ارزیابیهای شكلگرفته نشان میدهد كه ایالاتمتحده در وضعیت «دولت ضعیف» قرار دارد. دولت ضعیف به معنای آن است كه ساختار سیاسی قابلیت لازم برای فرهنگسازی، دولتسازی، نخبهسازی و سیاستسازی را از دست میدهد. «فرید زكریا» اولین نشانه دولت ضعیف را در ارتباط با ساخت قدرت، الگوی تصمیمگیری و چگونگی ایفای نقش آمریكا در مدیریت امور جهانی تبیین میكند. درباره ساخت قدرت آمریكا به این موضوع اشاره دارد كه شكلبندی قدرت در آمریكا درحال تغییر است.علت اصلی آن را باید در كاهش جایگاه نخبگان، كارگزاران و دولتمردان آمریكایی دانست. قبل از این مرحله تاریخی برخی از نظریهپردازان جامعهشناسی سیاسی همانند «سیرات میلز» علت اصلی چنین فرایندی را ناشی از چالشهای حكمرانی میداند. میلز به این موضوع اشاره دارد كه گروه محدودی از افراد صاحب نفوذ در آمریكا معادله و ساخت قدرت را در اختیار دارند. كارگزارانی كه براساس عصبیت شروع كرده و توانستند معادله قدرت را در جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و بحرانهای مربوط به جنگ سرد مدیریت کنند. علت اصلی مدیریت قدرت ازسوی این گروه از نخبگان، بهرهگیری از اصل عقلانیت راهبردی و موازنه قدرت بین بازیگران بوده است.
دومین نشانه دولت ضعیف را میتوان در ماهیت تصمیمگیری ارزیابی نمود. تصمیمات اتخاذشده ازسوی بسیاری از رهبران سیاسی آمریكا عمدتا ماهیت چالشی داشته است. برخی از كارگزاران سیاست خارجی و راهبردی آمریكا از الگوی كنش تهاجمی بهره میگیرند. ترامپ درصدد بود تا ارتقای قدرت آمریكا را بدون توجه به معادله و موازنه قدرت از طریق سازوكارهای تهاجمی پیگیری كند. راهبرد آفندی را میتوان در الگوی رفتاری جورج بوش پسر، ترامپ و گروههای محافظهكار امنیتی آمریكا مشاهده کرد.
نگرانیهای ژئوپلیتیكی و امنیتی اصلیترین عامل كنش تهاجمی ترامپ در دوران جدید بوده است. جابهجایی در ژئوپلیتیك قدرت بهمنزله واكنش طبیعی آمریكا برای مقابله با تهدیداتی محسوب میشود كه در محیط منطقهای شكل گرفته و گسترش پیدا میكند. نقطه مقابل تصمیمگیری راهبردی در حوزه حكمرانی آمریكایی مربوط به افرادی همانند جوزف بایدن است. بایدن در زمان رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری2020 آمریكا از اعتمادبهنفس لازم برخوردار بود تا به این موضوع اشاره داشته باشد كه آمریكا در دوران بعد از ترامپ باید وارد «عصر رهبری» شود.
رهبری سیاست جهان رویكردی ژئوپلیتیكی محسوب میشود. چنین مفهومی بهمنزله نقد سیاستهای تهاجمی ترامپ بوده و بسیاری از تحلیلگران و نظریهپردازان آمریكایی تلاش دارند تا معادله «رهبری»، «سلطه»، «یكجانبهگرایی» و «چندجانبهگرایی» را از یكدیگر متمایز سازند. بایدن به این موضوع اشاره داشت كه اعتبار و میزان اثربخشی سیاستهای آمریكا در جهان در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ به میزان قابلتوجهی كاهش یافته و آمریكا باید در چگونگی استفاده از نیروهای نظامی، گروههای تخصصی، اطلاعاتی و دیپلماتهای خود تجدیدنظر كند.در نگرش بایدن، سیاستهای ترامپ به ارزشهای دموكراتیك و منافع ملی آمریكا در ارتباط با متحدین و حوزههای بحرانی آسیب بسیار زیادی زده است. آمریكا باید درباره ارزشهای دموكراتیك، آینده اقتصادی و چگونگی تعامل با متحدین و رقبای خود نقش رهبری را ایفا کند. اگرچه بایدن تلاش همهجانبهای به انجام رساند تا موقعیت آمریكا را ارتقا دهد اما واقعیت ساختاری و الگوی كنش بایدن در بسیاری از مراسم عمومی منجر به كاهش اعتبار ملی آمریكا شده است.
عدم تعادل شخصیتی را میتوان بهعنوان سومین نشانه دولت ضعیف در آمریكا یا هر كشور دیگری دانست. عدم تعادل مبتنی بر الگوهای كنش شخصیتی و چگونگی تصمیمگیری در شرایط بحرانی است. شرط لازم برای تحقق چنین اهدافی را باید در سلامت جسم، روح و اراده كنش راهبردی در فضای همكاریهای دیپلماتیك و چانهزنیهای راهبردی جستوجو کرد. بایدن در دیدار با «نفتالی بنت»، نخستوزیر اسرائیل در وضعیت عدم تعادل قرار داشت. عدم تعادل بایدن در دیدار رسمی دیپلماتیك منجر به انتقادات بسیار شدیدی از سیاست خارجی و راهبردی آمریكا شد.
2. پیامدهای دولت ضعیف در آمریكا
دولت ضعیف منجر به تردید در الگوی كنش تصمیمگیران میشود. تردید به موازات عدم شناخت محیط راهبردی را میتوان بخشی از واقعیتهای كنش تراژیك برای منافع ملی آمریكا دانست. اولین پیامد دولت ضعیف آن است كه وارد جنگهای پرمخاطره میشود. جورج بوش پسر در چنین شرایط و وضعیتی قرار داشت.
دومین پیامد دولت ضعیف آمریكا مربوط به شرایطی است كه درباره موضوعات فراتر از منافع حیاتی به چالشگری مبادرت میكنند. باراك اوباما سیاست همكاری با روسیه را پایان داد و در ارتباط با بحران اوكراین و شبهجزیره كریمه از سیاستهای پرشدت بهره گرفت. افزایش تضادهای آمریكا و روسیه منجر به بحران در فضای سیاستهای اتحادیه اروپا با روسیه نیز شد.سومین پیامد دولت ضعیف مربوط به شرایطی است كه بازیگران از سیاست رسمی خارج شده و تلاش دارند تا در بازی دیپلماتیك و رقابتهای منطقهای از «الگوی زیرورو كشیدن» استفاده كنند. الگوی كنش ترامپ در راستای بهكارگیری سازوكارهایی مبتنی بر اقدامات تهاجمی، پنهانكاری و فریب برای تغییرات ژئوپلیتیكی بوده است.
چهارمین پیامد دولت ضعیف مربوط به وضعیت و فضایی است كه بدون درك دقیقی از منافع ملی، كشورها وارد جنگ میشوند. تحولات روابط بینالملل بیانگر این واقعیت است كه ایالاتمتحده از زمان پایان جنگ سرد، هفت جنگ بهراه انداخته و از زمان شكلگیری حادثه یازده سپتامبر بهطور مداوم در جنگ بوده است. براساس چنین ادراكی است كه مرشایمر به این موضوع اشاره دارد كه «یقینا هر فردی كه درك ابتدایی از امور ژئوپلیتیكی داشته باشد، وقوع این رویداد را پیشبینی كرده كه غرب درحال حركت بهسوی نشانههایی از بحران و تهدیدات فراگیر خواهد بود.» پنجمین پیامد دولت ضعیف را میتوان «عدم اراده» برای تصمیمگیری دانست. تصمیمگیری و تصمیمسازی در زمره سازوكارهای كنش در شرایط ابهام تلقی میشود. گسترش نیروهای نظامی آمریكا در خلیجفارس بدون توجه به امنیت سیاسی و اجتماعی كشورهای منطقه، بحرانهای بیشتری را در آینده به وجود میآورد. در شرایط بحرانی را میتوان اقدامات پردامنه و مخاطرهآمیز آمریکا در کشورهای حوزه خلیجفارس دانست. در دوران موجود رهبران سیاسی ایالاتمتحده بهعنوان افراد قابلاطمینان محسوب نمیشوند. بحران نوامبر ایران و آمریكا در خلیجفارس نشان میدهد كه دولت ضعیف قادر به تحقق سیاستهای فراقانونی خود نداشته و دیگر نمیتواند از قایقهای توپدار در جهت راهزنی دریایی استفاده كند.
نتیجه
واقعیتهای محیط منطقهای و سیاست بینالملل بیانگر آن است كه ایالاتمتحده در قرن21 بخش قابلتوجهی از اراده و قابلیت كنش تاكتیكی خود برای مدیریت بحران را از دست داده است. برژینسكی با انتشار كتاب «انتخاب» درصدد تبیین این موضوع بود كه آمریكا درصدد اعمال سلطه در نظام جهانی است. برژینسكی هرگونه سازوكار معطوف به سلطه را پرمخاطره برای رهبری آمریكا میدانست.
بحران تصمیمگیری و سیاستگذاری راهبردی آمریكا انعكاس فعال شدن بازیگرانی است كه از اراده، اقتدار و پیشینه مشاركت بوروكراتیك محدودی برخوردار بودهاند.
دونالد ترامپ برای حل مسائل خاورمیانه تلاش کرد تا از سیاست فامیلی استفاده کند. كوشنر و همسرش تیم خانوادگی ترامپ برای حلوفصل مسائل خاورمیانه را تشكیل میدادند. به همین دلیل است كه بایدن در اولین اقدامات خود زمینه لازم برای تغییر سیاستهای خانوادگی ترامپ در منطقه را به وجود آورده و زمینه لازم برای حاشیهای شدن نتانیاهو را به وجود آورد. دیدارهای دیپلماتیك بایدن در فضای موجود نیز تاكنون نتیجه مطلوب چندانی
به وجود نیاورده است.دیدار بایدن با نفتالی بنت، نخستوزیر رژیم اسرائیل و دیدار اخیر وی با كامیلیا، همسر چارلز ولیعهد انگلیس نشان میدهد كه شرایط جسمانی و قابلیت تصمیمگیری بسیاری از رهبران آمریكایی در عصر موجود به میزان قابلتوجهی كاهش یافته است. شاید بتوان به این موضوع اشاره داشت كه حكومتهای اقتدارگرا كه ابزاری به غیر از كاربرد قدرت در حوزه كنش سیاسی ندارند، آغازی تراژیك را تجربه میكنند. درحالیكه آنان با نشانههایی از پایان كمیك روبهرو میشوند.
الگوی رفتاری آیزنهاور، نیكسون و ریگان برای سیاست جهانی و منافع مردم آمریكا زمینههای كنش در «فضای تراژیك» را به وجود آورد. درحالیكه الگوی رفتاری بایدن و ترامپ نشانههایی از «فضای كمیك» را برای جامعه و ساختار سیاسی آمریكا به ارمغان آورده است. در فضای موجود بسیاری از شهروندان آمریكایی برای بیان اینگونه از رفتارهای حكمرانی زمامداران خود از «سیاست درگوشی» استفاده خواهند كرد. فضایی كه زمینه شكلگیری بحرانهای نوظهور را اجتنابناپذیر میسازد.