من میخواهم درباره موضوع حقوقیای که در یک جمله کوتاه آمده بود، اظهار نظر کنم: ایران قصد دارد آمریکا را در دیوان بینالمللی دادگستری (لاهه) مورد پیگرد قرار دهد. ایران پیشتر نیز آمریکا را در همین دادگاه مورد شکایت قرار داده و در آن دعوا پیروز شده است. ایران نماینده نوعی درک از مقابله با دشمنی و نزاع است که من سی سال است دربارهاش مینویسم و همچنان مینویسم. این ادراک آن است که یک دست بجنگد و دست دیگر اقامه دعوی کند. راه سومی برای مقابله با تجاوز، ظلم و طغیان وجود ندارد، جز جنگیدن و شکایت بردن از متجاوز طبق قوانین خودش و در دادگاههای خودش.
یک شکایت حقوقی میتواند لرزشی در دولت متجاوز ایجاد کند که فراتر از هزار کنفرانس، تظاهرات، مقاله یا سخنرانی است. بزرگترین تظاهرات در تاریخ شناختهشده بریتانیا در آستانه حمله به عراق رخ داد، اما باز هم عراق اشغال شد، و امروز ما میشنویم که وجود پایگاههای آمریکایی در عراق امری طبیعی شده، چیزی که روزگاری حتی تصورش هم برایمان ممکن نبود!
اما وقتی شکایتی درباره جنایت تجاوز به عراق را آغاز کردیم، دولت بریتانیا تمام توان سیاسی و حقوقیاش را برای پاسخ دادن به آن بسیج کرد و حتی رئیس دادگستری بریتانیا را آوردند تا حکمی ضعیف صادر کند؛ حکمی که میتوانستیم آن را در دادگاه حقوق بشر اروپا رد کنیم، اگر که ناتوانی مالی ما مانع نمیشد.
ایرانیها با درایت همیشگیشان، ارزش این امر را دریافتهاند. حتی اگر شکایت نتیجه مادی نداشته باشد، پیروزی اخلاقی در برابر متجاوزی که ادعای برتری اخلاقی و تمدنی دارد، کافی است؛ در جهانی پر از نفاق که به کسی نیاز دارد تا چهره واقعی آن را افشا کند.
رژیم متجاوز صهیونیستی، که تمام تجاوزات در صد سال گذشته از جانب او بوده، همواره میگوید که اختلاف درباره تعریف تجاوز یک مسئله سیاسی و اخلاقی است. اما این ادعا زمانی که حکم قضایی صادر شود، دیگر نمیتواند مطرح شود. حکم قضایی، این نمایش “اختلاف نظر” را باطل میکند!
من قبلاً دو بار به رئیسجمهور عراق، صدام حسین، و یک بار به رئیسجمهور سوریه، بشار اسد، نامه نوشتم و از هر یک خواستم که صهیونیسم را به دلیل جنایت نسلکشی مورد پیگرد قرار دهند.
پاسخ صدام حسین از طریق یکی از معاونان وزارتخانه رسید، ولی بشار اسد پاسخی نداد. معاون وزیر به من گفت که صدام از این پیشنهاد قدردانی کرده اما اعتقادی به فایده آن نداشته است. باور دارم که صدام، که بسیاری از رفقای بعثیام تأیید کردهاند شنونده خوبی بود، این نظر را بدون مشورت حقوقی نداده است. احتمالاً همان معاون یا یکی از کارکنان دایره حقوقی شورای فرماندهی، این مشاوره نادرست حقوقی را داده است. اهمیت ندارد چه کسی این نظر را داده، آنچه مهم است این است که بر اساس مشاوره حقوقی که به صدام دادند نظرشان این بوده که اقامه دعوی علیه متجاوز نتیجهای ندارد.
در بیست سال گذشته، بارها همین سخنان را از عراقیهایی شنیدم که یا نمیتوانستند درک کنند یا نمیخواستند درک کنند، تا مجبور نباشند حتی اندکی از پولی را که از عراق بهرهبرداری یا حتی سرقت کردهاند، برای حمایت مالی از دعوی علیه متجاوز هزینه کنند.
خلاصه نظر این افراد این است که شکایت سودی ندارد، چون صهیونیسم بر نهادها و سازمانهای بینالمللی مسلط است. اما ایران نادرستی این نظر را ثابت کرده و من مطمئنم بار دیگر نیز ثابت خواهد کرد.
پاسخی که به آن معاون وزیر و دیگرانی که سودمندی شکایت علیه متجاوز را زیر سوال بردند دادم، همیشه یکی بوده: دیوان بینالمللی دادگستری کمترین میزان وابستگی را به صهیونیسم در میان نهادهای منشعب از منشور سازمان ملل دارد. اگر چنین نهادی هم بیفایده است، پس چرا اصلاً عضو سازمان ملل هستیم؟ چرا کشورهای عربی داوطلبانه به پیمانهای خلع سلاح هستهای، شیمیایی و بیولوژیک متعهد شدهاند؟ همان پیمانهایی که سازمان ملل را وادار کرد تا بازرسانش را به هر گوشهای از سرزمینهای عربی بفرستد، در حالی که دشمن حتی اجازه صحبت درباره سلاحهایش را نمیدهد چون به هیچ یک از این پیمانها نپیوسته است… آیا هیچ معاون وزیری پاسخی دارد؟
سؤالم این است: با وجود همه اختلافنظرهایی که برخی دوستان عرب با ایران دارند، چرا عربها هیچ چیز مفیدی از ایرانیها نمیآموزند؟ چرا کشورهای عربی در دادگاهها نمیجنگند، بهخصوص که حتی در جنگهای نظامی هم شکست خوردهاند؟