محمد عنبرسوز / سینمای ایران در چهار دهه گذشته همواره کوشیده است تا از طریق حضور در جشنوارهها و رویدادهای معتبر جهانی، تصویری از هویت فرهنگی و ظرفیت هنری خود را به نمایش بگذارد. در این میان، جایزه اسکار بهعنوان یکی از معتبرترین رویدادهای سینمایی جهان، جایگاهی ویژه در نگاه فیلمسازان ایرانی یافته است. بخش «فیلم بینالمللی» که پیشتر با عنوان بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان شناخته میشد، فرصتی را فراهم کرده تا کشورها با معرفی یک فیلم منتخب، نمایندهای شایسته در این رقابت جهانی داشته باشند. ایران نیز از دهه ۱۳۵۰ به این عرصه پای گذاشته و با فراز و نشیبهای فراوان، توانسته درخششهای فراموشنشدنی از خود به جا بگذارد.
نخستین تجربهها
اولین فیلمی که بهعنوان نماینده ایران به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی معرفی شد، «دایره مینا» ساخته داریوش مهرجویی در سال ۱۳۵۶ بود. این انتخاب، آغازی برای حضور ایران در عرصه جهانی اسکار بود، هرچند فیلم نتوانست به جمع نامزدها راه پیدا کند. پس از انقلاب، وقفهای چند ساله در این روند ایجاد شد تا اینکه از اوایل دهه ۱۳۶۰ دوباره معرفی فیلمها از سر گرفته شد.
موفقیتهای تاریخی
موفقترین فصل سینمای ایران در اسکار، بدون شک به نام اصغر فرهادی ثبت شده است. او در سال ۲۰۱۲ با فیلم «جدایی نادر از سیمین» نهتنها برنده جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار شد، بلکه توجه منتقدان و تماشاگران جهانی را نیز به سینمای ایران جلب کرد. این فیلم نقطه عطفی در تاریخ حضور ایران در اسکار بهشمار میرود. پنج سال بعد، فرهادی با فیلم «فروشنده» بار دیگر جایزه اسکار را به ایران آورد و رکوردی بیسابقه را رقم زد: دو اسکار برای یک کارگردان ایرانی در طول یک دهه!
البته پیش از این موفقیتها، فیلم «بچههای آسمان»، ساخته تحسینشده مجید مجیدی نیز در سال ۱۹۹۸ نامزد دریافت جایزه شد و نخستین فیلم ایرانی بود که به جمع نامزدهای نهایی راه یافت. این افتخار، مسیر را برای حضور جدیتر آثار ایرانی هموار کرد.
سازوکار انتخاب نماینده ایران
هر ساله بنیاد سینمایی فارابی بهعنوان نهاد رسمی مسئولیت انتخاب فیلم ایرانی برای رقابت اسکار را بر عهده دارد. هیأتی متشکل از کارشناسان و سینماگران در نهایت یک اثر را از میان تولیدات سال انتخاب و به آکادمی معرفی میکنند. این انتخابها همواره محل بحث و گاه جنجال در میان منتقدان و اصحاب رسانه بوده است؛ چراکه اسکار تنها یک رویداد هنری نیست، بلکه زمینهای برای نمایش چهره فرهنگی کشورها نیز محسوب میشود.
اهمیت فرهنگی و دیپلماتیک
حضور در اسکار فراتر از یک رقابت سینمایی است. برای کشوری همچون ایران که همواره درگیر چالشهای دیپلماتیک بوده، دیده شدن آثار هنری در سطح بینالمللی نوعی دیپلماسی فرهنگی بهشمار میآید. موفقیت فیلمهای ایرانی در این عرصه سبب شده است نام ایران بارها در معتبرترین رسانههای دنیا بازتاب یابد. به بیان دیگر، اسکار برای ایران تنها یک جایزه هنری نیست، بلکه نمادی از قدرت نرم فرهنگی محسوب میشود.
از این جهت، هر ساله سینمای ایران تلاش میکند با معرفی نمایندهای شایسته، حضور خود در اسکار را تداوم بخشد. هرچند تنها معدودی از این آثار به فهرست نهایی راه مییابند، اما نفس حضور و معرفی فیلمها به جامعه جهانی اهمیت دارد. آنچه مسلم است، با توجه به استعدادهای نوظهور و ظرفیتهای غنی سینمای ایران، امید به تکرار موفقیتهای گذشته همچنان زنده است.
مسیر پرپیچوخم انتخاب نماینده ایران
هر سال انتخاب نماینده ایران برای اسکار، به نوعی آینهای از وضعیت سینمای کشور و رابطه آن با جهان است. این فرآیند تنها یک انتخاب ساده میان چند فیلم نیست، بلکه تلاقی پیچیدهای از معیارهای هنری، ملاحظات سیاسی و نگاههای مدیریتی است. کمیتهای متشکل از سینماگران، منتقدان و مدیران فرهنگی تشکیل میشود تا از میان دهها فیلم، ابتدا فهرستی کوتاه و سپس نماینده نهایی را انتخاب کند. امسال نیز پس از بررسیهای فراوان، «علت مرگ نامعلوم» به کارگردانی علی زرنگار برگزیده شد؛ انتخابی که نهتنها سر و صدا به پا کرد، بلکه بسیاری را واداشت به این پرسش فکر کنند که اساسا هدف از معرفی یک فیلم به اسکار چیست: جلب نگاه جهانی و رقابت واقعی یا ارائه چهرهای رسمی و کمحاشیه از سینمای ایران؟
نباید فراموش کرد که اسکار بخش فیلم بینالمللی، در واقع، ویترین بزرگی برای معرفی فرهنگی کشورها به جهان است. کشوری که نمایندهای جدیتر و اثرگذارتر معرفی کند، میتواند در سطح جهانی برند سینمایی خود را ارتقا دهد. از این منظر، بحث بر سر انتخاب فیلم مناسب، دیگر فقط دغدغه چند منتقد یا علاقهمند به اسکار نیست، بلکه مسألهای ملی در حوزه «دیپلماسی فرهنگی» بهشمار میرود.
انتخابی در سایه سیاست و هنر
واقعیت این است که انتخاب فیلم برای اسکار در ایران هیچگاه خالی از سایه سیاست نبوده است. بارها پیش آمده که فیلمهایی با موفقیتهای چشمگیر بینالمللی به دلیل حساسیتهای داخلی یا اختلاف دیدگاهها کنار گذاشته شدهاند. در مقابل، فیلمهایی که گاه بیشتر با ملاحظات فرهنگی همخوانی داشتهاند، شانس حضور یافتهاند. گاهی هم فیلم های منفی شانس حضور داشته اند. امسال نیز فضای مشابهی حاکم بود. برخی مدیران فرهنگی تأکید داشتند که نماینده ایران باید بازتابدهنده سبک زندگی بومی و ارزشهای فرهنگی ما باشد، درحالیکه بسیاری از سینماگران معتقد بودند اگر هدف، موفقیت در اسکار است، باید فیلمی معرفی شود که بیشترین شانس دیده شدن در سطح جهانی را دارد.
این تقابل دو نگاه، بار دیگر منجر به تصمیمی شد که بیشتر «مصالحه» بود تا انتخابی صرفا هنری. «علت مرگ نامعلوم» فیلمی است که نهچندان جنجالی است و نه میتواند بهطور کامل نادیده گرفته شود. در نتیجه، انتخاب آن به نوعی برآیند دو جریان متفاوت بود: از یک سو هنری قابل اعتنا و از سوی دیگر، کمحاشیه و مناسب برای معرفی رسمی.
مورد عجیب «علت مرگ نامعلوم»: از توقیف تا اسکار
فیلم علی زرنگار که در یک دوره نسبتا طولانی رسما توقیف بود و اجازه اکران در ایران را پیدا نمیکرد، اثری است که در بستر روایتی جادهای شکل گرفته و به یک مرگ مشکوک گره میخورد؛ مرگی که باعث میشود شخصیتها در مسیری پر از تعارضات اخلاقی و انسانی قرار گیرند. این نخستین تجربه فیلم بلند زرنگار است، اما تهیهکنندگی مجید برزگر و حضور در جشنواره شانگهای باعث شد فیلم اعتبار اولیهای به دست آورد. جایزه فیلمبرداری این جشنواره نیز نشان داد که اثر از نظر فنی در سطحی جدی و درخور شأن سینمای ایران ساخته شده است.
بااینحال، مسیر «علت مرگ نامعلوم» در عرصه جهانی دشوار است. تجربه نشان داده که برای موفقیت در اسکار، تنها حضور در یک جشنواره آسیایی کافی نیست. فیلمهایی که در جشنوارههای متعدد به موفقیت دست مییابند و تبلیغات قدرتمندانه و وسیعی دارند، طبعا در اسکار نیز بهتر دیده میشوند و از شانس بیشتری برای جلب توجه اعضای آکادمی برخوردارند. بنابراین، اگر تیم تولید قصد دارد این انتخاب را به موفقیتی واقعی بدل کند، باید به سرعت به سراغ توزیعکنندگان بینالمللی و کمپینهای تبلیغاتی هدفمند برود.
«پیرپسر» و اعتبار روتردام
یکی از رقبای جدی «علت مرگ نامعلوم» فیلم «پیرپسر» ساخته اکتای براهنی بود. این فیلم با حضور در جشنواره روتردام و کسب جایزه مهم، توجه بسیاری از منتقدان جهانی را جلب کرد. علاوه بر آن، حضور بازیگران شناختهشدهای چون لیلا حاتمی و حامد بهداد، اعتبار بیشتری به اثر بخشید. چنین ترکیبی دقیقا همان چیزی است که آکادمی اسکار به آن علاقهمند است: فیلمی با روایت بومی، اما درعینحال برخوردار از استانداردهای بینالمللی و ستارههای آشنا که البته فیلمی تلخ بود.
موفقیت در روتردام به معنای دیده شدن فیلم در محافل جدی سینمایی است و اگر کمیته انتخاب ایران با تمرکز بر شانس جهانی تصمیم میگرفت، احتمالا این فیلم بهعنوان نماینده انتخاب میشد. علاوه بر این «پیرپسر»، فارغ از مضمونش، از لحاظ فرمی هم خصلتهای سینمایی برجستهای دارد که ممکن بود به مذاق اعضای آکادمی خوش بیاید.
«زن و بچه» و فرصت ازدسترفته کن
سعید روستایی که پیشتر با فیلمهای اجتماعیاش نگاههای جهانی را به خود جلب کرده بود و این احتمال وجود داشت که با «زن و بچه» بتواند در کن به موفقیت برسد، عملا در این رویداد مهم ناکام ماند و کمی بعد، نمایش فیلم در ایران هم ثابت کرد که با یک شاهکار یا حتی یک اثر چشمگیر مواجه نیستیم. «زن و بچه» به شدت تحت تأثیر سنت سالهای اخیر سینمای ایران در تولید فیلمهای تلخ اجتماعی است و میتوان گفت واجد خلاقیت برجستهای، چه در مضمون و چه در فرم نیست. علاوه بر این، فیلمنامه پرحفره و ضرباهنگ آزاردهنده این فیلم پردیالوگ نیز عواملی بودند که شانسش برای معرفی به اسکار را کاهش دادند.
«زیبا صدایم کن» در آینه جشنواره فجر
فیلم رسول صدرعاملی با کسب جایزه بهترین فیلم از چهلوسومین جشنواره فیلم فجر، جایگاه مهمی را در سطح سینمای داخلی به دست آورد. این فیلم اقتباسی از یک رمان نوجوانانه است و با روایتی ساده و انسانی توانست تماشاگران داخلی را تحت تأثیر قرار دهد. برای نهادهای فرهنگی، چنین آثاری نمونهای از سینمای خانوادگی و همسو با ارزشهای اجتماعی بهشمار میروند و همین ویژگی میتواند دلیلی برای حضور آن در فهرست نهایی باشد.
اما مسأله اینجاست که فیلم خوشساخت رسول صدرعاملی صرفا برای مخاطب داخلی ساخته شده و بسیاری از مؤلفههایش برای بیننده غیرایرانی مبهم خواهد بود. «زیبا صدایم کن» از منظر فرمی و مؤلفههای هنری نیز خلاقیت برجستهای ندارد و حتی اگر به اسکار میرفت هم بعید بود به جمع نامزدهای نهایی راه یابد. بنابراین، هرچند «زیبا صدایم کن» فیلمی قابلاحترام و موفق در ایران است، اما برای رقابت در سطح جهانی گزینه چندان مناسبی به نظر نمیرسید.
«رها» و ستاره درخشانش
فیلم «رها» ساخته حسام فرهمند نیز در میان گزینههای نهایی ایران برای معرفی به اسکار قرار داشت. اولین تجربه بلند این کارگردان جوان با حضور شهاب حسینی، بدون شک توجه زیادی جلب کرد. بازیگر شناختهشدهای که پیشتر در دو فیلم «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» اصغر فرهادی نیز تجربه کسب اسکار را داشته، میتوانست برگ برندهای برای این فیلم باشد.
بااینحال «رها» بیش از آنکه در جشنوارههای بینالمللی بدرخشد، در فضای داخلی مطرح شد. نبود سابقه فستیوالی معتبر در خارج از کشور، شانس این فیلم را برای موفقیت در اسکار به شدت کاهش داد. در رقابت با آثاری که در کن یا روتردام دیده شده بودند، «رها» ناگزیر در جایگاهی پایینتر قرار گرفت.
مناقشات انتخاب نهایی
اگر معیار اصلی را موفقیت در اسکار بدانیم، شاید انتخاب «علت مرگ نامعلوم» چندان درست به نظر نرسد. «زن و بچه» با حضور در کن و «پیرپسر» با موفقیت در روتردام از نظر اعتبار جهانی گزینههای بسیار قویتری بودند. بااینحال، کمیته انتخاب به سراغ گزینهای رفت که کمترین حاشیه را داشت و از نظر داخلی بیشترین توافق را ایجاد میکرد. نتیجه چنین روندی، انتخاب فیلمی شد که شانس متوسطی برای دیده شدن در اسکار دارد، اما احتمال حضور در فهرست نهایی را تنها در صورت یک کمپین قدرتمند خواهد یافت.
برای اینکه انتخاب ایران امسال تنها حضوری نمادین نباشد، باید اقدامات جدی صورت گیرد. نمایش «علت مرگ نامعلوم» در جشنوارههای اروپایی و آمریکایی، همکاری با پخشکنندگان معتبر، برگزاری نمایشهای ویژه برای اعضای آکادمی و برجسته کردن موفقیتهای فنی آن، همه عواملی هستند که میتوانند شانس این فیلم را افزایش دهند. اسکار نه فقط عرصه رقابت هنری، بلکه میدان نبردی تبلیغاتی و رسانهای است. هر فیلمی که بتواند داستان خود را به درستی روایت کند و توجه جهانی را جلب کند، حتی با امکانات محدود، قادر است به موفقیتی بزرگ دست یابد.
انتخاب نماینده اسکار: قاعده یا سلیقه؟
انتخاب فیلمی که قرار است بهعنوان نماینده ایران در اسکار فرستاده شود، اغلب بیشتر شبیهِ نتیجه یک گفتوگوی درونی میان سلیقهها و ملاحظات نهادی است تا خروجی یک روند شفاف و قابل پیشبینی. در غیاب آییننامه روشن و معیارهای منتشرشده، هر دوره انتخاب میتواند رنگ و بوی مدیران و ترکیب هیأت انتخاب آن سال را بگیرد؛ همین امر باعث میشود فیلمهایی با زبان، ژانر و جهانبینی کاملا متفاوت، یکی پس از دیگری، برای اسکار مطرح شوند. این تنوع به خودی خود ارزش دارد، اما وقتی نتیجهاش سردرگمی بینالمللی و ناتوانی در ایجاد یک «تصویر ملی منسجم» شود، باید پرسید آیا این شیوه، به منافع سینمای ملی ما خدمت میکند یا به آن آسیب میزند؟
در اکثر کشورها روال معرفی نماینده اسکار فارغ از اختلافات سیاسی، بر پایه مجموعهای از معیارهای فنی و استراتژیک تعریف میشود؛ معیارهایی که شامل سابقه فستیوالی، قابلیت جذب توزیعکننده بینالمللی، تمِ جهانی و قابلیت ارائه کمپین تبلیغاتی است. اما در تجربه ما، به جای یک چارچوب ثابت، مجموعهای از قواعد نانوشته حاکم است که با تغییر مدیران و اولویتهای هر دوره تغییر شکل میدهد. نتیجه این است که فیلمسازان و تهیهکنندگان نمیتوانند براساس یک نقشه راه بلندمدت برنامهریزی کنند؛ آنها نمیدانند اگر فیلمشان رویدادهای بینالمللی موفق شود، آیا این موفقیت وزن کافی در تصمیمگیری داخلی خواهد داشت یا خیر.
این بیقاعدگی دوروی دارد. از یک سو به انتخابهای خلاقانه و غیرقابل پیشبینی تنوع میبخشد و از سوی دیگر باعث میشود تصمیمگیران بر اساس «سلیقه آن سال» عمل کنند نه بر اساس معیارهای حرفهای که احتمال موفقیت بینالمللی را افزایش میدهد. وقتی هیچ معیار اعلامشدهای وجود ندارد، هر گونه تصمیمی توجیهپذیر میشود و در نتیجه شفافیت و اعتماد عمومی به روند انتخاب آسیب میبیند.
تصمیمگیری درباره نماینده اسکار غالبا به هیأتی واگذار میشود که ترکیب آن بسته به سیاستگذاریهای سازمانهای متولی ممکن است تغییر کند. در این ساختار، وزن سلیقه فردی اعضا و سیاستهای بالادستی اغلب تعیینکنندهتر از معیارهای فنی است. انتخاب فیلمی که «کمحاشیه» باشد یا با تصویر موردنظر نهادها همخوانی داشته باشد، ممکن است بر فیلمی ارجحیت یابد که در محافل بینالمللی بهتر دیده شده و شانس رقابتی بیشتری دارد.
این وضعیت پیامدهایی دارد که فراتر از یک تصمیم سالیانه است. سلیقه تصمیمگیران مسیر حرفهای فیلمسازان را شکل میدهد و در بلندمدت انواع فیلمهایی را که امکان دیده شدن بینالمللی پیدا میکنند تعیین میکند. وقتی سلیقههای متغیر حاکم شوند، رشد استراتژیک یک جریان سینمایی قابل اتکا دشوار میشود؛ فیلمسازانی که روی پروژههایی سرمایهگذاری میکنند که برای بازار بینالمللی طراحی شدهاند، ممکن است ناگهان ببینند آثارشان نادیده گرفته میشود، زیرا با الگوی فرهنگی - سلیقهای جدید ناسازگار است.
وقتی هر سال فیلمی از ژانر، فرم و گفتمان متفاوت به اسکار معرفی میشود، مخاطب جهانی تصویر شفافی از «سینمای ایران» دریافت نمیکند. این امر دو پیامد ملموس دارد: نخست اینکه هویت سینمای ملی به صورت یکپارچه و قابلفهم ارائه نمیشود و دوم اینکه امکان ساختن یک روایت طولانیمدت و مؤثر برای جذب توجه بینالمللی از بین میرود. رسانهها، منتقدان و اعضای آکادمی برای قضاوت و درک بهتر نیازمند نمونههای پیوسته و قابل تبیین هستند؛ تغییرات مکرر در نوع آثار ارسالی این امکان را کمرنگ میکند.
نباید این نکته را فراموش کرد که تنوع ژانری و زبانی خود سینما را غنی میکند، اما این غنای درونمرکزی باید با یک استراتژی بیرونی همراه شود تا تبدیل به تصویر مثبت و قابلفروش شود. بدون این استراتژی، همان تنوع به جای نقطه قوت به نشانهای از بینظمی و فقدان برنامهریزی تلقی خواهد شد.
برای اصلاح این روند، ابتدا لازم است آییننامهای شفاف و عمومی برای انتخاب نماینده تدوین و منتشر شود که ترکیبی از معیارهای فنی و استراتژیک را در بر گیرد. دوم اینکه ترکیب هیأت انتخاب باید نمایانگر تنوع نگاههای سینمایی باشد و دوره تصدی اعضا و نحوه جایگزینی آنها مشخص و قاعدهمند شود تا تأثیر سلیقه فردی کاهش یابد. سوم، ایجاد یک واحد تخصصی بینالمللی در بدنه متولیان سینما که مأموریتش پیگیری کمپینهای اسکار، برقراری ارتباطات بینالمللی با سینمای جهان و تقویت حضور فستیوالی باشد، میتواند به صورت حرفهای شانس آثار را افزایش دهد.