محرم امسال، فراتر از روزهای حک شده در تقویم، به صحنهای برای بازتعریف دوباره مفاهیم بنیادی هویت ایرانی تبدیل شد. در هنگام سوگواری و نوحهخوانیهای عاشورایی، ناگهان صدای متفاوتی برخاست؛ صدایی که هم برای امام حسین (ع) میگریست و هم برای ایران جان میداد. مصطفی راغب، خواننده جوان اهل یزد، در یک شب ویژه، با اجرای بخشی از سرود «در راه تو کی ارزشی دارد جان ما… پاینده باد خاک ایران ما» با پرداختی خلاقانه که تلفیقی بود از یک شعر آشنای ملی و قالب پراستمرار نوحه حسینی، طرحی نو درانداخت. آنچه مشاهده شد، نه صرفا تجمع مداحی و نوحهخوانی، بلکه میدانی هنری و فرهنگی بود که نشان میداد چگونه قصه «وطن» و «دین» میتواند در هم تنیده شود؛ بدون تزلزل در اعتقاد یا افتادن به ورطه شعارزدگی.
شکستن دیوارهای دوگانهسازی
ایده تمایز میان ملیگرایی و مذهبی بودن، گرچه گاه در برخی تحلیلها و مناسبات رسمی و رسانهای به شکل جدی مطرح شده و حتی دستمایه دوقطبیسازیهای تصنعی قرار گرفته، اما در بافت زنده و درونی جامعه ایران، همواره با مقاومت ضمنی و هوشمندانه مردم روبهرو شده است.
روح عمومی ایرانیان، چه در بزنگاههای تاریخی و چه در لحظات حماسی و عاطفی، نشان داده که این دو وجه - یعنی عشق به وطن و ایمان به مکتب اهل بیت (ع) - در اعماق جانشان آمیخته است، نه اینکه یک تضاد درونی باشد.
محرم امسال مصداق روشن این همزیستی معنوی و ملی بود؛ تجربهای که نشان داد مرز میان عشق به خاک و عشق به آسمان، آنگونه که برخی تصور میکنند، گسستپذیر نیست. اجرای راغب در حسینیه، اگرچه در قالبی آیینی و مذهبی بود، اما با آوردن واژههای وطن، خاک، غیرت و ایثار در دل روضه و حزن، روایتی نو آفرید: «ایران» نه صرفا یک جغرافیا، بلکه پارهای از ایمان کسانی است که برای عاشورا گریه میکنند.
نوای ایران در دل نوحهها، تلنگری بود برای بازاندیشی در نسبت دین و میهن؛ و چه بسا این ترکیب، به تعبیر بسیاری، پاسخی بیواسطه به دوگانه سازی های جعلی بود: عاشورا و ایران (در بستر فرهنگی حاکم بر جامعه ما) دو بال هویتی مردمی را تشکیل میدهند که فرهنگ ایرانی - اسلامی را بهمثابه سبک ویژه زیست فکر خود برگزیدهاند.
یک تجربه فرهنگی خاص، در زمانی حساس
همزمان با اجرای نمادین سرودهای ملی در بستر آیین عاشورایی - از جمله اجرای تحسینشده راغب و همچنین بازخوانی سرود «ای ایران» توسط محمود کریمی - کشور در حال عبور از یکی از پرتنشترین دورههای تقابل منطقهای خود بود؛ حمله رژیم صهیونیستی به خاک ایران، موجی از نگرانی و التهاب را به دنبال داشت، اما درعینحال، نوعی بیداری جمعی را نیز رقم زد.
در چنین شرایطی، نوای عزاداریهایی که با عطر وطن گره خوردند، نهتنها یک ابتکار فرهنگی بودند، بلکه عملکردی نمادین در بازسازی روحیه ملی را به منصه ظهور گذاشتند. آمیختن محبت به امام شهید (ع) با عشق به ایران، در لحظهای رخ داد که جامعه بیش از هر زمان دیگر نیاز به پیوند، امید و اعتماد جمعی داشت.
در این میان، حسینیه - که سالهاست محل تجمع عواطف مذهبی ملت است - توانست نقشی فراتر از یک مکان صرف برای سوگواری ایفا کند. با تلفیق نغمههای حماسی و مذهبی، مداحیها از یک سویه سنتی خارج شدند و به بستر زندهای برای تقویت همبستگی اجتماعی بدل گشتند.
این مداحیها نه شکافساز بودند و نه دوقطبیآفرین؛ بلکه دقیقا برعکس، پاسخی هنری و حسی بودند به آن تلاشهایی که میکوشیدند مردم را میان «دین» و «وطن» مجبور به انتخاب کنند. در چنین فضاهایی، مداح نه فقط راوی سوگ که پیامآور امید و پیوند
است.
بدون شعار، با پیام مؤثر
مصطفی راغب در اجرای متفاوت خود، تنها به اجرای یک قطعه آیینی با طعم موسیقی پاپ نپرداخت؛ او مرزهای قراردادی میان سنت و نوگرایی، آیین و وطندوستی و حتی فاصلهگذاریهای معمول میان مداحی و موسیقی ملی را شکست.
پیام اصلی اجرای او در قالبی ساده، ولی تأثیرگذار، چیزی فراتر از سبک بود: او به زبان هنر، ثابت کرد که مراسم عزاداری میتواند در دل خود پیامهای مدنی و ملی را حمل کند، بدون آنکه به دام شعارزدگی بیفتد یا مخاطب را از خود براند. او راهی باز کرد برای اینکه زبان آیین، حامل صدایی جمعی و احساس مشترکی شود؛ صدایی که امید، هویت و انسجام را بر دل مخاطب نشاند.
ملودی آرام و حماسی، در کنار متن کوتاه اما پرکشش این مداحی، نهتنها به دل نشست، بلکه مخاطب را با خود همراه کرد. مردم احساس نکردند که با یک بیانیه مواجهاند؛ بلکه حس کردند بخشی از خودشان، احساسشان و دغدغهشان، در صدای راغب متجلی شده است.
این همان نقطه طلایی است که هنر آیینی وقتی به درستی هدایت شود، میتواند به آن دست یابد: همزمان در خدمت عاطفه، هویت و همدلی.
اجرای راغب، در بطن خود این پیام را زمزمه کرد که عزاداری امام حسین (ع)، نه یک سنت فردی و جداافتاده که بستری جمعی برای بازخوانی مفاهیم مشترک ماست؛ بستری برای اینکه دوباره دور هم جمع شویم، نه اینکه از هم دور بیفتیم.
پیامی برای آینده: از الگو تا جریان
اگرچه تجربه ترکیب هویت ملی با آیین مذهبی پیش از این نیز در لحظات تاریخی مهمی دیده شده، اما محرم ۱۴۰۴ فرصتی کمنظیر بود تا اهمیت و ظرفیت این پیوند دوباره با وضوحی تازه آشکار شود. در فضایی که جامعه ایران، با همه تنوع سلایق و فشارهای بیرونی، بیش از همیشه به نشانههایی از انسجام و یکدلی نیاز داشت، این تلفیق بیتکلف و خودجوش میان عشق به وطن و سوگ حسینی، معنای تازهای به مناسک محرم بخشید. حالا تصور اینکه «ایران» در میانه نوحههای عاشورا شنیده شود، نه شگفتآور است و نه استثنایی، بلکه نمادی از بلوغ فرهنگی جامعهای است که راهی برای گفتوگو میان گذشته و امروز یافته است.
این مسیر البته نیازمند تداوم، آگاهی و نهادسازی است. اگر نهادهای فرهنگی کشور با نگاهی آیندهنگر و بدون برخورد شعاری، ظرفیتسازی هدفمندی برای این همافزایی مذهبی - ملی انجام دهند؛ اگر رسانهها فراتر از بازنشر احساسی، گفتمانسازی تحلیلی کنند و به پیوند میان این تجارب مردمی و لایههای عمیق هویت جمعی بپردازند و اگر هنرمندان نیز از چارچوبهای تکراری فاصله بگیرند و زبانهای تازه و خلاقانه برای بیان ایمان، وطن و همبستگی بیافرینند، آنگاه میتوان گفت که محرم ۱۴۰۴ آغازی است بر فصل نوین هنر آیینی ایران؛ فصلی که در آن، عاشورا نه فقط تمی تاریخی یا سوژهای برای سوگواری، بلکه بستری زنده برای اتحاد، اخلاق و بازسازی اجتماعی خواهد بود. در چنین آیندهای، ایران و عاشورا دیگر نه دو قطب، بلکه دو ریشه یک درخت خواهند بود: یکی از خاک و یکی از خون، اما هر دو برای
ایستادگی و امید.
عاشورا و ایران در یک قلب
محرم ۱۴۰۴ نه فقط یک ماه سوگواری که فرصتی برای بازنگری در معنا و ظرفیت آیینها بود. اجرای مصطفی راغب و زمزمههای وطندوستانه در میان سوگ حسینی، نقطه پایان نبود، بلکه نقطه شروع بود؛ نشانهای از اینکه جامعه ایران میخواهد زبان تازهای برای بیان هویت جمعی خود بیابد: زبانی که در آن میتوان هم برای حسین (ع) گریست و هم برای ایران فریاد زد. این اتفاق نشان داد که هویت ایرانی - اسلامی را میتوان در ترکیبی هنری، عاطفی و اصیل بازتعریف کرد.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که این حرکت خلاقانه، از سطح یک تجربه موفق فردی، به گفتمانی فراگیر تبدیل شود؛ گفتمانی که به خلق آثاری منجر شود که از دل هنر، تاریخ، اخلاق و مقاومت را روایت میکنند. آثاری که «ایرانِ عاشورایی» را نه فقط در شعار که در ذوق و دل مردم نشان میدهند؛ آثاری که بتوانند نسلها را زیر پرچم واحدی جمع کنند.