دیگر دوران آن گذشته است که آمریکا با اعزام ناو یا بمبافکن استراتژیک قادر باشد تصمیم یک ملت یا یک جنبش را تغییر دهد. استقرار ناوهای آمریکایی و انگلیسی و پرواز B-2ها به منطقه در اوج التهاب تحولات غزه و تهدیدهای پوشالی علیه ایران و متحدانش، تلاشی برای ایجاد رعب در لایههای تصمیمگیری کشورمان بود، اما آنچه رخ داد وارونه بود: هیمنهای که آمده بود ترس بیافریند، خود به نقطهای از ترس رسید که بیهیاهو عقب نشست. یمن و یک عده محدود با خوانش غربی میدان رزم پیشرفته تمرین تسلیحات سنگین نظامی بود و در نهایت ثمره جز هیچ برای آنها نداشت. اشباح که برای تغییر در معادلات و محاسبات به غرب آسیا نزدیک شده بودند در نهایت بدون هیچ تأثیری دست از هیاهو کشیدند.
عقبنشینی اجباری؛ پیشدرآمد زوال یک دکترین
دیهگو گارسیا جزیرهای دورافتاده در اقیانوس هند، اگرچه از نظر جغرافیا در فاصلهای دور از میدان است، اما از حیث معنا، بخشی از همان نقشهای است که واشنگتن در ذهن دارد: نقشهای برای تسلط از دور، فرماندهی از بالا و حضور بدون هزینه. اما این ذهنیت امروز در حال فروپاشی است.
پهپادهای انتحاری، موشکهای نقطهزن و سامانههای بومی راداری و ضدپنهانکار، کار را برای پرندههایی مانند B-2 به مراتب دشوارتر کردهاند. امروز دیگر این بمبافکنها توانایی برتری صددرصدی ندارند و خطر در کمین آنهاست. مهمتر از آن، اراده سیاسی و اعتماد به نفس تمدنی است که در دل مقاومت نهادینه شده و هرگونه قدرتنمایی خارجی را از پیش خنثی میکند.
بازگشت این بمبافکنها نه نشانه یک مانور روتین که علامت یک عقبنشینی اجباری است. این عقبنشینی پیشدرآمد زوال یک دکترین است؛ دکترین اعمال قدرت از بیرون منطقه بدون درک عمق اجتماعی و اعتقادی بازیگران درون میدان، دیگر کارایی ندارد. واشنگتن این را نه در اتاقهای فکر خود که در میدان غزه، در مقاومت یمن و در ایستادگی ایران دیده است. ازاینرو بهتر میتوان درک کرد که در شرایطی که ترامپ و ویتکاف با رؤیاپردازی ایران غیرهستهای را فریاد میزنند، چارهای جز خروج بیسروصدا از منطقه نیز ندارند. حضور بمبافکنها که با تحلیلها و تفسیرهای غربیها و دشمنان ملت ایران قرار بود زمینههای هراس برای تن دادن به هر توافقی را فراهم کنند حالا در آستانه برگزاری چهارمین دور از مذاکرات، مسیر بازگشت و دور شدن از منطقه را انتخاب کردند و این درسی است که گفتمان مقاومت به غرب داده است.
بمبافکنهای بیصدا؛ صدای شکست امپریالیسم
ما در آستانه گذار از نظم جهان تکقطبی به سوی نظمی چندلایه و مقاومتی هستیم که ریشه در مردم دارد، نه در قراردادهای نظامی و پایگاههای اجارهای. پایگاههای اجارهای امروز خود به پاشنه آشیل آمریکا و کشورهایی که در آن قرار دارند، تبدیل شده است و راهبرد هدف قرار دادن تهدید در مبدأ هراسی بزرگ به دل کسانی انداخته است که امنیت خود را در گرو حضور پایگاههای نظامی و خرید سنگین تسلیحات نظامی میدیدند. امروز هدف قرار گرفتن پی در پی جنگندههای رافائل هند از سوی پاکستان و برتری این کشور در برابر هند با بهرهگیری از تسلیحات و بهویژه جنگندههای بومی نشان داد که هنوز هم عنصر انسانی مهمتر از تجهیزات مدرن است. آنچه از دیهگو گارسیا برخاست نه بمبافکنهای بیصدا که صدای شکست یک گفتمان امپریالیستی بود. گفتمانی که نهتنها ابزار، بلکه هویتش در معرض تهاجم است. اکنون زمان آن است که سیاستمداران منطقه به جای تکیه بر سایههای پرنده، بر قدرت مردم، ریشههای بومی امنیت و وحدت تمدنی منطقهای تکیه کنند. در این معادله نه دیهگو گارسیا اهمیتی دارد و نه آنچه از آن برخیزد؛ زیرا میدان، از آنِ مردمانی است که ایستادهاند و دیگر نمیترسند.