق شمالی غزه در دستور کار ارتش اسرائیل قرار گرفته است. این الگو نشان میدهد که تلآویو صرفا به دنبال ضربه زدن به مراکز نظامی حماس نیست، بلکه زیرساختهای شهری و اجتماعی را نیز هدف گرفته است. چنین روندی پرسشهای جدی حقوقی در حوزه حقوق بینالملل و حقوق بشر به وجود میآورد و نیاز به واکنش هماهنگ و فوری جامعه جهانی دارد. در غیر این صورت، تکرار این سناریو میتواند به یک رویه ثابت در رفتار نظامی اسرائیل بدل شود.
چالش میان گفتار و عمل در جهان عرب
نشست دوحه و بیانیههای صادره از سوی برخی دولتهای اسلامی، اگر در سطح کلمات باقی بمانند، به سرعت بیاثر خواهند شد. افکار عمومی منطقه در حال رصد دقیق رفتار دولتهای مدعی حمایت از فلسطین و حقوق بینالملل است. اگر این دولتها صرفا به محکومیت لفظی بسنده کنند، مشروعیت آنها در داخل و در میان ملتهای منطقه تضعیف خواهد شد. این امر نهتنها به سود اسرائیل تمام میشود، بلکه چراغ سبزی خطرناک برای تکرار عملیاتهای مشابه خواهد بود. به عبارت دیگر، این بحران به یک آزمون تاریخی برای جهان عرب و اسلامی تبدیل شده است: یا مسیر ایجاد بازدارندگی عملی و امنیت بومی را انتخاب میکنند یا باید آماده باشند تا در دورهای طولانی از مداخلات و تهاجمات بیهزینه زندگی کنند.
ایران و پاکستان اما در نشست دوحه مستقیما خواستار مجازات عملی رژیم صهیونیستی و متحد شدن برای مقابله با این رژیم تروریستی شدهاند. این در حالی است که بقیه کشورها صرفا خواستار موضعگیری در قبال کابینه کنونی رژیم صهیونیستی شدند و گفتند که باید اقدامات جنایتکارانه آن متوقف شود. نتانیاهو که با روبیو وزیر خارجه آمریکا در فلسطین اشغالی نشستی برگزار کرده بود بلافاصله حملات خود را آغاز کرد تا به کشورهای عربی بگوید من این حملات را انجام میدهم تا ببیند شما چه اقدامی انجام خواهید داد.
ضرورت گذار از امنیت عاریهای به امنیت بومی
یکی از پیامدهای روشن این تحولات، برجسته شدن ناکارآمدی تکیه صرف بر حمایتهای خارجی است. تجربه اخیر نشان میدهد که ساختارهای امنیتی مبتنی بر قدرتهای فرامنطقهای قادر به تضمین امنیت واقعی کشورهای منطقه نیستند. در نتیجه، شکلدهی به یک چارچوب امنیتی مشترک، با تکیه بر همکاریهای منطقهای، بیش از هر زمان دیگری ضرورت یافته است. این چارچوب میتواند شامل سازوکارهای اطلاعاتی مشترک، هماهنگی در حوزه دفاعی و نیز طراحی مکانیسمهای حقوقی و دیپلماتیک برای پیگیری موارد نقض در سطح بینالمللی باشد.
پیامدهای دیپلماتیک و حقوقی
عملیات زمینی اسرائیل در غزه نهتنها آینده روندهای میانجیگری را مبهم کرده، بلکه وزن دیپلماسی را در معادلات منطقهای به شدت کاهش داده است. در چنین فضایی، کشورهای منطقه ناگزیر خواهند بود برای حفظ اعتبار خود، از ابزارهای جدیدی بهره گیرند.
پیگیری حقوقی نقض حقوق بشر، ایجاد ائتلافهای منطقهای برای اعمال فشار دیپلماتیک هماهنگ و تلاش برای ورود نهادهای بیطرف به روند کمکرسانی انسانی، از جمله اقداماتی است که میتواند هزینههای اسرائیل را افزایش دهد و درعینحال تا حدی از شدت بحران انسانی بکاهد.
گزینههای پیشروی دولتهای منطقهای
کشورهای منطقه امروز بر سر دو راهی قرار دارند؛ نخست، استفاده از این لحظه تاریخی بهعنوان نقطه عطفی برای بازطراحی نظم امنیتی منطقه و ایجاد بازدارندگی مشترک. این مسیر اگرچه دشوار است، اما میتواند آیندهای متفاوت برای امنیت غرب آسیا رقم بزند.
دوم، ادامه روند فعلی و بسنده کردن به واکنشهای لفظی و مقطعی. در این حالت، اسرائیل و دیگر بازیگران مهاجم با اعتماد به بیهزینه بودن اقدامات خود، به تکرار مداخلات فرامرزی ادامه خواهند داد؛ روندی که میتواند امنیت شکننده منطقه را به هرجومرج ساختاری سوق دهد.
صحنهای تازه برای جنگ روایتها
عملیات زمینی اسرائیل در غزه نهتنها یک رویداد نظامی، بلکه صحنهای تازه برای جنگ روایتهاست. تلآویو تلاش میکند تا این عملیات را در رسانههای بینالمللی تحت عنوان «نابودی زیرساختهای نظامی حماس» معرفی کند، درحالیکه تصاویر و گزارشهای میدانی از غزه چیز دیگری را نشان میدهد: تخریب گسترده محلههای مسکونی، نابودی بیمارستانها و مدارس و افزایش تلفات غیرنظامیان. این تضاد میان روایت رسمی اسرائیل و واقعیتهای میدانی، میدان رقابتی جدی برای رسانهها و افکار عمومی جهانی ایجاد کرده است. در این میان، شبکههای اجتماعی به ابزار اصلی شکستن انحصار روایت تلآویو تبدیل شدهاند.
تصاویر شهروندان و خبرنگاران محلی از ویرانی و قربانیان، به سرعت در سطح جهانی منتشر میشوند و فشار فزایندهای بر دولتهای غربی برای بازنگری در حمایت بیقید و شرط از اسرائیل وارد میکنند. جنگ روایتها اکنون بهگونهای پیش میرود که مشروعیت ادعاهای اسرائیل بیش از هر زمان دیگری در معرض تردید قرار گرفته است. از سوی دیگر، رسانههای عربی و اسلامی نیز تلاش میکنند تا با برجسته کردن ابعاد انسانی فاجعه، فضای افکار عمومی منطقه را علیه دولتهایی که تنها به محکومیت لفظی بسنده کردهاند، فعال سازند. بنابراین، روایتسازی در کنار نبرد میدانی به یکی از جبهههای تعیینکننده این بحران بدل شده است.
غزه در آستانه یک فاجعه انسانی تمامعیار دیگر
ابعاد انسانی عملیات زمینی اسرائیل به سرعت خود را در زندگی روزمره ساکنان غزه نشان داده است. بمبارانهای پیدرپی باعث قطع برق، نابودی زیرساختهای حیاتی و کمبود شدید سوخت شده است؛ بیمارستانها با کمبود دارو و تجهیزات مواجهاند و هزاران خانواده از دسترسی به آب آشامیدنی محروم شدهاند. سازمانهای امدادی هشدار دادهاند که در صورت ادامه روند کنونی، غزه در آستانه یک فاجعه انسانی تمامعیار قرار میگیرد. این بحران تنها به داخل غزه محدود نیست و پیامدهای اقتصادی آن به سرعت به منطقه و حتی بازارهای جهانی سرایت کرده است.
افزایش نگرانی از ناامنی در مسیرهای کشتیرانی و احتمال گسترش دامنه جنگ به دیگر نقاط منطقه، موجب نوسانات در قیمت جهانی انرژی شده است. کشورهای همسایه نیز با موج آوارگان احتمالی مواجه خواهند شد که فشار مضاعفی بر زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی آنها تحمیل میکند. در سطحی کلانتر، سرمایهگذاران بینالمللی نسبت به آینده امنیتی و اقتصادی غرب آسیا بدبینتر شدهاند و این امر میتواند بر روند سرمایهگذاری و رشد اقتصادی کشورهای منطقه تأثیر منفی بگذارد. به این ترتیب، عملیات اسرائیل نه فقط یک چالش انسانی برای غزه، بلکه تهدیدی برای ثبات اقتصادی کل منطقه است.
واکنشهای بینالمللی
واکنش جامعه بینالمللی به عملیات زمینی اسرائیل نشاندهنده شکاف عمیقی در رویکرد کشورهاست. آمریکا و برخی کشورهای اروپایی در ابتدا حمایت قاطع خود را از «حق دفاع اسرائیل» اعلام کردند، اما افزایش تلفات غیرنظامیان و انتشار تصاویر دلخراش از غزه فشارهای داخلی و خارجی را بر دولتهای غربی تشدید کرده است. در پارلمانهای اروپا موجی از اعتراضات شکل گرفته و حتی برخی سیاستمداران غربی خواستار بازنگری در سطح حمایتهای نظامی و سیاسی از اسرائیل شدهاند.
در مقابل، سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری هشدار دادهاند که اقدامات اسرائیل میتواند مصداق «جنایت جنگی» باشد و ضرورت ورود فوری نهادهای بیطرف برای کمکرسانی انسانی را گوشزد کردهاند. کشورهای اسلامی نیز در نشستهای مشترک به محکومیت اسرائیل پرداختهاند، اما شکاف میان گفتار و عمل همچنان باقی است. همزمان، افکار عمومی جهانی از طریق اعتراضات گسترده در پایتختهای مختلف، دولتها را برای اتخاذ مواضع سختگیرانهتر تحت فشار گذاشته است.
این روند نشان میدهد که هرچه دامنه بحران انسانی گسترش یابد، هزینههای سیاسی و دیپلماتیک اسرائیل و حامیانش افزایش خواهد یافت. به عبارت دیگر، عرصه بینالمللی به تدریج از میدان مشروعیتسازی برای اسرائیل به عرصه فشار و محدودیت علیه آن تبدیل میشود.
ابعاد امنیتی فراتر از غزه
هرچند کانون درگیریها در غزه متمرکز است، اما پیامدهای امنیتی آن به مراتب گستردهتر خواهد بود. در لبنان، حزبالله با انجام حملات محدود و هشدارهای مکرر نشان داده که آماده ورود به سطحی بالاتر از تقابل است؛ اقدامی که میتواند جبهه شمالی اسرائیل را بهطور کامل فعال کند. در سوریه نیز نگرانیها از احتمال گسترش حملات اسرائیل به خاک این کشور افزایش یافته است.
کرانه باختری، با وجود کنترل امنیتی تشکیلات خودگردان، شاهد اعتراضات و درگیریهای روزانه است که نشاندهنده شکنندگی اوضاع داخلی فلسطین است. علاوه بر این، گروههای غیردولتی در یمن و عراق بارها اعلام کردهاند که عملیات اسرائیل را بیپاسخ نخواهند گذاشت.
چنین شرایطی به معنای احتمال واقعی «چندجبههای شدن» جنگ است؛ وضعیتی که برای ارتش اسرائیل چالشبرانگیز و پرهزینه خواهد بود. در سطح منطقهای، کشورهای همسایه بهویژه اردن و مصر با نگرانی به این تحولات مینگرند، زیرا بیثباتی در مرزها و احتمال ورود آوارگان میتواند امنیت داخلی آنها را تهدید کند. به این ترتیب، عملیات اسرائیل در غزه نه یک بحران محدود، بلکه ماشهای برای زنجیرهای از تنشهای امنیتی است که میتواند کل غرب آسیا را درگیر کند.
پرسشهای راهبردی برای آینده
تحولات جاری پرسشهای بنیادینی را درباره آینده غزه و منطقه پیشروی ناظران قرار داده است. نخستین پرسش این است که آیا عملیات زمینی واقعا توانایی تضعیف ساختاری حماس را دارد یا برعکس، با افزایش تلفات غیرنظامیان، جایگاه آن در افکار عمومی فلسطینیان و جهان اسلام تقویت خواهد شد. دومین پرسش، احتمال گرفتار شدن ارتش اسرائیل در یک باتلاق طولانی است؛ تجربههای گذشته نشان میدهد که نبردهای زمینی در غزه به ندرت به پیروزی قاطع منجر شدهاند و اغلب هزینههای انسانی و سیاسی سنگینی برای تلآویو داشتهاند.
همچنین، روشن نیست که پس از پایان عملیات، چه نیرویی مسئول اداره و بازسازی غزه خواهد بود. فقدان پاسخ به این پرسش میتواند بحران را بهطور مزمن تداوم بخشد. در سطح کلانتر، این عملیات تا چه اندازه بر روند عادیسازی روابط اسرائیل با برخی کشورهای عربی تأثیر خواهد گذاشت؟ آیا افکار عمومی این کشورها فشار بر دولتهایشان را برای تعلیق همکاریها افزایش خواهد داد؟ در نهایت، آینده این بحران به انتخاب راهبردی بازیگران منطقهای و بینالمللی وابسته است: یا حرکت به سمت بازدارندگی و بازتعریف نظم امنیتی، یا ادامه دور باطل خشونت
و ناامنی.
زاویه تاریخی و تطبیقی
برای فهم بهتر تحولات کنونی، باید آن را در بستر تاریخی و مقایسهای قرار داد. اسرائیل در دو دهه گذشته چندینبار عملیات زمینی و هوایی علیه غزه انجام داده است، اما هیچیک نتوانسته اهداف اعلامی تلآویو را بهطور کامل محقق کند. عملیاتهای سالهای ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴ و ۲۰۲۱ همگی با ادعای نابودی توان نظامی حماس آغاز شدند، اما در عمل به چرخهای از تخریب و بازسازی انجامیدند.
مقایسه این روند با جنگ لبنان ۲۰۰۶ نیز آموزنده است: در آن جنگ، اسرائیل با وجود برتری نظامی نتوانست حزبالله را تضعیف کند و حتی به تقویت جایگاه سیاسی آن منجر شد. شباهت این الگوها نشان میدهد که تکیه صرف بر قدرت نظامی، بدون راهکار سیاسی و اجتماعی، کارایی محدودی دارد.
از سوی دیگر، هر حمله جدید اسرائیل به غزه موجی از همبستگی در جهان عرب و اسلام ایجاد کرده است، هرچند دولتها اغلب در ترجمه این همبستگی به اقدامات عملی ناکام ماندهاند. این تجربههای تاریخی پیام مهمی برای حال حاضر دارند: اگر ساختار امنیتی و دیپلماتیک منطقه تغییر نکند، عملیات کنونی نیز به سرنوشتی مشابه دچار خواهد شد و تنها به تکرار یک چرخه بیپایان خشونت منجر میشود.
در پایان باید گفت که آغاز عملیات زمینی اسرائیل در غزه نقطهای تعیینکننده در معادلات سیاسی و امنیتی غرب آسیاست.
این رخداد بیش از آنکه صرفا یک تحول میدانی باشد، آزمونی برای سنجش اراده و توان دولتهای منطقه در عبور از امنیت عاریهای و شکلدهی به یک چارچوب امنیتی بومی و پایدار است. آینده تحولات تا حد زیادی به انتخابی بستگی دارد که این دولتها در روزها و هفتههای پیشرو انجام خواهند داد؛ انتخابی که میان استمرار بحرانهای بیپایان یا حرکت به سمت بازدارندگی و ثبات واقعی قرار دارد.