ما با این شعر شروع کردیم و برنامهای هم در هیات چهاردهمعصوم کاشان بود که از هیاتهای بنام کاشان بود. پدرم 14سال در آن هیات میخواندند. جمعیت زیادی بود. من پامنبر پدرم در آن هیات خواندم. دیگر در محلهمان چهارراه عباسی خاکی هیاتی بود که بچهها پرچم را زده بودند و در این هیات زیر زمین خانهای بود که آنجا را سیاهی میزدیم و بچهمحلها دهه اول محرم جمع میشدیم و من برایشان میخواندم. در کلاس اول، قاری قرآن مدرسه بودم و برایشان میخواندم. هیاتی داشتیم که از هفت، هشتسالگی به نام نوباوگان مهدی(عج)، حاج حسین مطیعی از افراد انقلابی و مبارز آن زمان بودند و در سالهای 40 و 41 با رژیم شاه مبارزه میکرد. ایشان معلم قرآن ما بود. شبها بهصورت مخفی به خانه حاج آقا رجب میرفتیم و دعای کمیل میخواندیم. همینطور یواشیواش در مسیر افتادیم و امامحسین(ع) هم کمک کرد. اگر کسی میخواهد یک مقدار آبرو در میان مردم کسب کند، فقط به در خانه اهلبیت(ع) برود.
بهمرور زمان وقتی آدم به جایی میرسد که میبیند اطرافیانش نیاز دارند چون پدرم به من گفته بود تا زمانی که میتوانی و خدا به تو عمر داده کنار سفره امامحسین(ع) باش و این سفره را اصلا رها نکن. چون اگر قرار باشد اهلبیت(ع) نگاه کنند و به کسی عنایت کنند، میکنند. اهلبیت(ع) به کسی بدهکار نمیشوند.