چگونه نتانیـــاهو ناامنـــی خریــد؟
حادثه تیراندازی به مراسم مذهبی «حنوکا» در سیدنی، که به کشته و زخمی شدن ۱۷ نفر انجامید، بهسرعت به یکی از مهمترین رویدادهای امنیتی و سیاسی استرالیا تبدیل شد. رسانههای محلی با انتشار تصاویر اولیه اعلام کردند چند فرد مسلح ناشناس این مراسم را هدف رگبار گلوله قرار دادهاند؛ حادثهای که بلافاصله فراتر از چارچوب یک اقدام فردی قرار گرفت و به موضوعی با ابعاد سیاسی، اجتماعی و بینالمللی بدل شد. در فضای پرتنش کنونی جهان، چنین رویدادی بهویژه زمانی که با منازعه غزه و حساسیتهای مربوط به رژیم صهیونیستی گره میخورد، نمیتواند صرفاً در سطح یک خبر امنیتی باقی بماند. ابعاد این حادثه از همان ساعات نخست، با روایتسازیهای متضاد همراه شد. در حالی که منابع غیررسمی از کشته شدن دستکم پنج نفر و زخمی شدن ۱۲ نفر خبر دادند، تمرکز بخشی از رسانهها بهسرعت از اصل حادثه به هویت قربانیان و پیامدهای سیاسی آن منتقل شد. در این میان، انتشار خبر کشته شدن یک خاخام اسرائیلی در این مراسم، بهعنوان نقطه کانونی روایتهای بعدی عمل کرد و مسیر تحلیلها را از «چه اتفاقی افتاد» به «چرا این اتفاق افتاد و چه کسی سود میبرد» تغییر داد.
خاخام کشتهشده و بار سیاسی یک تصویر
انتشار تصویر خاخام ایلی شلینگر، که گفته میشود از حامیان سرسخت جنگ و کشتار در غزه بوده، به این حادثه بار سیاسی مضاعفی بخشید. تصاویری که پیشتر از دیدارهای او با نظامیان صهیونیست و اعلام حمایت علنی از عملیات نظامی علیه غزه منتشر شده بود، سبب شد نام او نه فقط بهعنوان یک قربانی، بلکه بهعنوان نماد پیوند دین، سیاست و جنگ در روایتهای رسانهای مطرح شود. این مسئله باعث شد بخشی از افکار عمومی، حادثه سیدنی را نه یک اقدام کور، بلکه در امتداد تنشهای انباشتهشده ناشی از جنگ غزه تفسیر کنند.
در همین چارچوب، تلاشهایی شکل گرفت تا حادثه بهسرعت در قالب «یهودستیزی» یا «تروریسم سازمانیافته» صورتبندی شود، بیآنکه هنوز نتایج رسمی تحقیقات منتشر شده باشد. این شتاب در برچسبگذاری، خود نشاندهنده حساسیت بالای طرفهای درگیر نسبت به افکار عمومی جهانی است. برای رژیم صهیونیستی و حامیانش، هر حادثهای از این دست فرصتی است تا روایت مظلومنمایی و تهدید دائمی را بازتولید کنند؛ روایتی که طی ماههای اخیر، بهدلیل تصاویر و گزارشهای مربوط به غزه، با چالش جدی در سطح جهان مواجه شده است.
پل سیدنی، صدای خیابان علیه جنگ
حادثه تیراندازی در حالی رخ داد که تنها مدت کوتاهی پیش از آن، پل مشهور سیدنی صحنه یکی از بزرگترین راهپیماییهای ضد جنگ و ضد رژیم صهیونیستی در استرالیا بود. هزاران نفر از شهروندان استرالیایی با حضور در این راهپیمایی، مخالفت خود را با جنگ غزه و حمایت دولتهای غربی از تلآویو اعلام کردند. این تجمع گسترده، نهتنها از نظر تعداد شرکتکنندگان، بلکه از حیث تنوع قومی، مذهبی و سنی، پیام روشنی به حاکمیت سیاسی استرالیا و متحدانش ارسال کرد.
اهمیت این راهپیمایی در آن بود که نشان داد اعتراض به سیاستهای رژیم صهیونیستی محدود به خاورمیانه یا جوامع مسلمان نیست، بلکه به قلب جوامع غربی نیز رسیده است. حضور خانوادهها، دانشجویان، فعالان حقوق بشر و حتی چهرههای مذهبی غیرمسلمان، بیانگر آن بود که مسئله غزه برای بخش بزرگی از جامعه استرالیا، به یک دغدغه انسانی و اخلاقی تبدیل شده است. در چنین فضایی، هر حادثه امنیتی میتواند بهسرعت به ابزاری برای مهار یا منحرف کردن این موج اعتراضی بدل شود.
اخراج سفیر ایران و تلاش برای تغییر زمین بازی
پس از این تحولات، تصمیم دولت استرالیا برای اخراج سفیر ایران، نقطه ای در پیوند دادن حادثه سیدنی با معادلات سیاسی بینالمللی بود. تلاش برخی جریانها برای نسبت دادن فضای اعتراضی و حتی حادثه تیراندازی به ایران، بیش از آنکه مبتنی بر شواهد باشد، نشاندهنده نیاز سیاسی به یافتن یک «مقصر خارجی» است. در واقع، بهجای مواجهه با واقعیت نارضایتی گسترده داخلی از سیاستهای حمایتی از رژیم صهیونیستی، مسیر سادهتر، فرافکنی و انتقال مسئولیت به بازیگری بیرونی انتخاب شد. این رویکرد، سابقهای طولانی در سیاست رسانهای و دیپلماتیک غرب دارد. هرگاه اعتراضات مردمی علیه اسرائیل در کشورهای غربی اوج میگیرد، تلاش میشود آن اعتراضات به «دخالت خارجی»، «تحریک دولتهای خاص» یا «شبکههای سازمانیافته» نسبت داده شود. در ماجرای سیدنی نیز، بهجای تمرکز بر ریشههای اجتماعی خشم عمومی نسبت به جنگ غزه، روایتسازیها به سمتی رفت که ایران بهعنوان عامل پشتپرده معرفی شود؛ روایتی که بیش از هر چیز، ضعف اقناع افکار عمومی داخلی را آشکار میکند.
استرالیا و شکاف میان دولت و جامعه
واکنشهای اجتماعی پس از حادثه نشان داد شکاف قابلتوجهی میان مواضع رسمی دولت استرالیا و احساسات بخش بزرگی از جامعه وجود دارد. بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی و فعالان مدنی، تلاش برای پیوند زدن حادثه تیراندازی به ایران یا جنبشهای اعتراضی را نوعی انحراف افکار عمومی ارزیابی کردند. آنها تأکید داشتند که اعتراض به رژیم صهیونیستی، ریشه در تصاویر و گزارشهای مستند از غزه دارد و نمیتوان آن را با برچسبزنی سیاسی خاموش کرد.
در این فضا، حادثه سیدنی ناخواسته به آینهای برای بازتاب تحولات عمیقتر بدل شد؛ تحولاتی که نشان میدهد حمایت بیقیدوشرط از اسرائیل، دیگر هزینهای صرفاً دیپلماتیک ندارد، بلکه میتواند به بحران مشروعیت داخلی برای دولتها منجر شود. هرچه فاصله میان روایت رسمی و تجربه زیسته شهروندان بیشتر میشود، تلاش برای امنیتیسازی اعتراضات نیز با مقاومت اجتماعی بیشتری روبهرو خواهد شد.
جهانی شدن اسرائیلستیزی
آنچه امروز بهعنوان افزایش اسرائیلستیزی در جهان مطرح میشود، پدیدهای ناگهانی یا حاصل یک عملیات تبلیغاتی نیست، بلکه نتیجه سالها سیاستگذاری و رفتار میدانی رژیم صهیونیستی است. از غزه تا کرانه باختری، از لبنان تا سوریه، تصاویر تکرارشونده خشونت علیه غیرنظامیان، حافظه جمعی افکار عمومی جهان را شکل داده است. در چنین شرایطی، حتی جوامعی که فاصله جغرافیایی و فرهنگی زیادی با خاورمیانه دارند، نمیتوانند نسبت به این تصاویر بیتفاوت بمانند.
استرالیا نیز از این قاعده مستثنا نیست. راهپیماییهای گسترده، فشار بر دولت و حساسیت نسبت به هر خبر مرتبط با اسرائیل، نشان میدهد که رژیم صهیونیستی دیگر از حاشیه امن روانی در افکار عمومی جهان برخوردار نیست. این وضعیت، بهطور طبیعی احساس ناامنی را برای نهادها و چهرههای وابسته به این رژیم در خارج از سرزمینهای اشغالی افزایش میدهد؛ ناامنیای که بیش از آنکه حاصل توطئه دیگران باشد، بازتاب مستقیم عملکرد خود آنهاست.
پیامد سیاستهای پرهزینه
حادثه سیدنی، صرفنظر از عاملان مستقیم آن، یک پیام روشن در خود دارد: رژیم صهیونیستی و حامیانش دیگر نمیتوانند بر فرض مصونیت کامل در فضای جهانی تکیه کنند. افزایش اعتراضات، خشم عمومی و حساسیت اجتماعی، محیطی را ایجاد کرده که هر حادثهای در آن بهسرعت سیاسی میشود. این وضعیت، محصول سالها نادیده گرفتن افکار عمومی و اتکا به حمایت دولتها بهجای مشروعیت مردمی است.
در نهایت، تلاش برای انداختن مسئولیت این فضا بر گردن ایران یا هر بازیگر دیگر، نهتنها از شدت بحران نمیکاهد، بلکه آن را تشدید میکند. واقعیت آن است که موج نفرت از سیاستهای رژیم صهیونیستی، ریشه در تجربههای واقعی و تصاویر انکارناپذیر دارد. حادثه تیراندازی در سیدنی، بیش از هر چیز، هشداری است درباره جهانی که دیگر حاضر نیست هزینه سیاستهای خشونتبار را نادیده بگیرد؛ جهانی که در آن، ناامنی امروز، نتیجه مستقیم انتخابهای دیروز است.















