تیرماه سال1390 همزمان با روز ملی مبارزه با سلاحهای شیمیایی، موزه صلح تهران در پارک شهر افتتاح شد. این موزه یکی از موزههای عضو شبکه بینالمللی موزههای صلح واقع در شهر تهران است. هدف اصلی این موزهها ترویج فرهنگ صلح از طریق نشان دادن پیامدهای ناگوار جنگ و خشونت و آثار زیانبار آن بر انسانها و محیطزیست است. موزههای صلح بیشتر از آنکه مکانی برای تماشای اشیای تاریخی باشند، محلی برای گفتوگو، برنامههای آموزشی و پژوهشی و فرهنگسازی هستند.
ارتباط عاطفی مادر ژاپنی شهید محمد بابایی با جانبازان دفاعمقدس، بهانه مبارکی بود برای اینکه او در موزهای که به نیت گسترش فرهنگ صلح و دوستی راهاندازی شده بود، در کنارشان باشد؛ از همین رو خانم بابایی از بدو تاسیس موزه صلح، با مجموعه همکاری داشت.
محمدرضا تقیپورمقدم، مدیر موزه صلح تهران که خود از جانبازان سرافراز دفاعمقدس است، در توصیف شخصیت و جایگاه خانم بابایی در گفتوگویی چنین گفت: «موزه صلح تهران، اولین موزه صلح در خاورمیانه است که با هدف اطلاعرسانی درباره پیامدهای کاربرد سلاحهای شیمیایی در جنگ (با رویکرد بازدارندگی)، ترویج فرهنگ صلح و دوستی در جهان و ایجاد پل ارتباطی میان ملتها ایجاد شده است. گرچه ما در اینجا از عکس، فیلم و نوشته برای این اهداف استفاده میکنیم اما اسناد واقعی این موزه صلح، اسناد زندهای هستند که یا خود از آسیبدیدگان جنگ هستند (جانبازان شیمیایی) یا یکی از اعضای خانوادهشان در جنگ شهید شدهاند. این افراد بهعنوان راویان داوطلب با موزه همکاری میکنند. در این میان، خانم بابایی، سند ارزشمندی است که با اصلیت ژاپنی، دین اسلام و مدال مادر شهید بودن، یکی از رموز موفقیت موزه صلح تهران است و ارتباط خوبی با بازدیدکنندگان برقرار میکند. ایشان از 17سال قبل عضو انجمن حمایت از قربانیان سلاحهای شیمیایی است و برای ما راویان موزه صلح، منبع انرژی و روحیه به حساب میآید. این مادر عزیز شهید، به ما امید و انگیزه میدهد تا در اینجا حضور موثرتری داشته باشیم. در یک کلام میتوانم بگویم خانم بابایی، مادر موزه صلح تهران است.»
خانم بابایی هر سال از طرف موزه صلح، گروهی را به مراسمی که با مناسبت سالگرد هیروشیما در ژاپن برگزار میشود، میبرد. او بهعنوان مترجم و رابط بهصورت افتخاری در مراسمهای بینالمللی حضور پیدا میکرد.
هدف اصلی کونیکو یامامورا در موزه صلح آشنا کردن دانشآموزان با تاریخ کشور بعد از پیروزی انقلاب بود، او حتی در مسابقات پارالمپیک توکیو بهعنوان سرپرست نمادین کاروان ایران راهی ژاپن شد و بازیکنان ایرانی را تشویق کرد.
مروری بر زندگی شهیدمحمد بابایی
محمد بابایی، سومین فرزند اسدالله و سبا بابایی، ۲۶بهمن ۱۳۴۲ در بیمارستانی در پیچ شمیران تهران به دنیا آمد. در روایتی از سبا بابایی درخصوص فرزندش گفته شده است: «یک پسر آرام، خوشسیما و دوستداشتنی که آقا از من خواست نامی را پیشنهاد بدهم. من هم نام محمد را بهخاطر عشق و ارادت به پیامبر بزرگ اسلام(ص) برگزیدم. محمد قیافهای میانه داشت، گاهی آینه تمامنمای آقا میشد و گاهی من خودم را در چشمان شرقیاش میدیدم.»
محمد بابایی، دانشجوی کارشناسی در رشته ریاضی بود. او بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. خانم بابایی در گفتوگویی از فعالیتهای شهید بابایی گفت: «محمد با جوانهای مسجدی رابطه بسیار خوبی داشت و درعینحال همیشه به همراه پدر و برادرش در تظاهرات شرکت میکرد. بعد از اینکه انقلاب اسلامی هم به پیروزی رسید و جنگ تحمیلی شروع شد، محمد با وجود اینکه فقط ۱۹سال داشت راهی جبههها شد و دریغی نداشت که جانش را در راه اسلام و کشورش فدا کند، چون مبارزه و دفاع از دین را از همان زمان کودکیاش یاد گرفته بود.»
او در مصاحبهای دیگر عنوان کرد: «محمد یکبار به جبهه غرب رفت و موقع کنکور برگشت. کنکور را که داد، دوباره عزم رفتن کرد. موقع خداحافظی با خنده گفت: «این دفعه عمودی میرم و افقی برمیگردم.» و همان شد...»
محمد بابایی 22 فروردین ۱۳۶۲، در عملیات والفجر1 که در کرمانشاه اجرا شد، بر اثر اصابت ترکش ازسوی نیروهای عراقی شهید شد و مزار او در بهشتزهرای زادگاهش واقع است.
کونیکو یامامورا در قاب کتاب
«سرزمین مهاجر آفتاب»
کتاب «سرزمین مهاجر آفتاب»، خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی)، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است که به قلم حمید حسام و مسعود امیرخانی در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. حمید حسام در مقدمه کتاب چنین مینویسد: «مردادماه سال1393 با گروهی 9نفره از جانبازان شیمیایی برای شرکت در مراسم سالگرد بمباران اتمی هیروشیما به ژاپن دعوت شدیم. در فرودگاه، بانویی محجبه، با سیمای شرقی، بهعنوان مترجم گروه، به ما معرفی شد. این سفر سرآغاز آشنایی من با کونیکو یامامورا بود. او در مسیر طولانی پرواز دوبی-توکیو بیشتر قرآن میخواند و گاهی با زبان ساده و تا حدی نامأنوس خاطراتی برای من تعریف کرد.
در ژاپن، هنگام دیدار جانبازان شیمیایی و بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما، گوشم به سرفههای جانبازان بود و چشمم به کونیکو یامامورا که حرفهای دو گروه را برای هم ترجمه میکرد و گاهی قطره اشکی از گوشه چشمانش جاری میشد و عطش مرا برای شنیدن داستان زندگیاش بیشتر میکرد و من تا آن زمان نمیدانستم که او یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است.
از همان سال، همواره اندیشه نگارش زندگی این یگانهبانو ذهنم را مشغول کرده بود؛ بنابراین طبق قاعده شخصیام، پیش از «مصاحبه»، طریق «مصاحبت» و همراهی با راوی را پیش گرفتم و طی هفت سال به هر بهانه و هر دیدار نقبی به دنیای درونیاش میزدم تا در اتفاقات و حادثهها نمانم. سرانجام پذیرفت که اسرار ناگفته زندگیاش را بازگو کند. گام اصلی در مصاحبه را رفیق راه و دوست همیشه همراهم، مسعود امیرخانی، برداشت و با راوی، خانواده و اهالی محل و مسجد در قالب 52ساعت مصاحبه کرد. مرحله تدوین و نگارش هم سهم این قلم شد و هر دو کوشیدیم این متن، در عین التزام به لحن آرام و و کلام ساده راوی، از مختصات یک اثر ملی برای ترجمه به زبانهای انگلیسی و ژاپنی برخوردار باشد.
پس از یک سال کار مداوم و به لطف صداقت و دقت اعجابآور راوی در بیان واقعیتها و حافظه بسیار قوی او در نقل جزئیات و ترکیب و تطبیق خاطرات او با روایتهای پیرامونی و نظارت و تایید استاد سرهنگی، شیرازه کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در روز شهادت حضرت زهرا(س)
بسته شد.»
یازدهمین دوره پویش کتابخوانی «کتاب و زندگی» نیز با محوریت کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» از ۲۱خردادماه ۱۴۰۱ فعالیت خود را آغاز کرد که این مسابقه با همکاری مرکز رسانهای شیرازه و انتشارات سوره مهر برگزار شده است.
کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» نهتنها برای ایرانیها که حتی برای غیرایرانیها هم کار جذاب و خواندنی است. به همین دلیل انتشارات سوره مهر با همکاری موزه صلح تصمیم گرفت تا این اثر به چند زبان ترجمه شود. تمام اینها نشان میدهد که «مهاجر سرزمین آفتاب» یک اثر فرامرزی است.
محمد موقع خداحافظی با خنده گفت: «این دفعه عمودی میرم و افقی برمیگردم.» و همان شد...
ازسرزمین آفتاب آمد
از سرزمین معبد و بودا
در جستجوی آفتاب بیغروب ما
آن زن که از روز ازل
آینهی صبح تماشا بود
نامش پر از عطر گل یاس
نامش کنیز نام زهرا بود
از سرزمین آفتاب آمد
از سرزمین معبد و بودا
تا در شهیدستان ایران
شهد شهود شرقیاش ممتاز باشد
با مادران سرزمین عشق- ایران- همراز باشد
از سنگلاخ سختی دوران
آزاد شد
آرام شد، این رود
آری بهشت او
دیدار فرزند شهیدش بود
میلاد عرفانپور