آمریکا در فاصلهای کوتاه در سه پرونده کلیدی بینالمللی، مذاکرات هستهای با ایران، مذاکرات صلح اوکراین و آتشبس در غزه، با شکست آشکار مواجه شده است. خروج رسمی آمریکا از مذاکرات آتشبس غزه در قطر، تنها آخرین حلقه از زنجیرهای از ناکامیهای دیپلماتیک در دولت دوم ترامپ بود. بررسی این سه پرونده نشان میدهد که آمریکا نهتنها قادر به تحمیل اراده خود به طرفهای مقابل نبوده، بلکه به دلیل ضعف در ساختار تصمیمگیری، ناپایداری در مواضع و تزلزل تیم مذاکرهکننده، نقش مؤثر خود را بهعنوان بازیگر اصلی صحنه بینالمللی از دست داده است.
غزه: آتشبس شکستخورده، خروج بیپایان
پس از ماهها مذاکرات فشرده در دوحه با حضور نمایندگان آمریکا، قطر، مصر، حماس و اسرائیل، دولت آمریکا رسما تیم خود را از این روند خارج کرد. ویتکاف، نماینده ویژه آمریکا در مذاکرات، دلیل این خروج را «عدم تمایل واقعی حماس به توافق» اعلام کرد. اما واقعیت این است که آمریکا نتوانست اسرائیل را برای پذیرش شروط حداقلی حماس؛ مانند آتشبس دائم، بازسازی غزه و عقبنشینی از رفح قانع کند. ترامپ نیز در سخنانی با لحنی تهاجمی، مذاکرات را شکستخورده دانست و گفت «آنها را تعقیب خواهیم کرد.»
با وجود تلاشهای دوحه، انسداد کامل مذاکرات و خروج آمریکا، چهرهای از ناکارآمدی دیپلماسی آمریکایی در برابر اراده بازیگران منطقهای ترسیم کرده است. همزمان، فاجعه انسانی در غزه، فشار افکار عمومی جهانی و اختلافات داخلی اسرائیل، قدرت چانهزنی واشنگتن را تضعیف کرده بود.
ایران؛ بنبست هستهای و سایه بیاعتمادی
مذاکرات هستهای میان ایران و آمریکا از همان ابتدا در فضای عدم اعتماد شکل گرفت. خروج یکجانبه ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸ به همراه بازگرداندن تحریمهای یکطرفه، چارچوبهای گفتوگو را بیاعتبار کرد. در دور جدید مذاکرات که از زمستان ۲۰۲۴ آغاز شد و تا بهار ۲۰۲۵ ادامه یافت، طرفین در رم، عمان و ژنو چندین نشست برگزار کردند، اما هیچ پیشرفتی حاصل نشد.
اختلاف اصلی همچنان بر سر محدوده غنیسازی اورانیوم و رفع تحریمها باقی ماند. ایران اعلام کرد حاضر است سطح غنیسازی را به ۲۰ درصد محدود کند، اما آمریکا خواستار تعطیلی کامل تأسیسات فردو و اراک بود. افزون بر آن، قطعنامه اخیر شورای حکام آژانس علیه ایران، تنشها را تشدید کرد و فضای مذاکرات را تیرهتر ساخت.
در این پرونده نیز آمریکا نتوانست بین فشار حداکثری و دیپلماسی توازنی برقرار کند. تیم مذاکرهکننده فاقد استراتژی روشن بود و عدم یکپارچگی در دستگاه سیاست خارجی واشنگتن، روند گفتوگوها را به بنبست رساند.
اوکراین: موضعگیریهای متناقض و خلأ راهبردی
در پرونده جنگ اوکراین، هرچند نقش آمریکا در تأمین تسلیحاتی و حمایت از کییف انکارناپذیر است، اما وقتی نوبت به میانجیگری و مذاکرات صلح میرسد، واشنگتن عملا نقشی منفعل و متناقض ایفا کرده است. تحلیلها نشان میدهند که ترامپ گاهی از پایان سریع جنگ سخن گفته و گاهی تهدید به تشدید تحریمها علیه روسیه کرده است. این نوسان در مواضع، نهتنها تردید در اهداف راهبردی آمریکا را نشان داد، بلکه باعث سردرگمی شرکای اروپایی شد.
تلاشهای معدود برای گفتوگو با میانجیگری کشورهایی مانند ترکیه، عربستان یا حتی چین نیز نشان دادند که آمریکا در شکل دادن به فرایندهای صلح پایدار در اروپا ناکام مانده است. نبود طرح سیاسی شفاف و تکیه صرف بر ابزار نظامی، واشنگتن را به بازیگری بیتأثیر در صحنه دیپلماسی اوکراین تبدیل کرد.
ریشههای شکست؛ از شخصیت ترامپ تا بیسامانی دستگاه دیپلماسی
نوسان شخصیتی ترامپ یکی از ریشههای شکست است. رئیسجمهور آمریکا، سیاست خارجی را بیش از آنکه یک عرصه حرفهای بداند، به میدان رقابتهای تبلیغاتی و لفاظی شخصی تبدیل کرده است. او اغلب مواضعش را بدون هماهنگی با وزارت خارجه یا شورای امنیت ملی اتخاذ کرده و تغییر داده است. تناقض در مواضع او از جمله در مذاکرات هستهای ایران که همزمان از مذاکره مستقیم و تهدید نظامی سخن میگفت، باعث بیاعتمادی در طرف مقابل و تضعیف موضع آمریکا شده است.
یکی دیگر از ریشههای شکست تیم ضعیف و فاقد تجربه آمریکا است. استفاده از چهرههایی چون استیو ویتکاف که سابقهای در سیاست خارجی و دیپلماسی ندارند، باعث شده تیم مذاکرهکننده آمریکا فاقد عمق راهبردی و تسلط بر پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی باشد. منابع آمریکایی بارها هشدار دادهاند که ترامپ فاقد یک ساختار حرفهای در دستگاه دیپلماسیاش است و تصمیمات او عمدتا براساس منافع کوتاهمدت یا فشار رسانهای اتخاذ میشود.
فقدان چارچوب استراتژیک در سیاست خارجی از دیگر مسائلی است که در شکست آمریکا نقش دارد. یکی از ویژگیهای دولت ترامپ، نبود یک دکترین پایدار و مشخص در سیاست خارجی است.
در پرونده ایران، آمریکا همزمان از اعمال تحریم شدید و تمایل به مذاکره سخن گفت. در غزه، خروج از مذاکرات همزمان با وعده حمایت از آتشبس مطرح شد. در اوکراین نیز حمایت از کییف در کنار تلاش برای کاهش حضور نظامی در اروپا، باعث ایجاد پارادوکسهای رفتاری شد.
بیاعتمادی جهانی به آمریکا
پس از خروج یکجانبه از برجام و نادیده گرفتن تعهدات بینالمللی، بسیاری از کشورها آمریکا را شریکی غیرقابل اعتماد میدانند. این مسأله نهتنها موضع مذاکرهکنندگان آمریکایی را تضعیف کرده، بلکه رقبایی چون چین، روسیه و حتی اتحادیه اروپا را برای ایفای نقش فعالتر در عرصه دیپلماسی تشویق کرده است.
ویتکاف، نماد یک شکست ساختاری
شکست استیو ویتکاف در سه پرونده غزه، ایران و اوکراین صرفا ناشی از ضعف فردی نیست، بلکه نشاندهنده بحرانی عمیقتر در ساختار سیاست خارجی آمریکاست. عدم انسجام در تصمیمگیری، نوسانات شخصیتی ترامپ، بیبرنامگی راهبردی و افت سرمایه اعتماد بینالمللی، همگی دلایلی هستند که مذاکرات آمریکا را به بنبست رساندهاند. در دنیای امروز، دیپلماسی تنها با زبان زور پیش نمیرود. کشوری که نمیتواند در سه بحران همزمان؛ در غرب آسیا، خاورمیانه و اروپا؛ نقش مؤثر ایفا کند، باید بازتعریفی اساسی از جایگاه خود در نظم جهانی داشته باشد. آمریکا اکنون در نقطهای قرار دارد که دیگر نه میانجی معتبر است، نه رهبری بلامنازع.
ظهور بازیگران جایگزین و نظم چندقطبی
شکستهای پیدرپی آمریکا در سه جبهه مهم؛ غزه، ایران و اوکراین، در شرایطی رخ داده که همزمان، نشانههای پررنگی از گذار از نظم تکقطبی آمریکامحور به سوی یک نظم چندقطبی نوظهور در حال شکلگیری است. در غیاب نقش مؤثر آمریکا، بازیگرانی چون چین، روسیه، ایران، ترکیه و عربستان سعودی در حال پر کردن این خلأ هستند و نوعی توازن جدید قدرت را در معادلات جهانی رقم میزنند.
چین با ابتکارهایی چون «ابتکار کمربند-راه»، «ابتکار امنیت جهانی» و میانجیگری موفق در نزدیکی ایران و عربستان، نشان داده که به دنبال بازتعریف نقش خود از یک قدرت اقتصادی صرف به یک کنشگر ژئوپلیتیکی فعال است. روسیه نیز با وجود درگیری در اوکراین، همچنان در مناطقی چون سوریه، قفقاز، آفریقا و حتی آمریکای لاتین، نقشآفرینی راهبردی دارد و در حال تثبیت موقعیت خود بهعنوان یک قطب مستقل قدرت است.
ایران در غرب آسیا، از طریق قدرت منطقهای خود در محور مقاومت، ابتکار عملهای ژئوپلیتیکی و ارتباطات راهبردی با چین، روسیه و آمریکای لاتین، نشان داده که قادر به ایفای نقش مستقل و مؤثر در تغییر موازنههای منطقهای است. ترکیه نیز با سیاست خارجی فعال در قفقاز، بالکان، آسیای مرکزی و تلاش برای میانجیگری در اوکراین، خود را بهعنوان یک بازیگر میانسطح با بلندپروازیهای جهانی معرفی کرده است.
حتی عربستان سعودی که تا چندی پیش یک متحد مطلق آمریکا تلقی میشد، امروز با گسترش روابط با چین، ایران، روسیه و امتناع از تبعیت کورکورانه از سیاستهای آمریکا، نشانههایی از استقلال و تحول در سیاست خارجیاش را بروز داده است. این تغییرات حاکی از آن است که دیگر آمریکا به تنهایی بازیگر بلامنازع سیاست بینالملل نیست. چندجانبهگرایی آسیایی، اتحادهای جنوب جهانی و تقویت دیپلماسی منطقهای مستقل، همگی مؤید این نکتهاند که قدرت، در حال واگذاری از غرب به ساختارهایی پیچیدهتر و چندمرکزیتر است.
تحلیل رسانههای آمریکا از شکست ترامپ در سه پرونده کلیدی
رسانههای معتبر آمریکایی هم طی روزهای اخیر با انتشار گزارشهایی، از ناکامی دیپلماسی دولت دوم دونالد ترامپ در سه پرونده حساس جهانی شامل آتشبس غزه، مذاکرات هستهای ایران و جنگ اوکراین، به شدت انتقاد کردهاند. این رسانهها با استناد به منابع تحلیلی و گزارشهای رسمی، سیاست خارجی دولت ترامپ را «فاقد انسجام»، «شخصیشده» و «غیرقابل اعتماد» توصیف کردهاند.
سیاست خارجی فاقد استراتژی، شخصی و واکنشی
پایگاه تحلیلی Vox در مقالهای با عنوان «ترامپ سیاست خارجی ندارد» نوشت: سیاست خارجی رئیسجمهور آمریکا نه بر پایه اهداف راهبردی، بلکه بر اساس «تمایلات لحظهای و اولویتهای شخصی» هدایت میشود. در این گزارش آمده است: «سیاست خارجی ترامپ شبیه به رژیمهای فردمحور است؛ بیثبات، واکنشی و در خدمت منافع لحظهای، نه استراتژی پایدار.»
ناکامی در ایفای نقش میانجی
روزنامه واشنگتنپست در تحلیلی با اشاره به شکست آمریکا در دستیابی به آتشبس در غزه، نقش ترامپ را در مهار تنشهای خاورمیانه ناتوان توصیف کرد. به گفته این رسانه «انتصاب چهرههایی مانند استیو ویتکاف که هیچگونه سابقه دیپلماتیک ندارند، نشان میدهد که واشنگتن آمادگی لازم برای مواجهه با پیچیدگیهای دیپلماسی جهانی را ندارد.»
نارضایتی از عملکرد ترامپ در سیاست خارجی
در خبرنامه تحلیلی Axios نیز ضمن اشاره به برخی موفقیتهای داخلی ترامپ، عملکرد سیاست خارجی او در قبال اوکراین و خاورمیانه «ناکارآمد و آشفته» توصیف شده است. این گزارش تأکید دارد که حتی بسیاری از چهرههای سنتی حزب جمهوریخواه نیز به تصمیمگیریهای ترامپ در سیاست بینالملل بدبیناند.
کاهش اعتبار جهانی آمریکا
به گفته براین کاتولیس، تحلیلگر ارشد در مؤسسه خاورمیانه (MEI)دولت ترامپ نه در مدیریت جنگ اوکراین موفق بوده، نه در پایان دادن به بحران غزه و نه در احیای مذاکرات با ایران. او تأکید میکند که «بیبرنامگی دیپلماتیک واشنگتن باعث کاهش شدید اعتبار بینالمللی آمریکا شده است.»
این گزارشها در حالی منتشر میشود که پروندههای غزه، ایران و اوکراین به نقطههای حساسی رسیدهاند و نقش ایالات متحده بهعنوان بازیگر مؤثر جهانی، بیش از هر زمان دیگری زیر سوال رفته است. رسانههای آمریکایی هشدار میدهند که تداوم این روند، میتواند به انزوای راهبردی واشنگتن در نظم جهانی منجر شود.
افکار عمومی جهانی و تضعیف قدرت دیپلماسی آمریکا
یکی از مؤلفههای بنیادین در موفقیت سیاست خارجی هر کشوری، مشروعیت و اعتبار آن در نگاه افکار عمومی جهانی است. آمریکا در دهههای گذشته از این سرمایه نرم برای پیشبرد منافع خود بهرهمند بوده است؛ اما تحولات چندساله اخیر، بهویژه در دولتهای ترامپ، این اعتبار را به شدت مخدوش کرده است. نمود بارز این افول را میتوان در واکنش افکار عمومی جهان نسبت به مواضع و اقدامات آمریکا در سه محور اصلی مشاهده کرد: جنگ غزه، سیاست تحریمی علیه ایران و تداوم جنگ اوکراین.
نخستین و شاید آشکارترین جلوه این تغییر، اعتراضات بیسابقه در سراسر جهان علیه حمایت بیقید و شرط آمریکا از اسرائیل در جریان جنگ غزه است. در ماههای اخیر، از نیویورک و لندن تا توکیو و کیپتاون، تظاهرات گستردهای در حمایت از مردم غزه و محکومیت مواضع واشنگتن برگزار شده است. در بسیاری از این اعتراضات، تصاویر رئیسجمهور آمریکا در کنار نخستوزیر اسرائیل در حال سوزاندهشدن دیده میشود. رسانههای معتبر جهانی مانند بیبیسی، گاردین و نیویورکتایمز، بارها از «شکاف عمیق بین سیاست رسمی آمریکا و خواست عمومی جهانی» خبر دادهاند.
در پرونده ایران نیز سیاست تحریمهای یکجانبه که با خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ تشدید شد، مورد انتقاد گسترده افکار عمومی جهانی قرار گرفته است. بسیاری از نهادهای مدنی، سازمانهای بینالمللی و حتی کشورهای متحد آمریکا، این تحریمها را «غیراخلاقی»، «مصداق مجازات جمعی» و عاملی برای رنج مستقیم مردم ایران دانستهاند. در کشورهای اروپایی، بهویژه آلمان، فرانسه و ایتالیا، تظاهراتی در مخالفت با تحریمهای ضدایرانی آمریکا برگزار شده که بازتاب گستردهای در رسانهها داشته است. اما شاید پیچیدهترین نمود این واگرایی، در پرونده جنگ اوکراین قابل مشاهده باشد. با گذشت بیش از سه سال از آغاز جنگ، افکار عمومی در اروپا خسته و سرخورده شدهاند. نظرسنجیهای اخیر در فرانسه، اسپانیا و مجارستان نشان میدهد که درصد قابلتوجهی از مردم این کشورها، تداوم ارسال تسلیحات به اوکراین را بیفایده و بحرانزا میدانند. آنها خواستار راهحل سیاسی و توقف حمایت بیپایان از جنگ شدهاند. این در حالی است که دولت آمریکا همچنان بر تداوم فشار حداکثری بر روسیه پافشاری میکند.
کاهش اعتبار قدرت نرم آمریکا، نهتنها در سطح نخبگان سیاسی، بلکه در ذهن و قلب مردم جهان نشان میدهد که واشنگتن دیگر نمیتواند با توسل به «ارزشهای جهانی» خود، سیاستهای یکجانبهاش را توجیه کند. این تغییر، بهویژه در دوران پسادولت بایدن و با بازگشت ترامپ، عمیقتر شده است.
در چنین فضایی، افکار عمومی جهانی نهتنها مشروعیت آمریکا را زیر سوال میبرند، بلکه زمینه را برای ظهور بازیگرانی جدید و چندقطبیشدن نظم بینالمللی فراهم میسازند. این یک تغییر بنیادین است که دیپلماسی آمریکایی باید هر چه سریعتر آن را درک کند؛ چراکه بدون حمایت افکار عمومی، هیچ استراتژی بینالمللی در عصر جدید موفق نخواهد شد.
تأثیر شکستهای دیپلماتیک بر جایگاه دلار و اقتصاد جهانی
در طول هفت دهه گذشته، دلار آمریکا نهتنها واحد مسلط مبادله جهانی بوده، بلکه یکی از اصلیترین ابزارهای سلطه اقتصادی واشنگتن بر نظام بینالملل محسوب میشده است، اما در پی شکستهای مکرر دیپلماتیک ایالات متحده در سطح جهانی، بهویژه در مواجهه با بحرانهای منطقهای و قدرتهای نوظهور، جایگاه دلار به تدریج با چالشهایی جدی مواجه شده است. این روند، در صورت تداوم، میتواند به فروپاشی نظم اقتصادی آمریکامحور منجر شود.
نخستین نشانههای این تضعیف، در تغییر رویکرد برخی کشورها به استفاده از ارزهای جایگزین در مبادلات دوجانبه پدیدار شد. چین و روسیه، بهعنوان دو بازیگر اصلی نظم نوین جهانی، بارها تأکید کردهاند که باید وابستگی به دلار را کاهش دهند. در سال گذشته، بیش از ۴۰ درصد از مبادلات نفتی میان روسیه و چین با یوان و روبل انجام شده است. هند، ایران، ترکیه، عربستان، اندونزی و حتی برخی کشورهای آفریقایی نیز در حال بررسی روشهایی برای کاهش استفاده از دلار در تجارت خارجی خود هستند.
این روند، مستقیما با ناکامیهای دیپلماتیک آمریکا گره خورده است. تحریمهای یکجانبه و گسترده آمریکا علیه کشورهای مختلف باعث شده بسیاری از دولتها به دنبال یافتن راهحلهای جایگزین برای مقابله با «سلاح اقتصادی واشنگتن» باشند. ایران که بیش از دو دهه تحت تحریمهای دلارمحور آمریکا قرار دارد، از پیشتازان این حرکت است. با پیوستن به بلوکهای اقتصادی مانند بریکس و اتحادیه شانگهای، ایران به همراه روسیه و چین در حال ترویج سازوکارهای غیردلاری هستند.
از سوی دیگر، بیثباتی در سیاست خارجی آمریکا، اعم از تغییرات مکرر رویکرد، عدم پایبندی به توافقات بینالمللی (نظیر برجام) و سردرگمی در مواجهه با بحرانهایی چون جنگ اوکراین، باعث شده اعتماد جهانی به دلار نیز تضعیف شود.
سرمایهگذاران بینالمللی با نگرانی به سیاستهای ناپایدار واشنگتن مینگرند، بهویژه در شرایطی که بدهی ملی آمریکا به رکوردهای تاریخی رسیده و نرخ بهره و تورم بهطور همزمان در حال افزایشاند.
همچنین رشد سریع فناوریهای مالی مانند رمزارزها، ارزهای دیجیتال ملی و زیرساختهای پرداخت منطقهای، قدرت سنتی دلار را به چالش کشیدهاند. چین با توسعه یوان دیجیتال و روسیه با ایجاد بسترهای تراکنش غیر دلاری، عملا در حال بنیانگذاری یک سیستم مالی موازیاند که از نوسانات دلار مصون باشد.
در مجموع، افول اعتبار سیاسی آمریکا، بهویژه در پرتو شکستهای دیپلماتیک پیاپی، مستقیما بر قدرت اقتصادی آن نیز تأثیر گذاشته است. اگر واشنگتن نتواند جایگاه خود را بهعنوان یک میانجی قابل اعتماد در جهان بازسازی کند، احتمالا در آیندهای نهچندان دور، دلار نیز سلطه دیرینهاش را در نظم مالی جهانی از دست خواهد داد. بازی به سوی چندقطبیشدن اقتصاد جهانی پیش میرود و این آغاز عصر جدیدی در تاریخ اقتصاد سیاسی جهان خواهد بود.