خبر کوتاه بود، اما طنین آن بلند. سید عباس عراقچی، مسئول تیم مذاکرهکننده هستهای جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که ایالات متحده آمریکا «اصل وجود غنیسازی در خاک ایران» را پذیرفته است. اگرچه این جمله در ظاهر تکراری به نظر می رسد، اما در باطن بیانگر شکست یکی از طولانیترین پروژههای فشار همهجانبه علیه ملت ایران است؛ پروژهای که از سال ۲۰۰۲ میلادی با گزارش جعلی منافقین درباره سایت نطنز کلید خورد و تا راهبرد موسوم به «فشار حداکثری» ترامپ در ۲۰۱۸ ادامه یافت. این خبر در شرایطی که ترامپ و ویتکاف در روزها و ساعات منتهی به دور چهارم مذاکرات در مسقط صحبت از برچیده شدن غنیسازی در ایران میکردند، اهمیتی دوچندان پیدا میکند.
برای درک بهتر ابعاد این پیام باید به تجربه ملت ایران بازگشت. در سال ۲۰۰۳ سه کشور اروپایی (آلمان، فرانسه و بریتانیا) در چارچوب توافق سعدآباد ایران را وادار کردند غنیسازی را به حالت تعلیق درآورد؛ اقدامی که بعدها توسط مقام معظم رهبری «اشتباه محاسباتی» خوانده شد، اما از همان مقطع جمهوری اسلامی با تغییر رویکرد به سمت احیای حقوق هستهای خود حرکت کرد. نقطه اوج این مسیر، تصویب قانون «اقدام راهبردی برای لغو تحریمها» در مجلس شورای اسلامی و افزایش سطح غنیسازی به ۶۰ درصد و بهرهبرداری از دهها هزار سانتریفیوژ نسل جدید بود؛ وضعیتی که تنها چند کشور معدود در جهان به آن دست یافتهاند.
طبق ماده ۴ معاهده NPT هر کشوری که عضو این معاهده باشد حق بهرهمندی از فناوری صلحآمیز هستهای از جمله غنیسازی اورانیوم را داراست. ایران نهتنها عضو NPT است، بلکه بیشترین میزان بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی را در میان کشورهای غیرهستهای پذیرفته است. تنها در سال ۲۰۱۶ بنا بر گزارش رسمی آژانس بیش از ۲۵ مورد بازرسی سرزده از تأسیسات ایران انجام شد؛ عددی که برای بسیاری از کشورها بیسابقه است.
اکنون که دشمن، پس از ۲۰ سال عملیات روانی، تحریم، ترور دانشمندان هستهای، خرابکاری در سایتهای هستهای و دهها اقدام دیگر، ناچار به پذیرش اصل غنیسازی شده است. باید پرسید: این عقبنشینی حاصل چیست؟ پاسخ روشن است: استمرار مقاومت هوشمندانه، سرمایهگذاری راهبردی در زیرساختهای هستهای و دانشبنیان و مهمتر از همه، اجماع در نیروهای سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی در حفظ خطوط قرمز. امروز دولتمردان آمریکایی پیام ایستادگی بر منافع و امنیت ملی را از داخل ایران دریافت کردهاند و همصدایی، بساط پروژهبگیران برای صید ناصواب و بازی با ملت ایران را جمع کرده است.
اینکه امروز ایالات متحده با وجود خروج از برجام در سال ۲۰۱۸ و حتی با وجود روی کار آمدن دولت ترامپ که تلاش داشت شروط سختتری را تحمیل کند، ناچار به بازگشت به نقطه اول و پذیرش واقعیت شده نشان میدهد قدرت صرفا بعد نظامی ندارد، بلکه در ثبات راهبرد، انسجام درونی و توان بازدارندگی فناورانه معنا مییابد.
اکنون از تیم مذاکرهکننده انتظار میرود که این برگ برنده را صرفا بهعنوان امتیازی تاکتیکی تلقی نکند، بلکه آن را مبنایی برای تثبیت گفتمان ایران در معماری نظم آینده بداند. دیگر زمان آن گذشته که ایران را در جایگاه «متهم فنی» بنشانند. امروز ایران باید خود را در جایگاه «معمار قواعد فرصتساز» در نظم منطقهای و فناورانه بداند. در شرایط کنونی تنها حفظ دستاوردهای هستهای نباید ملاک عمل ایران در مذاکرات باشد، بلکه امید به آیندهای بهتر و گامهای بلندتر میتواند در دستور کار مسئولان قرار گیرد. بزرگترین خطری که در این مرحله میتواند مذاکرات را تهدید کند نه فشار دشمن، بلکه سادهانگاری دوستان است. آمریکایی که تا همین چند سال پیش، ترور شهید فخریزاده را راهبرد «مهار فناوری» میدانست، امروز در برابر واقعیت فنی ایران تسلیم شده است.
آیا وقت آن نرسیده که ما نیز با فهمی نو جایگاه خود را نه بهعنوان تابع مذاکرات، بلکه بهعنوان تعیینکننده مسیر آینده چه در بعد مذاکرات و چه در ابعاد دیگر از جمله اقتصادی بازتعریف کنیم؟ با گذار از دستانداز مهار فناوری وقت آن رسیده است که افقهای روشنتر در عرصه هستهای، دفاعی، اقتصادی، علمی و نظایر آن را با جدیت بیشتری پیگیری کنیم تا ایران سربلندتر شود.