نشست روز گذشته استانبول میان جمهوری اسلامی ایران و تروئیکای اروپایی (فرانسه، آلمان و بریتانیا) در فضایی مملو از بیاعتمادی ساختاری و ضربالاجلهای سیاسی برگزار شد. با نزدیک شدن به ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵، زمان انقضای مفاد کلیدی قطعنامه ۲۲۳۱ و تهدید فعالسازی مکانیزم ماشه، پرونده هستهای ایران در نقطهای بیسابقه از تعلیق، تهدید و امکان بازتعریف قرار گرفته است. اروپا که بر اساس روح اخلاقی حاکم بر قوانین برجام، صلاحیت خود را در اجرا و پیگیری آن علیرغم حضور در این معاهده از دست داده است، در تلاش است زمین صلح و گفتوگو را مینگذاری کند تا جهان باز هم شاهد برخوردهای سلیقهای و گزینشی در برابر ملتها باشد
اگرچه گمانهزنیها در خصوص تمدید زمان مکانیزم ماشه بر مذاکرات استانبول سایه انداخت، اما این روند را باید در ادامه گفتوگوهای ایران و اروپا دانست که در فضای پسا بمباران تأسیسات هستهای ایران اهمیتی چندوجهی یافته است. بیعملی تروئیکا در برجام و ناتوانی در برابر آمریکا و تابعی از سیاستهای کاخ سفید بودن، هنوز هم به قوت خود باقی است، اما ماشه با دستور آمریکا و به دست اروپا چکانده خواهد شد و این موضوع اهمیت نقش اروپا را بیشتر کرده است.
بر این اساس، آینده سیاست خارجی ایران را میتوان در چهار سناریوی زیر واکاوی کرد:
سناریوی نخست: «مهار دیپلماتیک» با محور آژانس
در این سناریو ایران با هدف جلوگیری از بازگشت خودکار تحریمهای سازمان ملل، به همکاری محدود، ولی مؤثر با آژانس بینالمللی انرژی اتمی تن میدهد. اظهارات روزهای اخیر گروسی مبنی بر آمادگی تهران برای همکاری با آژانس این سناریو را تأیید میکند. ارائه گزارشی فنی با لحن مثبت از سوی آژانس، دست اتحادیه اروپا را برای استفاده از مکانیزم ماشه میبندد، اما نمیتوان این گزاره را نیز نادیده گرفت که آژانس با گزارش خود زمینه تهاجم رژیم اسرائیل و آمریکا به ایران را فراهم کرد و از این منظر همانطور که میتوان به گزارش مثبت آژانس امید داشت، باید نسبت به سیاسیکاری مجدد گروسی در پرونده ایران نیز اندیشید، اما این مسیر در واقع به جای حلوفصل جامع، «تعلیق هدفمند» بحران است و میتواند مسیر تنفس سیاسی را تا پایان سال ۲۰۲۵ تمدید کند. این سناریو در صورت فشار اروپا و پذیرش ایران برای تمدید زمان اسنپبک محقق شد که گزارشهای پسا نشست استانبول آن را بهطور کامل تأیید نمیکند.
سناریوی دوم: «فروپاشی رسمی برجام» و بازگشت به فصل هفتم
در این حالت، عدم پیشرفت ملموس در همکاریهای ایران با آژانس و تداوم مواضع اروپا، منجر به فعالسازی رسمی مکانیزم ماشه از سوی یکی از اعضای E3 خواهد شد. با توجه به غیرقابل وتو بودن این مکانیسم، تحریمهای سازمان ملل ظرف ۳۰ روز بازخواهد گشت. این سناریو نهتنها اقتصاد ایران را در معرض تحریمهای چندلایه قرار میدهد، بلکه بر اساس روح یکجانبه حاکم بر حقوق بینالملل مشروعیت بینالمللی برنامه هستهای را نیز با چالشهای بنیادین مواجه میسازد. و این در شرایطی است که برای نخستینبار دو کشور هستهای، تأسیسات صلحآمیز هستهای ایران را هدف قرار دادهاند، اما غرب پروژه امنیتیسازی دانش هستهای ایران را سرعت میبخشد و پرونده به صورت غیرقابل بازگشت وارد مدار امنیتی میشود.
سناریوی سوم: «تعادل ناپایدار» از جنس تعامل مشروط
ایران و اروپا ممکن است با انتخاب مدل «بازدارندگی دوطرفه»، بر سر گامهای محدود و متقابل به توافق برسند؛ مانند بازگرداندن بخشی از نظارتهای پادمانی در برابر توقف تهدید ماشه. این سناریو، نه به عادیسازی منجر میشود و نه به تقابل؛ بلکه بر مدار «ثبات شکننده» و حفظ فضای دیپلماسی قطرهچکانی میچرخد. این الگو از منظر تاکتیکی برای هر دو طرف کارآمد است، اما فاقد چشمانداز بلندمدت خواهد بود. ایران با تجربه برجام و جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به خوبی به ناپایداری تعامل با غرب واقف شده است و پلنهای دیگر را با قدرت بیشتری دنبال خواهد کرد، اما از ثبات نسبی برای رسیدن به نقاط مطلوب در برنامههای خود استقبال
خواهد کرد.
ازاینرو گزارش وال استریت ژورنال مبنی بر نرمش بیشتر ایران نسبت به گذشته در برابر تمدید زمان مکانیزم ماشه را باید جدی گرفت، اما اینکه در این فرآیند غربیها امتیازهای کلیدی مانند غنیسازی صفر را به دست آورند دور از ذهن به نظر میرسد.
سناریوی چهارم: «بازتعریف صحنه» با ورود آمریکا و بلوک شرق
در سناریوی چهارم، ایران میکوشد از طریق همزمانسازی اقدام دیپلماتیک با آمریکا، روسیه و چین، بلوک جدیدی در برابر اروپای منفعل و اسرائیل تهاجمی تشکیل دهد. اگرچه رسمیسازی گفتوگو با واشنگتن در سطح عالی بعید است، اما ورود عناصر میانجیگر مانند عمان یا قطر میتواند زمینه بازطراحی توافق جامعتری را فراهم آورد.
در این الگو ایران با بازی جدیدی سعی خواهد کرد با امتیازهایی ملموس از کارت روسیه، چین و آمریکا بهره برده و نقش اروپا را کمرنگتر کند و در عمل به یافتههایی دست یابد.
گزینههای پیشروی ایران، صرفا تکنیکی یا تاکتیکی نیستند؛ بلکه حامل پیامدهای راهبردی برای نظم منطقهای، روابط فراآتلانتیکی و جایگاه حقوقی ایران در نظام بینالمللاند. اگرچه سناریوی اول مستلزم انعطاف و سناریوی چهارم نیازمند جسارت سیاسی است، اما فروغ هر مسیر، بسته به بازتعریف فهم ایران از «امنیت ملی» در برابر «مشروعیت بینالمللی» خواهد بود. دیپلماسی همچنان ممکن است، اما همه طرفها باید هزینه آن را بپردازند و این توقع که ایران تنها طرفی باشد که هزینه دیپلماسی را خواهد پرداخت بسیار دور از ذهن خواهد بود.
در فضای پساجنگ تحمیلی به ایران، تکیه بر ابزارهای قدرت سخت مانند تسلیحات بیش از گذشته اهمیت یافته است و غربیها باید به این موضوع توجه داشته باشند که فشار بیش از حد به ایران، ایران را به تصمیمات سخت و مقابله با تهدیدها وادار خواهد کرد.