sobhe-no.ir
2231
یکشنبه، ۰۲ آذر ۱۴۰۴
3
بیانیه جدید تاج‌زاده چگونه علیه ایده اصلاح‌طلبی عمل می‌کند؟

تـاج ز اده علیـه فلسفه اصلاحات

صبح نو

بیانیه جدید تاج‌زاده چگونه علیه ایده اصلاح‌طلبی عمل می‌کند؟

تـاج ز اده علیـه فلسفه اصلاحات

بیانیه اخیر مصطفی تاج‌زاده، با محتوای آشکار ساختارشکنانه، بار دیگر نشان داد که برخی جریان‌ها در داخل کشور نه به اصلاح قانونی و مشروع، بلکه به براندازی نرم و مخفیانه چشم دوخته‌اند. این اظهارات در شرایطی مطرح شد که ایران با مجموعه‌ای از چالش‌های داخلی و بین‌المللی روبه‌رو است و هرگونه تحریک نارضایتی یا تضعیف اعتماد عمومی می‌تواند پیامدهای خطرناکی به همراه داشته باشد.
در این میان، سکوت جبهه اصلاحات و احزاب موسوم به اصلاح‌طلب در برابر این مواضع، بیش از خود اظهارات تاج‌زاده اهمیت دارد. این سکوت، نه‌تنها به منزله یک پیام مبهم سیاسی است، بلکه می‌تواند به تفسیر ضمنی موافقت یا همراستایی با پروژه‌های ضدملی منجر شود. تاج‌زاده با استفاده از زبانی پیچیده و پرابهام، مفهوم «تغییرات ژرف و گذار به دموکراسی» را مطرح کرده که به وضوح خارج از چارچوب قانونی کشور است. او تلاش می‌کند بحران و نارضایتی را به‌عنوان پیش‌شرط مشروعیت تغییرات معرفی کند و عملا زمینه‌ساز تحریک افکار عمومی علیه ساختارهای قانونی و حاکمیتی می‌شود. این نوع اظهارات می‌تواند انسجام ملی را تضعیف کند و اعتماد عمومی به نهادهای قانونی را کاهش دهد. ظرفیت سوءاستفاده گروه‌های معاند داخلی و خارجی را افزایش دهد. مسیر افکار عمومی را از مطالبه اصلاح قانونی و مشروع به سمت اعتراضات ساختارشکنانه هدایت کند. تاج‌زاده با القای ضرورت «تحولات بنیادین» و «گذر از حکومت موجود» بدون توجه به قانون اساسی، عملا مسیر براندازی نرم را دنبال می‌کند. این مسیر نه‌تنها مشروعیت ندارد، بلکه با مخاطرات مستقیم برای امنیت ملی، ثبات سیاسی و آرامش اجتماعی همراه است. رسانه‌ها و جریان‌های انقلابی باید با تحلیل دقیق و افشای پروژه‌های براندازانه، مانع تضعیف انسجام ملی و سوءاستفاده دشمنان شوند. سکوت یا کم‌کاری در این زمینه، خود به‌عنوان یک همدستی ضمنی قابل تفسیر است.
 سکوت جبهه اصلاحات
سکوت جریان اصلاح‌طلب در برابر اظهارات اخیر تاج‌زاده، فارغ از قضاوت ارزشی، یک نشانه سیاسی است که نیاز به بررسی دقیق دارد. این سکوت الزاما به معنای تأیید نیست؛ در سیاست، سکوت می‌تواند ناشی از محاسبه، اختلاف داخلی، یا اجتناب از هزینه‌سازی باشد. در تحلیل رفتار اصلاح‌طلبان می‌توان چند محور را جدی‌تر بررسی کرد.
یک محور، فرسایش جدی سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان در سال‌های اخیر است؛ وضعیتی که باعث شده بخش قابل‌توجهی از این جریان، از ورود مستقیم به مسائل حساس پرهیز کند. برای این طیف، هر اظهارنظر رادیکال می‌تواند شکاف بیشتری میان آن‌ها و بدنه اجتماعی‌شان ایجاد کند. در چنین فضایی، سکوت یک استراتژی کم‌هزینه‌تر به نظر می‌رسد.
محور دوم، وجود شکاف درونی میان اصلاح‌طلبان درباره راهبرد آینده است. گروهی همچنان بر حضور در چارچوب رسمی و رقابت سیاسی معتقدند، اما طیفی دیگر که به‌طور غیررسمی به «چپ نو» مشهور شده، از گفتمان‌های رادیکال‌تری استقبال می‌کند. اظهارات تاج‌زاده دقیقا در نقطه‌ای قرار دارد که می‌تواند این شکاف را تشدید کند و شاید سکوت فعلی از ترس شعله‌ور شدن اختلافات نشأت گرفته باشد.
محور سوم، نگاه بیرونی به شرایط منطقه‌ای و اجتماعی ایران است. در سال‌های اخیر سطح مداخلات خارجی، فشارهای رسانه‌ای و عملیات روانی علیه ایران افزایش یافته و جریان‌های سیاسی داخلی بیش از هر زمان درباره نوع موضع‌گیری خود حساس‌اند. برای اصلاح‌طلبان، هرگونه موضع‌گیری صریح در این فضا احتمالا با سوءبرداشت یا مصادره به مطلوب همراه می‌شود. این سکوت، چه ناشی از محافظه‌کاری باشد و چه از اختلاف درونی، نتیجه‌ای مهم دارد: فقدان ارائه روایت جایگزین. این خلأ، خود می‌تواند زمینه‌ساز رشد گفتمان‌هایی شود که چارچوب‌های رسمی کشور را نادیده می‌گیرند.

 پیامدهای گفتمان ساختارشکنانه بر سیاست داخلی
گفتمان ساختارشکنانه، مانند آنچه از سوی تاج‌زاده طرح شد، در عمل می‌تواند پیامدهایی ایجاد کند که بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور اثرگذار باشد.
یکی از پیامدها، افزایش شکاف ادراکی میان جامعه و حاکمیت است. طرح مداوم ایده‌هایی مانند «گذار» یا «تحول بنیادین» بدون ارائه مسیر مشخص و قانونی، باعث می‌شود بخشی از جامعه دچار تصور ناتوانی سیستم از اصلاح شود. چنین ادراکی، حتی اگر مبتنی بر واقعیت نباشد، به مرور اعتمادسازی را دشوار می‌کند.
پیامد دیگر، تقویت روایت‌های خارجی درباره ضعف یا شکنندگی ساختارهای قانونی ایران است. رسانه‌های معاند و بازیگران خارجی معمولا از چنین اظهاراتی برای پیشبرد روایت‌های خود بهره می‌برند. این امر می‌تواند به افزایش فشارهای روانی، سیاسی و رسانه‌ای بر کشور منجر شود.
پیامد سوم، تأثیر بر محاسبات نخبگان داخلی است. نخبگان، چه اقتصادی و چه سیاسی، در فضایی که گفتمان ساختارشکنی برجسته شود، به سمت احتیاط بیشتر در سرمایه‌گذاری و فعالیت سیاسی حرکت می‌کنند. این احتیاط می‌تواند سرعت تصمیم‌گیری و تحرک در سیاست داخلی را کاهش دهد.
در مجموع، گفتمان ساختارشکنانه در صورت فقدان قصد تقابلی نوعی ابهام راهبردی ایجاد می‌کند که هزینه‌های آن برای کشور قابل چشم‌پوشی نیست.

ریشه‌های فکری و تاریخی گفتمان ساختارشکنانه
برای فهم اظهارات اخیر، باید آن‌ها را در امتداد یک سنت فکری بررسی کرد که از دهه هفتاد در میان بخشی از روشنفکران و فعالان سیاسی ایران شکل گرفت. این طیف، به‌ جای تمرکز بر اصلاحات تدریجی، به تغییرات سریع و اصطلاحا «گذار» علاقه نشان داده است؛ گذار در ادبیات آنان معمولا به معنای عبور از ساختارهای رسمی، نه اصلاح آن‌ها، تلقی می‌شود.
این گفتمان بر پایه چند پیش‌فرض بنا شده است. نخست، تصور ناتوانی ساختار سیاسی از جذب اصلاحات. دوم، فرض اجتناب‌ناپذیر بودن تنش سیاسی برای رسیدن به تحول. سوم، اثرپذیری از الگوهای خارجی که لزوما با ساختار اجتماعی ایران همخوانی ندارند.
تاج‌زاده، چه بخواهد چه نخواهد، سخنگوی بخشی از همین سنت شده است. تحلیل دقیق این روند کمک می‌کند بفهمیم چرا چنین اظهاراتی تکرار می‌شود و چرا در میان برخی جریان‌ها پژواک پیدا می‌کند.

 موقعیت کنونی کشور و حساسیت زمان طرح این مباحث
هنگامی که کشوری درگیر چالش‌های اقتصادی، فشار خارجی یا تحولات منطقه‌ای است، هر سخن و تحلیلی نقش بیشتری در شکل‌دهی به افکار عمومی پیدا می‌کند. شرایط امروز ایران، از جنگ غزه تا رقابت قدرت‌های بزرگ، فضای پیچیده‌ای ایجاد کرده که در آن هر پیام سیاسی ممکن است پیامدهایی بسیار فراتر از نیت اولیه‌اش داشته باشد. در چنین شرایطی طرح ایده‌هایی که تصویر بی‌ثباتی می‌سازد، می‌تواند در معادلات خارجی به‌عنوان نشانه ضعف محاسبه شود. این امر اعتماد سرمایه‌گذاران داخلی، تصمیم‌گیران خارجی و حتی گروه‌های سیاسی رقیب را تحت تأثیر قرار می‌دهد. به همین دلیل است که مسئولیت نخبگان سیاسی در این دوره بسیار سنگین‌تر است. هر تحلیل باید وزن محیط را در نظر بگیرد.
جامعه ایران یکدست نیست و واکنش به چنین اظهاراتی نیز در میان گروه‌های مختلف یکسان نخواهد بود. جوانان دانشگاهی ممکن است این سخنان را نشانه صراحت یا شجاعت تلقی کنند، درحالی‌که اقشار میان‌سال و فعالان اقتصادی آن را به‌عنوان سیگنالی از بی‌ثباتی ببینند. گروه‌های کم‌تجربه‌تر تحت تأثیر فضای مجازی، ممکن است آن را دست‌مایه هیجان سیاسی کنند. در نگاه جامعه‌شناختی، گفتمان ساختارشکنی بیشتر در میان گروه‌هایی بازتاب پیدا می‌کند که احساس می‌کنند از فرصت‌های اقتصادی یا اجتماعی بازمانده‌اند. این گروه‌ها پتانسیل بالایی دارند که روایت‌های ساده‌سازی ‌شده را بپذیرند. همین پتانسیل، زمینه سوءاستفاده رسانه‌های خارجی را فراهم می‌کند. 
شناخت این لایه‌های اجتماعی برای هر رسانه مسئول ضروری است؛ زیرا تحلیل درست تنها زمانی اثرگذار است که بتواند پل ارتباطی با واقعیات ذهنی مخاطب بسازد.
نقش رسانه‌های معاند در برجسته‌سازی گفتمان ساختارشکنانه
رسانه‌های خارجی دارای رویکرد تقابلی با ایران، معمولا از هر سخنی که بتواند تصویری از اختلاف داخلی یا بی‌ثباتی ترسیم کند استفاده می‌کنند. این رسانه‌ها از سال‌ها پیش، الگوی مشخصی را دنبال کرده‌اند: انتخاب سخنان تند یا خاکستری، بریدن آن‌ها از زمینه واقعی و تبدیل آن‌ها به شواهدی برای ادعاهای کلان‌تر.
اظهارات اخیر تاج‌زاده نیز در این چارچوب قرار گرفت. این رسانه‌ها نه‌تنها آن‌ها را برجسته کردند، بلکه تلاش کردند آن را نشانه‌ای از «پایان اصلاح‌پذیری» یا «شروع دوران گذار» در ایران جلوه دهند. این تصویرسازی بیشتر در راستای عملیات روانی است تا فهم واقعیت.
بررسی دقیق نشان می‌دهد که این رسانه‌ها راهبردی مشخص دارند، پررنگ کردن گفتمان‌هایی که از داخل کشور می‌توانند به‌عنوان ابزار فشار روانی استفاده شوند. چنین روندی لزوما به معنای تأثیر تعیین‌کننده نیست، اما توجه به آن می‌تواند در تحلیل واکنش‌های بین‌المللی کمک کند. در فضای سیاسی ایران، نقد ساختاری یک نیاز طبیعی و منطقی است. نهادهای رسمی، سیاست‌های اجرایی و حتی سازوکارهای تصمیم‌گیری می‌توانند مورد ارزیابی دقیق و انتقادی قرار گیرند. این نقدها اگر بر پایه مصالح ملی و تحلیل دقیق باشد، نه‌تنها تهدید نیست، بلکه فرصت اصلاح است. ساختارشکنی اما ماهیتی متفاوت دارد. این رویکرد معمولا بر این پیش‌فرض بنا شده که اصلاحات درون‌سیستمی ناممکن است و تنها راه‌حل، عبور از کل ساختار است. مشکل اینجاست که چنین رویکردی معمولا فاقد مسیر روشن است و باعث افزایش ابهام می‌شود.

بخش یازدهم: پیامدهای احتمالی برای آینده اصلاح‌طلبان
سکوت در برابر اظهارات ساختارشکنانه یک پیام روشن دارد: جریان اصلاح‌طلب هنوز تکلیف خود را با راهبرد آینده‌اش روشن نکرده است. اگر این جریان بخواهد به رقابت سیاسی بازگردد، باید موقعیت خود را نسبت به گفتمان‌های رادیکال شفاف‌سازی کند.
در غیر این صورت، دو پیامد محتمل خواهد بود. نخست، از دست رفتن اعتماد بخش‌هایی از بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان که همچنان به تغییر تدریجی در چارچوب رسمی باور دارند. دوم، تقویت گفتمان‌های خارج از چارچوب که ممکن است کل جریان اصلاح‌طلب را به سمت رادیکالیسم ناخواسته سوق دهد.
این وضعیت حتی برای خود اصلاح‌طلبان نیز چالش‌برانگیز است؛ زیرا هرگونه رفتار غیرشفاف می‌تواند به کاهش ظرفیت چانه‌زنی آینده‌شان در عرصه سیاسی منجر شود.

تأثیر این گفتمان بر انسجام ملی
انسجام ملی زمانی تضعیف می‌شود که روایت‌های متعارض بدون مرزبندی روشن در فضای عمومی پخش شوند. اظهاراتی که نسبت به آینده سیاسی کشور تصویر مبهمی ایجاد می‌کنند با نیت خیرخواهانه می‌توانند به کاهش احساس امنیت روانی جامعه منجر شوند.
در فضای کنونی ایران، با توجه به فشارهای خارجی، تحولات منطقه‌ای و جنگ غزه، هرگونه نشانه‌ای از اختلاف داخلی می‌تواند توسط بازیگران بیرونی تفسیر امنیتی شود. انسجام ملی دقیقا در چنین مقاطعی اهمیت تعیین‌کننده پیدا می‌کند. به همین دلیل، تحلیل اظهارات ساختارشکنانه تنها یک بحث نظری نیست؛ بلکه بخشی از بررسی عوامل مؤثر بر تاب‌آوری سیاسی و اجتماعی کشور محسوب می‌شود.
آنچه تاج‌زاده نوشته را از سویی می‌توان ، زندانی دانست که او برای اصلاح طلبان درست کرده که امکان میانه روی را از دست می‌دهند و به تعبیری اصلاحات گروگان افکار رادیکال او می‌شودن و از سوی دیگر شاید برخی اصلاح‌طلبان رادیکال هم علاقه‌مند باشند تا ذیل گفتار رادیکال و ساختارشکنانه تاج‌زاده امکان عمل سیاسی بیابند. 
در هر دو حالت چه اصلاح طلبان اسیر تاجزاده باشند یا همراه او، تردیدی نیست که این فتنه در صورتی که مقابل او نایستند مشروعیت اصلاحات را از بین خواهد برد و آن را خرج ساختارشکنی 
خواهد کرد.

captcha
شماره‌های پیشین