هراس از قدرت منطقهای ایران
سند امنیت ملی دولت آمریکا بیش از آنکه یک سند راهبردی باشد، مجموعهای از برداشتهای تبلیغاتی، امیدهای انتخاباتی و تحلیلهای غیرواقعبینانه است. نگرانی عمیق از قدرت ایران، تلاش برای بازسازی بازدارندگی اسرائیل، و توصیفهای اغراقآمیز از پیروزیهای آمریکا، نشان میدهد واشنگتن در برابر تغییرات ژئوپلیتیکی منطقه دچار سردرگمی است
راهبرد جدید امنیت ملی دولت آمریکا در قالب سندی ۳۳ صفحهای منتشر شده و قرار است شالوده سیاست خارجی و امنیتی کاخ سفید را در سالهای پیشرو ترسیم کند. این سند، که در سنت سیاسی آمریکا همواره بهعنوان نقشه راه امنیتی واشنگتن شناخته میشود، بیش از هر چیز بازتابدهنده برداشت دولت ترامپ از تهدیدها، رقبا و فرصتهای ژئوپلیتیکی جهان است. اما در میان دهها ادعا و تحلیل، یک محور برجستهتر از دیگر محورها دیده میشود:« ایران»؛ نام ایران تنها در بخش مربوط به خاورمیانه (غرب آسیا) سه بار تکرار شده، اما عملاً بخش قابل توجهی از تحلیل منطقهای سند را به خود اختصاص داده است.
به گزارش فارس، در سند جدید، ایران «مهمترین نیروی بیثباتکننده منطقه» معرفی شده و ادعا شده که طی دو سال گذشته «بهطور چشمگیر تضعیف» شده است. این گزاره در ظاهر یک تحلیل اطلاعاتی است، اما در عمق خود نشان میدهد که ساختار امنیتی آمریکا همچنان گرفتار هراس از قدرت منطقهای ایران است؛ قدرتی که طی جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل و پاسخهای چندلایه محور مقاومت، چهره واقعی خود را آشکار کرده و هزینههای هنگفتی به جبهه صهیونیستی تحمیل کرده است.
دولت آمریکا در این سند مدعی شده که عملیات نظامی اسرائیل پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (پس از عملیات طوفان الاقصی) و عملیات موسوم به «چکش نیمهشب» در ژوئن ۲۰۲۵، (آغاز جنگ 12 روزه میان ایران و اسرائیل) برنامه هستهای ایران را «بهشدت تخریب» کرده است. این ادعا، بیش از آنکه مبتنی بر دادههای فنی باشد، حاصل نگاه تبلیغاتی دولت ترامپ است. چرا که شواهد میدانی و گزارشهای آژانس نشان میدهد زیرساختهای حیاتی هستهای ایران بهصورت شبکهای، پراکنده و مقاومسازیشده طراحی شدهاند و هرگونه حمله محدود، صرفاً بخشی از ظرفیت را تحتتأثیر قرار میدهد، نه کل ساختار را.
توهم صلح میان ایران و اسرائیل
شاید عجیبترین ادعای سند، اعلام این است که ترامپ «میان ایران و اسرائیل توافق برقرار کرده» است؛ ادعایی که نه تنها هیچ نشانه دیپلماتیک یا سیاسی از آن وجود ندارد، بلکه اساساً با واقعیت میدان و روابط خصمانه رژیم صهیونیستی با ایران در تضاد کامل است. این گزاره بیش از هر چیز ماهیت تبلیغاتی و انتخاباتی سند را آشکار میکند؛ تلاشی برای ساختن یک دستاورد خیالی در حوزه سیاست خارجی. در واقع، سند امنیت ملی بهجای ارائه تصویری واقعی از قدرت در منطقه، به روایتسازی سیاسی پرداخته است. آنچه سند بهعنوان «تضعیف ایران» معرفی میکند، در واقع افزایش هزینههای درگیری برای اسرائیل، تغییر توازن بازدارندگی و گسترش عمق راهبردی ایران در غرب آسیاست.
وابستگی امنیتی آمریکا به منطقه غرب آسیا
نویسندگان سند ادعا میکنند که با «تضعیف ایران» و «وحدت جهان عرب در شرمالشیخ»، خاورمیانه (غرب آسیا) دیگر یک منبع بحران مزمن برای آمریکا نیست و واشنگتن میتواند تمرکز خود را به سمت رقابتهای بزرگتر با چین و روسیه منتقل کند. این گزاره نیز از واقعیت دور است. طی سالهای اخیر، آمریکا نه تنها نتوانسته وابستگی امنیتیاش به منطقه را کاهش دهد، بلکه به دلیل افزایش حملات علیه پایگاههایش در سوریه، عراق و دریای سرخ، ناچار شده حضور نظامی خود را تقویت کند.
از سوی دیگر، قدرت ایران در کنترل معادلات انرژی، خطوط انتقال، تنگه هرمز و بازیگران منطقهای باعث شده واشنگتن نتواند بهسادگی درهای غرب آسیا را پشت سر خود ببندد.
خود سند نیز اعتراف میکند که «جلوگیری از افتادن منابع انرژی خلیجفارس به دست دشمن» و «تضمین باز ماندن تنگه هرمز» جزو منافع حیاتی ایالات متحده است؛ تصریحی که نشان میدهد خاورمیانه (غرب آسیا) برای آمریکا نه یک انتخاب، بلکه یک وابستگی ساختاری است.
فرصتهایی که آمریکا از دست میدهد
در بخشی از راهبرد امنیت ملی به فرصتهای سرمایهگذاری آمریکا در حوزههای هوش مصنوعی، انرژی هستهای و صنایع دفاعی در منطقه غرب آسیا اشاره شده است. اما آنچه در سند گفته نشده، این است که رقبا و بهویژه چین و روسیه در همین حوزهها چندین گام جلوتر رفته و با توافقهای بلندمدت، بازارهای منطقه را تثبیت کردهاند. در چنین شرایطی، ادعای «فرصتهای جدید» بیشتر شبیه یک امیدواری سیاسی است تا یک تحلیل اقتصادی.
در مجموع، سند امنیت ملی دولت آمریکا بیش از آنکه یک سند راهبردی باشد، مجموعهای از برداشتهای تبلیغاتی، امیدهای انتخاباتی و تحلیلهای غیرواقعبینانه است. نگرانی عمیق از قدرت ایران، تلاش برای بازسازی بازدارندگی اسرائیل، و توصیفهای اغراقآمیز از پیروزیهای آمریکا، نشان میدهد واشنگتن در برابر تغییرات ژئوپلیتیکی منطقه دچار سردرگمی است.واقعیت این است که ایران نهتنها تضعیف نشده، بلکه با تثبیت بازدارندگی، گسترش نفوذ منطقهای و توسعه زیرساختهای راهبردی، به بازیگری تعیینکنندهتر از هر زمان دیگر تبدیل شده است.















