sobhe-no.ir
2240
یکشنبه، ۱۶ آذر ۱۴۰۴
2

صبح نو

صــف‌کشــی بیرون رفتگان

اخیرا پوستری از مناظره «محمد مهاجری» و «علی‌اصغر شفیعیان» منتشر شد، تصویری که شکاف تازه‌‌ای که در دل جریان اصلاح‌طلبِ همراه دولت پزشکیان شکل گرفته را به خوبی نشان می‌داد. شکافی که اگرچه آرام و بی‌سر و صدا آغاز شد، اما حالا در سطح چهره‌های شناخته‌شده این جریان به یک تقابل تمام‌عیار تبدیل شده است.  مهاجری که تا چند ماه پیش در مرکز اتاق رسانه‌ای دولت قرار داشت، امروز در صف منتقدان ایستاده؛ همان صفی که چهره‌هایی چون فیاض زاهد، آذری‌جهرمی و بخشی از نیروهای نزدیک به ظریف نیز در آن حضور دارند. این طیف معتقد است دولت پزشکیان از مسیر مورد انتظار آن‌ها فاصله گرفته و دیگر نمی‌توان از آن دفاع بی‌قیدوشرط کرد. این گروه دارای اشتراک هایی با تیم روحانی و علی لاریجانی هستند و شاید در ذهن خود درباره نامزدی لاریجانی هم فکر کنند. در مقابل، طیفی دیگر از اصلاح‌طلبان از شفیعیان تا طباطبایی‌ها و حضرتی بر این باورند که باید از دولت حمایت کرد و اجازه نداد روایت اصلاح‌طلبی به نام طیف ناراضی بازنویسی شود. پوستر مناظره، نماد این دوگانه تازه است، یک سوی آن نیروهایی قرار دارند که از دولت عبور کرده‌اند و سوی دیگر کسانی که همچنان خود را بخشی از بدنه فکری دولت می‌دانند.
این تقابل دیگر فقط رسانه‌ای نیست؛ رنگ رقابتی گرفته و به‌ تدریج حال‌وهوای یک صف‌بندی انتخاباتی را پیدا می‌کند. علاوه بر منتقدان دولت در جبهه اصلاحات، طیف نزدیک به اعتدال هم در تلاش‌اند مرجعیت فکری خود را از نو و در مرزبندی با دولت بسازند؛ روایتی که به اعتقاد آنان با عملکرد دولت تضعیف شده و نیازمند بازسازی است.
در میانه این صف‌بندی، نام علی لاریجانی بیش از همه به گوش می‌رسد. او نه اعلام نامزدی کرده و نه حتی نشانه‌ای از تمایل نشان داده، اما بخشی از اصلاح‌طلبان و اعتدالیون ناراضی، آرام و بی‌سروصدا در حال شکل‌دهی به یک هویت سیاسی جدید حول او هستند.
 این اتفاق معمولا زمانی رخ می‌دهد که یک اردوگاه سیاسی از بحران رهبری رنج می‌برد. برای این طیف، لاریجانی یک انتخاب پارادوکسیکال اما کاربردی است؛ نه اصلاح‌طلب کلاسیک است و نه دشمن گفتمانی آنان و همین موقعیت میانه او را به گزینه‌ای حداقلی، اما قابل ‌اجماع تبدیل کرده است.
این روند را اگر در تصویر وسیع‌تر سیاست ایران قرار دهیم، یک واقعیت دیگر هم روشن‌تر می‌شود که اپوزیسیون درون دولت در حال تولد یک «جبهه سوم» است. جبهه‌ای که نه نگاه منتقد مطلق دارد و نه همراهی کامل و اگر انسجام پیدا کند، می‌تواند وزن تازه‌ای به معادلات سیاسی انتخابات آینده اضافه کند. هرچند در حال حاضر بیشتر شخص‌محور است و فاقد ساختار منسجم، اما به‌ وضوح در حال گسترش است.
البته اختلاف امروز فقط محصول دولت پزشکیان نیست. این شکاف ریشه‌ای قدیمی دارد؛ از همان زمانی که اصلاح‌طلبان پس از ۹۲ میان اصلاح‌طلبان مشارکتی و تکنوکرات‌های نزدیک به دولت تقسیم شدند. در دوره روحانی نیز اختلافات زیرپوستی وجود داشت: بخشی معتقد بود باید از دولت تا لحظه آخر حمایت کرد تا دستاوردهای برجام حفظ شود، بخشی دیگر استدلال می‌کرد که دولت روحانی از هویت اصلاح‌طلبانه فاصله گرفته و تبدیل به پروژه‌ای شخص‌محور شده است. اکنون همان الگو در دولت پزشکیان دوباره زنده شده، فقط با چهره‌هایی جدید و میدان سیاسی متفاوت. این یادآوری نشان می‌دهد شکاف فعلی یک اتفاق ناگهانی نیست، بلکه امتداد یک گسل قدیمی است که هر بار در شرایط جدید خودش را بازتولید می‌کند.
منتقدان برخلاف ظاهر آرام‌شان، مجموعه‌ای مشخص از گلایه‌ها دارند. آن‌ها احساس می‌کنند دولت در انتخاب وزرا محتاط و محافظه‌کار عمل کرده و فرصت باز کردن فضای سیاسی را از دست داده است. در حوزه اقتصاد، بخشی از نیروهای نزدیک به جریان اصلاح‌طلب معتقدند تیم دولت فاقد قدرت ریسک‌پذیری لازم برای اصلاح ساختارهای ناکارآمد است و همچنان اسیر نگاه سنتی به اقتصاد دولتی است. در عرصه سیاست خارجی نیز تصور می‌کنند دولت بیش از حد به مسیر میانه‌روانه اکتفا کرده و حاضر نشده از ظرفیت‌های دیپلماسی برای تعدیل فشارها استفاده کند. این نقدها به‌ روشنی نشان می‌دهد عبور از دولت فقط یک واکنش احساسی نیست، بلکه حاصل جمع‌بندی یک ارزیابی شکست‌خورده است. 
در برابر آن‌ها، طیف حامی دولت منطق دیگری دارد. این گروه معتقد است اصلاح‌طلبان اگر یک‌بار دیگر به سمت افتراق درونی بروند، عملا به سناریوی ۱۴۰۰ برمی‌گردند؛ سالی که پراکندگی نیروها و نزاع‌های درونی، فضای اجتماعی اصلاح‌طلبان را فلج کرد. آنان می‌گویند دولت پزشکیان آخرین فرصت برای اثبات کارآمدی گفتمان اصلاح‌محور است و فروپاشی حمایت از آن فقط میدان را برای جریان‌های رقیب باز می‌کند. از دید این طیف، خطر بزرگ‌تر نه عملکرد دولت، بلکه بازتعریف هویت اصلاح‌طلبی توسط طیفی است که خود را ناراضی دائمی معرفی می‌کند.
همین نگاه، شفیعیان و دیگران را در موقعیت دفاع مشروط نگه داشته است.
نکته پنهان اما تعیین‌کننده، نبرد روایت‌هاست. هر دو طیف رسانه دارند، تیم و مخاطب دارند. مهاجری، زاهد و طیف نزدیک به ظریف در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های تحلیلی نفوذ دارند و معمولا روایت انتقادی‌شان سریع‌تر دیده می‌شود. در مقابل، رسانه‌های نزدیک به دولت وزن ساختاری بیشتری دارند و می‌توانند تصویر رسمی‌تری از وضعیت ارائه کنند. این رقابت رسانه‌ای باعث شده اختلاف درون‌جریانی شتاب بیشتری بگیرد؛ هر طرف می‌کوشد روایت خود را به‌عنوان صدای اصلی اصلاح‌طلبان تثبیت کند.
برجسته شدن نام لاریجانی در چنین فضایی اتفاقی نیست. او در سال‌های اخیر به‌نوعی تبدیل به سیاستمدار قابل ‌مصرف برای این طیف شده؛ نه از خطوط قرمز اصول‌گرایی عبور کرده و نه به حدی از اصلاح‌طلبان فاصله گرفته که نتوان حولش اجماع ساخت. سابقه‌اش در برجام و تقابل پنهانش با جریان رادیکال اصول‌گرا، او را برای طیف ناراضی اصلاح‌طلب تبدیل به گزینه‌ای امن کرده است. آن‌ها به ‌دنبال کسی نیستند که پرچم اصلاحات را بلند کند؛ دنبال کسی هستند که سرمایه اجتماعی ازدست‌رفته جریان را احیا کند، بدون آنکه هزینه هویتی داشته باشند. همین پارادوکس به لاریجانی قدرت مانور می‌دهد. گرچه کابینه او در شعام رگه های بازگشت به جناح راست داشته باشد.
این جبهه تازه، هویت کاملا تثبیت‌شده‌ای ندارد، اما چند ویژگی واضح دارد. از یک‌سو نمی‌خواهد علیه دولت به صورت رادیکال شورش کند، چون خود را بخشی از بدنه تحول‌خواه می‌داند، از سوی دیگر حاضر نیست عملکرد دولت را بی‌قیدوشرط بپذیرد. این جبهه در حال شکل‌گیری بیشتر محصول وضعیت بی‌تصمیمی اردوگاه اصلاح‌طلب است؛ نه از عبور کامل مطمئن است، نه از همراهی بی‌چون‌وچرا. امیدوار است اگر بتواند ساختاری مشخص پیدا کند، بخشی از رأی شناور شهری را جذب کند؛ رأیی که نه جذب اصول‌گرایان می‌شود و نه با اصلاح‌طلبان کلاسیک رابطه عمیقی دارد. هر چند این تحلیل پای روی زمین ندارد. وزن انتخاباتی این جبهه دقیقا بستگی به میزان انسجام و توان روایت‌سازی آن دارد.
جامعه رأی اصلاح‌طلب هم این شکاف را فقط تماشا نمی‌کند. بخشی از طبقه متوسط شهری احساس می‌کند اصلاح‌طلبان در حال تکرار همان الگوی فرسایشی گذشته‌اند: اختلاف داخلی، چندصدایی و ناتوانی در تولید یک راهبرد روشن. در مقابل، بخشی دیگر خوشحال است که بالاخره نوعی بازنگری درونی در جریان شروع شده و همه چیز به اجماع‌های سنتی گذشته محدود نیست. این تردید و دوگانگی اجتماعی، به‌خودی‌خود یک پدیده سیاسی است و می‌تواند بر مشارکت و رفتار انتخاباتی آینده اثر بگذارد.
اگر این شکاف عمیق‌تر شود، انتخابات آینده با سه صدا از اردوگاه اصلاح‌طلب برگزار می‌شود: صدای دولت، صدای منتقدان اصلاح‌طلب و صدای جبهه سوم. این سه‌صدایی می‌تواند یا به تولید یک گزینه اجماعی منجر شود، یا به تکرار همان شکست‌های پیشین. نقطه ضعف این وضعیت، کاهش وزن چانه‌زنی اصلاح‌طلبان در صحنه ملی است، اما نقطه قوتش اینجاست که جریان را از رکود بلندمدت خارج می‌کند. بااین‌حال نتیجه نهایی به رفتار دولت هم وابسته است؛ اگر دولت بتواند دست‌کم بخشی از مطالبات جریان اصلاح‌طلب را پاسخ دهد، شکاف‌ها ترمیم‌پذیرند.
تحولات اخیر، چه در قالب یک پوستر مناظره باشد چه در قالب نقدهای پراکنده رسانه‌ای، نشانه یک دوران انتقالی است؛ دورانی که در آن اصلاح‌طلبان مجبورند تکلیف خود را با دولت، جامعه رأی و مفهوم رهبری سیاسی روشن کنند. این دوره پرهزینه، اما ضروری است. شکاف‌ها اگر مدیریت شوند، می‌توانند به بازسازی هویت اصلاح‌طلبی کمک کنند و اگر رها شوند، نسخه‌ای تازه از بحران رهبری سیاسی را به جریان تحمیل می‌کنند. آینده اصلاح‌طلبان بیش از هر زمان دیگری به توانایی‌شان در عبور از این چندپارگی وابسته است. در نهایت، این تحولات نشان می‌دهد جریان اصلاح‌طلبی در دولت پزشکیان دوره‌ای از بازتعریف و تجدید ساختار را آغاز کرده؛ دوره‌ای پیچیده، پرهزینه و اجتناب‌ناپذیر. مناظره روی پوستر، فقط برنامه یک شنبه‌شب نیست؛ نشانه‌ای است از تغییراتی عمیق که ممکن است تا موعد انتخابات آینده، صورت‌بندی سیاسی اصلاح‌طلبان را دگرگون کند.

captcha
شماره‌های پیشین