sobhe-no.ir
2143
شنبه، ۲۸ تیر ۱۴۰۴
4
شبه شورش- کودتای جولانی نه برای تشکیل سوریه‌ای آزاد، بلکه پروژه‌ای برای بی‌قدرتی دولت و تجزیه سوریه بود تا راه را برای شکل‌گیری خاورمیانه‌ای جدید که فقط اسرائیل در آن امنیت دارد، هموار شود. سویدا آغاز است و نه پایان

سوریـه آزاد

در گفت‌وگوی «صبح نو» با مجیدی مطرح شد؛

اسرائیل به دنبال پراکسی

الشرع توان حفاظت از سوریه را ندارد

سویدا، دروازه سقوط دمشق

صبح نو

در گفت‌وگوی «صبح نو» با مجیدی مطرح شد؛

اسرائیل به دنبال پراکسی


پس از سال‌ها بحران، سوریه امروز در یکی از پیچیده‌ترین دوره‌های سیاسی و امنیتی خود به ‌سر می‌برد. توازن قوا میان دمشق، گروه‌های مسلح، اقلیت‌های قومی و مذهبی و بازیگران خارجی مانند ترکیه، اسرائیل و آمریکا، وارد مرحله‌ای حساس شده است. از یک سو حکومت جولانی همچنان برای بازپس‌گیری کنترل کامل خاک کشور تلاش می‌کند و از سوی دیگر بازیگران منطقه‌ای در پی بهره‌برداری از شکاف‌های داخلی و ساختن توازن جدیدی به نفع خود هستند. در این میان، استان سویدا و دروزی‌های سوریه به کانونی از تحولات جدید تبدیل شده‌اند؛ جایی که درگیری‌های اخیر و تجاوز اسرائیل و سایر طرف‌ها، ابعاد تازه‌ای به بحران سوریه بخشیده است. برای تحلیل دقیق‌تر تحولات اخیر، با علیرضا مجیدی، کارشناس مسائل خاورمیانه گفت‌وگویی داشتیم تا از منظر ژئوپلیتیکی، اجتماعی و امنیتی، ابعاد درگیری‌ها و بازیگران حاضر در این صحنه پیچیده را بررسی کنیم.
 در ابتدای بحث، تصویری کلی از وضعیت میدانی سوریه برای مخاطبان ترسیم کنید. امروز چه بخش‌هایی تحت کنترل دمشق است و چه مناطقی خارج از حاکمیت مستقیم آن قرار دارند؟
 باید ببینیم وضعیت کلی سوریه چگونه بود. حکومت جولانی در سوریه بر یک منطقه نسبتا وسیع، حدود ۵۵ درصد از خاک کشور، سیطره مستقیم دارد، اما غیر از این مناطقی که سیطره مستقیم دارد و تحت حاکمیتش است، حدود ۲۶ درصد از خاک سوریه در خارج از این منطقه قرار دارد، ولی آمار دقیق اعلام نمی‌شود. این موضوع جزئیاتی دارد، مناطقی هست که در شمال قرار دارند و هنوز تحت قیمومیت ترکیه هستند و ترکیه آن‌ها را ترک نکرده است. از لحاظ اداری، دولت موقت در آنجا حکمرانی می‌کند، هرچند در تعامل مستقیم با حکومت جولانی است. یعنی هنوز وجود دارد، در عین اینکه با وزارت دفاع کار می‌کند، اما مستقل است. یک بخشی هم همین استان جنوب بود؛ در استان سویدا، باز هم استاندار از طرف دمشق رفته بود و نیروی امنیتی بسیار محدود از دمشق در آنجا حضور داشت، ولی در واقع، اداره استان خودگردان بود و حتی دمشق تعهد داده بود که همین وضعیت حفظ شود. همین نیروهای امنیتی را استان خارج کند، استان به ‌وسیله فرزندان این استان اداره شود. بعد از سویدا، همین استان شیخ هویدا، ۷ تا گروه مسلح وجود داشتند. این‌ها اساسا بحث‌های داخلی سوریه بود. تلاش می‌کرد به هر ترتیبی بتواند حاکمیت خودش را گسترش بدهد.  جولانی به دنبال فرصتی بود تا حاکمیت خودش را بر سرتاسر سوریه گسترش دهد. شنبه‌ هفته‌ای که گذشت، دور جدید مذاکرات بین حکومت دمشق و غرب عملا هیچ پیشرفتی نداشت و در یک حالت شبه ‌بن‌بست قرار گرفت. در همان روز، در استان سویدا درگیری‌ بین عشایر بدوی سنی این استان و دروزی‌ها پیش آمد و در روزهای بعد، پس از دو ماه، بار دیگر سلاح‌هایشان را بیرون آوردند و واکنش سخت و تندی نشان دادند.
 
در استان سویدا شاهد نوعی تقسیم قدرت میان گروه‌های دروزی هستیم که برخی با دولت مرکزی توافق کرده‌اند و برخی دیگر نه‌تنها مخالف‌اند، بلکه حمایت اسرائیل را نیز دارند. این شکاف داخلی در جامعه دروزی‌ها چه تبعاتی برای آینده نظم سیاسی سوریه دارد؟
من این را هم توضیح بدهم: دو ماه قبل، وضعیت به این شکل بود که دروزی‌ها در سویدا عملا به دو گروه تقسیم شده بودند. یک گروه، گروه‌هایی بودند که با دولت مرکزی توافق کردند و در ازای آن توافق، حالتی تقریبا شبیه به خودمختاری یا حتی خودمختاری برای سویدا به دست آوردند، البته روی کاغذ. دسته دوم، گروه‌هایی بودند که مخالف بودند و دولت مرکزی را به رسمیت نمی‌شناختند. این گروه دوم، حمایت پررنگ‌تری از سوی اسرائیل هم داشت.
 
 چرا اسرائیل نسبت به تحرکات دولت سوریه در استان سویدا چنین واکنشی نشان داد؟ این سیاست فشار به‌ویژه از طریق حملات هوایی، چه اهدافی را دنبال می‌کند؟
واقعیت این بود که بعد از دو ماه، هنوز اتفاق ویژه‌ای در راستای تحقق توافقات رخ نداده بود؛ یعنی دسته اول شکایت داشت. در چنین شرایطی، دسته دوم که در رأس آن‌ها حکمت الحجری قرار دارد، به عشایر بدوی و از شهرهای سنی حاشیه استان هویدا حمله کردند. در این درگیری‌ها، ۳۰ نفر کشته شدند. به دنبال این اتفاق، دولت مرکزی نیروهایش را به سمت سویدا حرکت داد تا به تعبیری امنیت و حاکمیت ملی را احیا کند. کل ماجرا از اینجا شروع شد.
اسرائیل هم که مخالف جدی ورود نیروهای دولت مرکزی به جنوب بود، واکنش سختی نشان داد و بقیه‌اش را در خبرها خواندیم.
اما در مورد نسبت اسرائیل با این ماجرا، باید در نظر بگیریم که اسرائیل به سمت عادی‌سازی روابط رفته بود، ولی واقعیت این بود که در این مسیر با دو چالش یا گره مواجه شد. گره اول این بود که نحوه اعلام وضعیت جولان اشغالی محل اختلاف بود.
طرفین در این مورد توافق داشتند که آنجا جزو قلمرو اسرائیل و تحت حاکمیت اسرائیل باشد، ولی نحوه اعلام آن محل اختلاف بود. مسأله دومی که وجود داشت، بحث دخالت‌های اسرائیل در امور داخلی سوریه بود. در این مورد، اسرائیل می‌گفت خط قرمز من داشتن حق عملیات پیش‌دستانه دفاعی است؛ یعنی عملیات پیشگیرانه. اسرائیل می‌گفت از این کوتاه نمی‌آید و این دو گره وجود داشت. به همین جهت هم توافق نهایی نشد. اینجا بود که بعد از حرکت گروه‌های مسلح به سمت استان سویدا، اسرائیل واکنش نشان داد.
 
واکنش اسرائیل به چه صورتی بود؟
اسرائیل که نیروی زمینی ندارد و نمی‌تواند با نیروی زمینی جلوی ماجرا را بگیرد، ابزاری که دارد این است که فشار به حکومت دمشق وارد کند و حکومت دمشق را وادار کند که دستور دهند نیروهای نظامی‌ که از جای دیگر به سمت سویدا رفته‌اند، آنجا را ترک کنند. به همین جهت، حمایت هوایی به دمشق در دستور کار قرار گرفت.
 
آیا می‌توان درگیری‌های اخیر در سویدا را در چارچوب یک درگیری فرقه‌ای تحلیل کرد یا باید آن را بیشتر ناشی از وضعیت پیچیده اقلیت‌ها و توازن قدرت دانست؟
دروزی‌ها یک اقلیت بومی شامات هستند؛ یعنی از مناطق دیگر مهاجرت نکرده‌اند. بله، در قرن ۱۶ هجری حرف‌هایی هست که آن‌ها از مصر و خلافت فاطمی آمده‌اند، اما حداقل چهار قرن است که در این منطقه زندگی می‌کنند و بومی این مناطق محسوب می‌شوند. این یک فاکتور مهم است. آن‌ها عرب هستند و در سوریه و لبنان، اصلا خودشان را مسلمان هم می‌دانند؛ یعنی عرب مسلمان بومی این مناطق‌اند که همیشه اقلیت بوده‌اند و در معرض هجوم مکرر اهل‌ سنت و مسیحی‌ها قرار داشته‌اند. از طرف دیگر، جامعه‌شان بسیار جنگجو است، همبستگی درونی بسیار بالایی دارد و عرق هویت قومی در آن‌ها بسیار پررنگ است.
ویژگی اول، بومی، عربی و اسلامی بودن آن‌ها در این مناطق است. دوم، اقلیتی بودن در معرض هجوم و فشار مکرر از سوی اکثریت. سوم، داشتن همبستگی بالا و هویت قومی قوی.
 
شما اشاره کردید که دروزی‌ها به دلایلی همچون بومی‌ بودن، عرب‌ بودن و همبستگی قومی بالا، برای اسرائیل جذاب هستند. آیا واقعا می‌توان گفت اسرائیل در پی تبدیل جامعه دروزی سوریه به یک نیروی نیابتی (پروکسی) در منطقه است و اگر بله، با چه مکانیزم‌هایی این پروژه دنبال می‌شود؟
 بله، اگر این ویژگی‌های بالا را کنار هم بگذاریم و هویت طایفه‌ای آن‌ها را هم اضافه کنیم، این باعث می‌شود که اسرائیل روی آن‌ها به‌عنوان یک پتانسیل قوی که بعدا بتواند به یک نیروی نیابتی (پروکسی) تبدیل شود، حساب باز کند.
 یعنی اسرائیل بگوید: هر کسی در سوریه، لبنان، حتی در شمال اردن، به دنبال نظم و ثبات باشد، باید با دروزی‌ها کنار بیاید و چه بهتر که ما این‌ها را تبدیل به پروکسی خودمان کنیم. این را هم در نظر بگیریم: در داخل اسرائیل، در بین طوایف مختلف عربی، ما مسلمان عرب، مسیحی عرب و فرقه احمدیه عرب داریم (که دیگر آن‌ها مسلمان نیستند و از نظر برخی مرتد محسوب می‌شوند) اما بیشترین طایفه‌ای که با دولت اسرائیل و صهیونیست‌ها کنار آمده، همین دروزی‌ها هستند. لذا از این حیث، دروزی‌ها برای اسرائیل محبوبیت دارند.
بماند که بین طوایفی که در چهار کشور حضور دارند، بیشترین قرابت را با اسرائیل، دروزی‌های سوریه دارند و واقعا می‌توان گفت که آن‌ها متعلق به یک قبیله‌اند.
یک مسأله این است که درگیری فرقه‌ای در اینجا بیشتر یک وجه ثانویه دارد. مسأله مهم‌تر این است که اقلیت‌ها در سوریه چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد و نسبت حکومت جولانی با اقلیت‌ها چگونه خواهد بود. به نظر می‌رسد اگر این مسیر به شکست و عقب‌نشینی دمشق منجر شود، می‌تواند تبدیل به یک الگوی مناسب برای دیگر اقلیت‌ها، به‌ویژه علوی‌ها باشد تا آن‌ها نیز به سمت جلب حمایت خارجی بروند و از آن طریق در برابر حکومت جولانی نوعی موازنه ایجاد کنند. این‌گونه می‌توان به این سوال پاسخ داد. اما اگر بخواهیم درگیری فرقه‌ای را به معنای واقعی آن - مانند پاکسازی قومی، نسل‌کشی یا خشونت‌های خونین - در نظر بگیریم، باید گفت پتانسیل بالقوه‌اش وجود دارد، اما در حال حاضر نقش اسرائیل در این زمینه پررنگ و تعیین‌کننده نیست. حتی در وضعیت فعلی، این موضوع نه‌تنها تسریع یا تشدید نشده، بلکه کُند هم شده است. در همین لحظه که صحبت می‌کنیم، عشایر سنی از سراسر سوریه به سمت سویدا می‌روند و تأکید دارند که با دروزی‌ها دوست و برادر هستند و مشکل‌شان تنها با نیروهای وابسته به حکمت الحجری است. لذا درگیری فرقه‌ای به آن معنا، در حال حاضر وجود ندارد، هرچند پتانسیلش همچنان برقرار است.
 
اینکه تصور کرده لغو تحریم‌ها از سوی آمریکا به معنای پایان حساسیت‌های اسرائیل است. توضیح دهید این خطای استراتژیک چه تبعاتی برای دمشق داشته و آیا این اشتباه ممکن است توسط سایر گروه‌های سوری نیز تکرار شود؟
واقعیت این است که تنها الگوی مشابهی که در اینجا وجود دارد، در این نکته است که هر دو طرف قائل‌اند که صلح از طریق زور و قدرت به دست می‌آید. وگرنه، نه در مورد ایران مسأله‌ لغو تحریم‌ها مطرح بود و نه حمله‌ اخیر اسرائیل به سوریه ارتباط مستقیمی با لغو تحریم‌ها دارد.
 اگر هم ربطی وجود داشته باشد، اشتباه محاسباتی در همین تصور اشتباه بود؛ یعنی دمشق به‌ اشتباه تصور کرد چون آمریکا تحریم‌ها را لغو کرده، پس اسرائیل هم خط قرمزش را برداشته است. اشتباه محاسباتی در اینجا، از سوی دمشق بود.

captcha
شماره‌های پیشین